تئاتر متوسطی بود.
در ابتدای امر باید به گریم متفاوت و فرم بدنی بازیگرها اشاره کرد که نقطه قوت کار محسوب میشد. متن ویسنییک حال و هوای حدودا بکتی داشت که کارگردان در طراحی و اجرا تلاش کرده بود به این وجه توجه کنه. ارتباط با مخاطب بعید میدونم پیشنهاد نویسنده بوده باشه، چون با وجود تبحر بازیگرها باز هم وصله ناجور بود و بیشتر تئاتر را به یک تاکشو تبدیل کرد که تماشاگرها دور هم بخندن. متن ابزورد کافی داشت، این کار بیشتر داشت نقش نوشابهی غذا رو بازی میکرد که محتوا راحتتر از گلوی مخاطب بره پایین. ایده عروسکها و کانسپت چاه در چاه، و دیدن دستهای عروسکگردانها مفهوم کار را کامل کرد و پایان خوبی بود. گریم خوب، حرکت بازیگرها، بازی آقای محدث و جسارت سارا بهرامی روی صحنه جالب توجه بود، اما به نظر من جای تصویرهای نمایشی روی صحنه خالی بود. اگه فرض مثال ولادیمیر و استراگون کنار تکدرخت در انتظار گودو یه تصویر میسازن که با هر اجرا کانسپت متفاوتی میگیره یا میتونه بگیره، ما اینجا از این دو بازیگر کنار چاه هیچ تصویر خاصی نداشتیم. خندهای که شوخیهای محدث میگرفت یا تغییر لحن بهرامی با تماشاگرها، بیشتر کار رو میبرد سمت یه جنس کمدی دم دستی. اون دیگه ابزورد محسوب نمیشد. اما با وجود همهی انتقادها در مجموع کار ارزش دیدن داره. انتخاب متن انتخاب خوبیه و میتونه دریچه خوبی برای پرسش و پاسخ ایجاد کنه.