اولین چیزی که به محض نشستن روی صندلیم به ذهنم رسید این بود که چقدر موضوع صندلیها بیخودی گنده شده! من درست وسط ردیف سوم، باکس f بودم و به جرئت میتونم بگم جز ردیف اول بقیه ردیفها بدون چالش خاصی میتونن به تماشای اثر بشینن. مشکل اصلی من در تماشا، جنب و جوش همه هنرمندان روی صحنه بود. توی اکثر صحنهها ما با تعدد بازیگرانی مواجهیم که هر کدوم به نحوی بامزه در نقششون غرقن و تو نمیدونی چشمت رو به روی کدوم یکی بچرخونی تا اکت اون یکی رو از دست ندی، علی الخصوص مدام استرس داشتم مبادا چیزی از حرکات بانمک خانم نقوی رو از دست بدم و مطمئن میشدم بعد هر ۳۰ ثانیه نیم نگاهی هم به ایشون کرده باشم :))
بازیها یک به یک درخشان بود، اما گلهای سر سبد صحنه خانم نقوی و آقای سیاحی بودند که هر دو در شخصیتپردازی و از آن خود کردن کاراکترشون بسیار استادانه عمل کردند. ستاره و خسرو پسیانی علیرغم اینکه وجهه طنزی در کاراکترشون نداشتن به خوبی بهشون شکل داده بودن اما راستش من از خسرو پسیانی توقع داشتم همونطور که در اکت چهره بسیار قویه در اکت بدنی هم کمی خلاقانهتر عمل کنه و از همین تریبون هم اعلام میکنم ستاره جان, خیلی زیبا در نقشت گنجیدی؛ کاشکی یکم از دلبریهای مرجانو به دخترک توی ریش آبی هم میدادی :)
از آقای “لنگ جهان” هم تقاضا داریم لنگ بزنن بیزحمت :))
صحنه متشکل از یک لنج دو تکه و دو طبقهست و حدودا با همه متعلقاتش(بادبانها و..) ۴ متر ارتفاع داره. طراحی این صحنه چندمنظوره بسیار خلاقانه
... دیدن ادامه ››
بود، نور پردازی بسیار عالی باعث میشد توی بعضی صحنهها ناخودآگاه توجهم به سایههای روی دیوار معطوف شه و مخصوصا استفاده از نور در فانوسها و داخل صندوقها بسیار هوشمندانه بود. المانها و ریزه کاریهای به کار رفته در طراحی لباس رو دوست داشتم، مخصوصا صدفها رو که حتی تا روی کفش مهدی حسینی نیا هم کشیده میشد. واقعا بچههای صحنه و لباس و نورتون گل کاشتن!
موسیقی هم البته خوب بود، ولی جای بهتر شدن هم داشت؛ اگه یه کوچولو به حال و هوای موسیقی جنوب نزدیکتر میشد که دیگه بی نظیر میشد. ولی افکتهای دریا و جزیره عالی بودن، مخصوصا اون صدای پرندههای استوایی بین بازی بینظیر کاظم سیاحی! اگه به بعضی المانهای محو در صحنه، مثل ریختن شیر یا سایر خوراکیها در ظرفها، یا موجوداتی که بنگو باهاشون دیالوگ میگرفت(که هنوز مطمئن نیستم حاصل توهماتش بوده یا واقعی😅) افکت صوتی میدادید هم خیلی بامزه میشد. نکته کوچک بعدی هم اینکه توی بعضی قسمتها کمی ولوم بالا بود و باعث میشد صدای بازیگرها نامفهوم شنیده بشن.
در مورد نمایشنامه یادداشت مجملی در هفتههای قبل روی صفحه همین نمایش تهیه کردم که لینکشو در انتهای متنم باهاتون به اشتراک میذارم. نمایشنامه به پیرنگ داستان اصلی وفادار بود و در این میان از نامها، القاب، المانها و رسوم ملاحان جنوبی در بخشهایی از متن گنجونده شده بود که حقیقتا مایه مباهات و بسیار شیرین بود به زعم من. نثر نمایشنامه همچنان ساده اما قویتر از ریش آبی بود؛ جملاتی داشت که به قوت اثر اضافه میکرد و البته همچنان جای کمی بهتر شدن هم داشت اما باقی عناصری که پیشتر عرض کردم به نحوی جبران مافات میکرد.
در کل تجربه این اجرا شبیه تجربه نمایش یک کارتون روی صحنه تئاتره، اکتها و فرمهای فانتزی، صحنه رنگارنگ و داستان ماجراجویانه همگی سعی در این دارن که در جسم بزرگسالمون یکبار دیگه بچه بشیم و همراه شخصیتها ماجراجویی کنیم.
لذت بردم و دستمریزاد میگم به همتون که درخشانید
پی نوشت: هر کجای نمایش که صحبت از ساحت پدر دریانورد ماجو میشد، احساس میکردم که اون جمله غیر مستقیم و در وصف آتیلا پسیانی عزیز نوشته شده. در تک تک جملات ادای دین بچهها به پدر رو شاهد بودیم و مطمئنم که وقتی بعد هر اجرا به صف روبروی ما و با لبخند میایستید و تعظیم میکنید، پدر هم در میان همه ما تماشاگرانتون میایسته و جانانه به افتخارتون کف میزنه.
روحش شاد🤍
یادداشتم در خصوص داستان اورجینال اثر: https://www.tiwall.com/wall/post/365666