در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | کیارش درباره نمایش جیب‌هایی پر از نان: این نمایش چیزی جز همان خلاصه ای که در بروشور نوشته شده نیست. تمام نقطه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:00:42
این نمایش چیزی جز همان خلاصه ای که در بروشور نوشته شده نیست. تمام نقطه قوت اثر در همان چیزی است که لحظه ای به ذهن نویسنده خطور کرده. نمایشنامه شخصیت پردازی ندارد در نتیجه نقش خلق نشده است. بنابراین بازی به آن شکلی که تعریف میشود مفهوم پیدا نمی کند که بگوییم بازی ها خوب است. دو نفر هستند که صرفا با هم دیالوگ رد و بدل می کنند. اکت خاصی هم ندارند. اینکه خانم بهرامی با پای شکسته و عملا با یک پا تحرک دارد قابل تحسین است. اما بازی جایی مفهوم دارد که شخصیت پردازی باشد و نقش شکل بگیرد. به کاراکترها حتی نمیشود تیپ اطلاق کرد. نمایشنامه اصلا برای چنین چیزی نوشته نشده است که بخواهد شخصیت محور باشد و بخواهد تماشاگر با نقش ارتباط برقرار کند. به همین دلیل تلاش های بازیگران جهت برقراری ارتباط مستقیم با تماشاگران هم بی معنا و بیهوده است. صرفا نمایش را قابل تحمل می کند.

دو نفر با هم تضاد ندارند. به جز تضاد در جنسیت تضاد دیگری بین آنها دیده نمیشود که تضاد جنسیتی هم در محتوا عمل نمیکند. یعنی دو طرف تایید کننده هم هستند و هر دو معتقدند که باید سگ را نجات داد یا برایش غذا ریخت. پس نمایشنامه از آن تعبیر سنتی درون که شامل خیر و شر میشود خارج شده است. در ذهن نویسنده کشمکشی بین دو امر تایید کننده هم وجود دارد و مثلا اینطور نشده که یک فرشته و دیو با هم بحث کنند. این در نوع خودش نگاهی جالب است. اینکه علیرغم تایید کنندگی کشمکش هم وجود دارد مجددا قابل تحسین است.

نمایشنامه صرفا یک موضوع دارد و فقط در صحنه عروسکی آخر به محتوا تبدیل می شود. نگاه خاص نویسنده به موضوع تا آن لحظه گنگ است. چیزی که طی یک ... دیدن ادامه ›› ساعت تئاتر دیده میشود همفکری دو کاراکتر است برای بیرون آوردن یک سگ از چاه. این دو حتی تلاش هم نمیکنند. با شوخی هایی که می کنند بیرون آوردن سگ از چاه را تبدیل به یک مساله هم نمی کنند. انگار که دو نفر بیکار کنار یک چاه خورده اند به پست هم و صرفا همفکری می کنند. طبق چیزی که در بروشور نوشته شده به نظر می رسد نویسنده وقتی با این موقعیت روبرو شده مساله برایش بسیار جدی بوده و بسیار تلاش کرده که سگ را نجات بدهد. ما این جدیت و تلاش را نمی بینیم. به همین علت هم آن نگاه خاص اگزیستانسیالیستی آخر نمایش با بدنه اصلی نمایش ارتباط برقرار نمیکند. کسی ناگهان خودش را ته چاه و به جای سگ می بیند که به اندازه کافی برای نجاتش تلاش کرده باشد، نه اینکه صرفا حرف زده باشد و با مساله شوخی کرده باشد. محتوای نمایشنامه آنقدری ابزورد هست که با این حجم از فضای طنز سازگار نباشد.
*انگار که دو نفر بیکار کنار یک چاه خورده اند به پست هم و صرفا همفکری می کنند*
طبق فرمایش خود شما دقیقا همین اتفاق افتاده ، دونفر در مورد موضوعی که نمیتوانند برایش کار منطقی انجام دهند چون چاه بسیار عمیق است و ابزار مناسب ندارند و فقط میتوانند صورت مسئله را مطرح کنند در حال گفتگو هستند چون ایشان یکی از ما هستن مایی که در جامعه مشابه رومانی کمونیستی 1984 زیست میکنیم و همگیمان سوالات را میدانیم اما در مورد عمل یا جوابدهی به این سوالات هیچ کاری نمیکنیم، هیچ مطلق!
بروشور کار جلوی من است نویسنده ذکر میکند که:
این تصویر مرا شگفت زده کرد ، به خصوص در آن لحظه که نمیتوانستم کاری انجام دهم (هر چقدر خم میشدم نمیتوانستم سگ را با دست بگیرم) و ... دیدن ادامه ›› ناگهان احساس حقارت و ناتوانی کردم. این نمایش به وضوح سعی در نشان دادن این ناتوانی در نتیجه حس حقارت حاصله دارد اما برای تلنگر زدن زبان طنز ابزوردگونه را انتخاب کرده و اتفاقا مسئله ای را مطرح کرده که نیاز به تلاش برای اثبات ندارد و با گفتگوی دونفر که از خرده هوشی برخوردارند میتوان فهمید که بیرون آوردن این سگ از عهده آنها خارج است، برای درک استعاره این قضیه شما را به شرایط مثلا انتخاباتی چند هفته گذشته ارجاع میدهم، آیا ما برای حل مسئله انتخاب رئیس جمهور راهی بجز گپ و گفت دوستانه یا دشمنانه بر سر این چاه با هم داشتیم؟ آیا راههای آزموده یا ناآزموده را در حصول نتیجه نمیتوانستیم پیش بینی کنیم؟ آیا برای شکل گرفتن قصه نیاز به شخصیت یا تیپ داشتیم تا بفهمیم بقول نویسنده چقدر ناتوان هستیم؟
محمد کارآمد
دوست عزیز جمله ای که پاینتر مینویسم نقل قولی از بزرگان است، لطفا شخصیش نکنید و به خودتون نگیرید چون از سبک نوشتارتون مشخص انسان با کمالات و اهل مطالعه و مطلعی هستید، اما جهانبینی من شبیه آدماهیی ...
اتفاقا بهترین مثال را برای ابتذال سیاسی آوردید. برشت و باقی چپ های دنیا بزرگترین عامل ابتذال سیاست در دنیا بودند و هستند. در معنای ابتذال لازم است موشکافی شود. برنامه پرگار یک قسمت ویژه اختصاص داده است به مفهوم ابتذال. اگر علاقه داشتید ببینید.

یکی از معانی ابتذال خوارگرایی است. یعنی گرایش به خوار و خفیف و پست و پیش پا افتاده کردن امور. وقتیکه پزشک متخصص در خصوص یک بیماری نظر می‌دهد این می‌شود تشخیص و درمان و راه درست و علمی حل مساله است. وقتیکه هرکس از هر دکان و بقالی روغن بنفشه تجویز می‌کند می‌شود خوار کردن علم پزشکی. سیاست هم همین است. ما از سیاست بیزار نیستیم. ما می‌گوییم سیاست امری تخصصی است. علم است. فلسفه دارد. حتی اگر همه چیز هم سیاسی اس (که نیست) باز هم متخصص باید درخصوص آن نظر بدهد. وقتیکه سیاست انقدر خوار می‌شود که هر ننه قمری در صف نانوایی و تاکسی صاحب نظر می‌شود این ابتذال ... دیدن ادامه ›› است. همانطور که بیماری را پزشک تشخیص می‌دهد امر سیاسی را هم باید سیاستمدار تشخیص دهد. ابتذال سیاست نهایتا به اینجا رسیده نه فقط مردم عادی در صف نانوایی، که در سطوح بالای مملکت هم بی تخصص ها سیاستمدار شده اند. آقای ظریف بعد از سالها خرابکاری در حوزه سیاست خارجی (که خودش معترف است) می‌شود متخصص ما در سیاست خارجی. افرادیکه در سطوح بالای سیاست قرار دارند حتی الفبای سیاست را نمیدانند. فقط ایدئولوژی دارند و همین. خوب، در سطوح پایین و حتی در میان مخالفان هم وضعیت همین شده.

حالا شما که اهل فلسفه هستید بدانید طبق نظریه هگل اگر همه چیز سیاسی باشد (یعنی آنتی تز نباشد) در اصل هیچ چیز سیاسی نیست. فلسفه سیاسی آرنت هم می‌گوید سیاست مهمترین امر در حیات انسان است. نمی‌گوید همه چیز سیاسی است!
کیارش
اتفاقا بهترین مثال را برای ابتذال سیاسی آوردید. برشت و باقی چپ های دنیا بزرگترین عامل ابتذال سیاست در دنیا بودند و هستند. در معنای ابتذال لازم است موشکافی شود. برنامه پرگار یک قسمت ویژه اختصاص ...
آنچه شما میگویید خط به خط صحیح و واضح است و در آن هیچ بحثی نیست، اما جامعه متخصص گرای آگاه کجاست که جغرافیای زیست منو شما باشد؟ آنچه میپسندید که اگر بود نه آرنتی متولد میشد و نه برشتی سعی در فهماندن چرایی عقب ماندگیهای بشر داشت؟ زمانی که آنها نوشتند و گفتند در جوامعشان نبود متخصص سیاسی بیداد میکرد و ایدولوژی زدگی همه چیز را نابود و جنگ جهانی سایه مرگ را در اروپا گسترانده بود! مسئله امروز ما شباهتمان به سیاهی آن دوران است و آنچه شما میگویید و میخواهید مدینه فاضله ای است دور از جهالت و روغن بنفشه، که دست یابی به آن بدون گذر از سیاست و سیاست زدگی و شناخت علل این اتفاقات مقدور نیست، شما در مورد آینده ای نیکو سخن میگویید که ای کاش بود و من در مورد رومانی 1984 (کتاب اورول هم اینجا نمود دارد!) میگویم که تا انقلابی سیاسی نظامی در آن رخ نداد نتوانست از زیر سایه ظلم دیکتاتور مخوفش رها شود و صد البته که هنوزم گلستان نشده اما قطعا با سیاهی آن دورانش قابل قیاس نیست و امروز میتوان در آن صحبت از اصلاح و سپردن امور به متخصصص کرد، مردم کوچه و بازار درد دارند و در پی درمان به هر اراجیفی چنگ میزنند و لقه سیاست میجوند وگرنه در دنیایی با اقتصاد بهتر و آرامش بیشتر قطعا در صف نانوایی صحبت از سفر و مهمانی و امید به رسیدن آرزویی بیشتر خواهد شد تا ناله و نفرین سیاسیون!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید