به خودی خود روایت هایی که در غیاب شکل می گیرند . کشش بشدت خوبی رو ایجاد می کنند . اما چند نکته مهم وجود که باید در موردش حرف زد ، این تعادل میان راوی و روایت شونده ( چرا که روای مدام داره به روایت شونده ( نازنین ) مراجعه می کنه و اینکه کاراکتر و دیالوگ هاش و تکرارهاش برای نگه داشتن تماشاکن منجر به این میشه که شما نازنین رو از دست بدید و این جدی ترین چالش اجرا بود که من باهاش مواجه شدم .
آکساسوار ، دکور همه درست و به جا بودند جز مثلا ملحفه روی جنازه که اصلا نسبتی نداشت.
بازیگر دوم حضور فیزیکال خوبی داشت ، یعنی در خدمت دیالوگ های راوی بود و در عین حال همواره یادآوری می کرد که ممکنه این یک تک گویی ( مونولوگ ) نباشه.
نمایشنامه هم که ظرفیت خوبی برای امکانات فراهم کرد بجز در بخش پایانی که یا با توجه به محوریت روای و شاید خستگی ریتم از دست می ره و گویی شما منتظری نمایش تمام شه ، و هنوزم اینکه شما تا کسی دست نزنه متوجه نمیشید اجرا به پایان رسیده .
با این حال باید گفت باید نمایش رو دید ، شنید و حتی بو کرد ،
این تحلیل بر سانس دوم اجرای این نمایش 18مرداد نوشته شده است !