سخت است اسکارلت این قصه ی ناتمام باشم...
سخت است دختر بی پروای قصه ها بودن؛
میدانی،
وقتی تو اشلی این رویا باشی؛گریز از تو بی معناست...
باور کن دست من نبود که عاشقت شدم،
وقتی قلبم گنجشک وار می تپید هنگام حضورت؛
وقتی شیرین ترین رویا لمس حضورت بود،
من سهمی نداشتم در این آشفتگی ها....
هر چه بود تو بودی و تو؛
حتی وقتی دستت در دست ملانی بود.
هیچ وقت خودم را به تو تحمیل نکردم،برعکس
... دیدن ادامه ››
اسکارلت،
من همیشه نظاره گر خوشی های تو بودم.
لمس دستان ملانی؛خنده هایتان....
هیچ رت باتلری جای تو را نگرفت.
نابود شدم....
ولی من دختر بی پروای قصه هایم؛
این بار قصه اینگونه به پایان خواهد رسید.
دست در دست ملانی رویاهایت زندگی کن،
و من بر باد خواهم رفت؛
به همین سادگی.....
از: مژده