بخشید میشه یک لحظه وقت شما را بگیرم؟
بله
خیر
چرا؟
و اکثرا کسی نمیپرسد چرا؟ ابدا قصد این را ندارم که انسانها را دسته بندی و مادون شان رفتار برگزینم و قیمت گذاری کنم.
نکته ی بنده که سعی میکنم ادبیات و فرهنگ و هنر و تاریخ و فلسفه ی آن را در اندازه ی خودم بفهمم و به زخم زندگی ام بزنم این است که من نوعی بیشتر از آنکه از تظاهرات و تجلیات زندگی و کناره ها و زرق و برق هایش بکاهم و پی دلایل ماهیتی مقوله ها و خطو ربطشان باشم غرق در حواشی هستم. تا آنجا که ندانسته بر حاشیه گام بر میدارم در توهم نقطه ی پرگار بودن.
از اینرو است قریب به اتفاق لبیک گفتن به هر چه خوش آید، هر چه دلی از عزا درآورد هرچه که حال بدهد، هر چه که سود داشته باشد هر چه که بتوان
... دیدن ادامه ››
با آن سری در سرها درآورد عادی است و این میان کسی از خود نمیپرسد اصلا من چه کاره ام؟ اصلا بنده صلاحیت دارم رئیس بخش جراحی قلب باشم ؟ اصلا بنده تخصص مدیریت بخش ورزش را دارم؟
اگر تخصص دارم در حال و هوای متعادل روانی و جسمی هستم؟
اگر متعادل هستم زمانش را دارم؟
تجربه اش را چطور؟
آیا پاسخ گوی اعمالم خواهم بود؟
شاهد مثالش هم همین تاتر ترور. چند نفر رای ندادیم؟ چند نفر محکوم کردیم؟ چند نفر مبحث اخلاق و عمل اخلاقی را نقد و بررسی کرده و فرا تر از آن سعی در بکار گیری آن در تاریخ شخصی و جمعی خود داشته ایم؟
چون نمیخواهم تقلب به تماشاگران بعدی برسانم از توضیح دلایل شخصی ام در مورد رای دادن و ندادن محکوم یا تبرئه کردن و بررسی چرایی آنها صرف نظر میکنم.
انسان کودکی است نابالغ در اسارت احساسات خود، آنچنان که از درک زمان و مکان و احساس عاجز است کودکی که خلاصه است در خواست ها و قهر ها و ذوق هایش ، هر کدام را که دست بگذاری عقل از کف داده و عکس العمل انفجاری انجام میدهد. مثل سندروم استکهلم مثل دست زدن به خشونت معکوسی مثل فرار، مثل قتل و غارت ، مثل دیگی که برای من نجوشد خراب شود بهتر است.
کارتان را دوست داشتم. بیشتر از هر چیز مجذوب تفکر نویسنده ام تاریخی که در آن نفس کشیده است و البته دست نمیکشم از اشاره به بازیهای درگیر کننده ی عزیزان هنرمند . ممنونم.
ارزوی شادی و سلامتی دارم.
یا حق