این یک دلنوشته است:
مدتها قبل.. سالن تئاتر شهر.. نمایش پروفسور بوبوس
سالهای اول آشنایی با فضا و سالنهای تئاتر، خرید بلیطها حضوری بود و چهار مرتبه در روزهای مختلف در یک صف طولانی ایستاده بودم تا بتونم بلیط نمایش پروفسور بوبوس رو بگیرم. هیجان زده برای دیدن بازی زنده بازیگران مورد علاقه ام و یک تئاتر واقعی.
در انتهای نمایش شگفت زده بودم؛ تله تئاترهایی که دیده بودم و تئاترهایی که ازشون شنیده بودم همه جدی و سنگین بودن اما این تئاتر ترکیب جالبی از منطق و فانتزی بود و برام عجیب تر این بود که هنرمندی کارگردان کار هستن که اون زمان همیشه درنقش هایی جدی و گاهی حتی خشن دیده بودمشون. خودم ذهن دیوانه واری دارم و اینکه حال و هوای کار ایشون هم چنین ترکیب عجیب و جالبی بود برام بسیار جذاب بود.
دیشب در حال تماشای تئاتر جزیره لولو یکهو تمام خاطرات اون روزها و اون نمایش در ذهنم زنده شد.. تا جایی که یادم میاد تمامی کارهای آقای پسیانی رو چه به عنوان کارگردان و چه بازیگر دنبال کردم و تک تکشون رو دوست داشتم.
بعد از پایان کار و دیدن اسمشون دلم بیشتر از همیشه گرفت. دلم گرفت که دیگه ایشون رو نداریم، دیگه تو هیچ کدوم از برگه های تیوال اسم ایشون رو نخواهیم دید و دیگه روی صحنه تئاتر هنرنماییشون مسحورمون نمیکنه.
روحشون شاد