در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | بهنام دیناری درباره نمایش آناتومی: آهاااااای ؟ کسی نیست؟ کسب صدای مرا میشنود؟ کسی هست که مرا ببیند نجات د
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:26:55
آهاااااای ؟ کسی نیست؟ کسب صدای مرا میشنود؟ کسی هست که مرا ببیند نجات دهد؟ کسی هست مرا با خود ببرد؟ _ کجا؟ خیلی جاها مد نظرم است اما مشکلی هم وجود دارد کمتر حوصله اش هست یکی میگفت از: رفتن و آمدن و کار کردن عشق ورزیدن ور غم انسان نشستن از تاب نرم رقص ماهی در بلور آب یا دیگری که از سه ره میگفت که به سنگ اندر حدیثیش که نمیخوانی بر آن دیگر.. حیف شد زمان گذشت و رمق دیگر نبست بگذریم..._ کسی میتواند این زنجیره ی دیوانه وار قفس زده را قطع کند؟ کسی هست؟ بابا بی ناموس ها پدرم درامد اینقدر دور خودم گشتم و هیچ ، ای واااای لعنت به من به جد و آبا ام به همه کسم به نطفه ام به به گورم...چقدر نکبت بار و غم زده است تکرار ، چه بی سرانجام است این دم و بازدم های بیهوده ی کسالت بار. چه کسی را به کدام محکمه ببرم به جرم این چیزی که هستم؟ مدام می چرخم و میکنم جانم و آخر همین که هستم. منتظرم مثل یک بذر فرو افتاده ی سرما زده ی در ژرف خاک پست نشته، منتظرم شاید بخت من باشد این بار بهار که بیاورد جوانه ام، منتظرم که با کوچکترین لبخند با کمترین گرما بزم بر پا کنم در بطن زمین. چنان که خدا هم باور کند زندگی بیشتر است از همین. میخندم و میچرخم و میرقصم گویی پایان یافته است هوای سرد برای همیشه و پشت آن خزانی نیست و هرگز دیگر کسی نمی شود حزین. چرا حرف خودم را نمیتوانم باور کنم؟ چرا این حیله بر من کارگر نمی افتد؟ چرا اینقدر واضح می بینم چون گذشتگان، چون هر آنکس که قبل از من بوده و بعد از من خواهد بود، خواهم شد غمین. آه دلم تنگ است و دوست دارم فحش بدهم به تو به خودم به همه... میخندم چرا؟ من عصبانی ام و میخندم و مثل کودکی ادا در می آورم. تلخ است دهانم گوشم چشمم. زهر است فغانم سوگم خصمم. ای وای نگاه کردن هایت ای وای نگاه کردن هایم به چند نفر؟ خفه شو گوه نخور. کسی برای کسی نمانده. تو برای چه کسی مانده ای؟ کاش یکی پیدا میشد قبل از اینکه من باشم نسلم را منقرض میکرد بدم می آید مثل پدرم باشم نه هرگز من دیوانه نیستم من روانی نیستم .حرامزاده من آدم عاقلی هستم فقط میخواهم راحت باشم آسوده انگار کسی اصلا از اول نبوده. رفتن و آمدن در امتداد رفت ها و آمدن های دیگر، تکرار در تکرار، نه، دیگر این کابوس نباید تکرار شود. لعنت به زندگی که پایانی ندارد. لعنت به مرگ که واقع نمیشود. هیچ فرقی ندارد در پی نان کمرت خم شده یا نام؛ بیل دستت بوده یا پیل ؛ فرمان به گله داده ای یا به دره، تو در یک اتاق گیر افتاده ای بی راه فرار، در زنجیر قفل شده ای بی آنِ قرار . نمیدانم شاید باید این تهی نوشته ها را با امید و عشق پایان دهم. شاید پرنده ای آمد به نو لبخند زد دوستت ... دیدن ادامه ›› داشت باهم پرواز کردید شاید پرنده ای شدی رفتی و یکی را دوست داشتی و لبخند زدی و باهم لانه ساختید اگر از رخوت جدایی و عن بازی های متداولِ با هزار دلیل و توجیه منطقی جان سالم به در بردید. شاید پس از این برهوت عدم به سرسبزی بی فاصله ی هم بردیم قدم. خیلی همه چیز مسخره است ، خیلی کلا ...
پ ن: کار را دوست داشتم ارتباط گرفتم فقط باید دم بکشد.
در پناه خدایی که از شدت ک...خلی آدم در حیرت است و همچنان بزرگوار.
ممنون که برامون نوشتید و ممنون که کار ما رو دیدید 🙏🏻
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید