خیلی ها میگویند پس از اینکه به خواب میرویم در جای دیگری از خواب بیدار میشویم یا وقتی در جای دیگری می خوابیم اینجا بیدار میشویم. چه کسی میداند شاید خواب هایی که میبینیم بر این ادعا ها صحه ای باشند. حال اگر این بین عالم مثل افلاطون در حقیقت خود جایی برای بچه ها داشته باشد و مقصود نیستان عدم مولوی کودکی باشد که از اصل خویش دور افتاده است و ما آمدیم تا کشف کنیم بچه گی کردن جزو جدا نشدنی از حیات آدمی است و شناخت و معرفت یعنی آگاهی پیدا کردن به کودکی در درونمان که هر لحظه مطالبه گر حق حیات خویش است میتوانیم بگوییم ماها آدمبچه های به قهقرا رفته ی هستیم که گویا مجبوریم بر روی این سیاره و در این زندگی پاک خود را فراموش کنیم تا زنده بمانیم! یا دست کم دست هایی ما را به در این باور کذایی برای مقاصد شوم خود به اسارت گرفته اند. طوریکه باور کنیم این خوابی که میبینیم حقیقت محض است هر چه هست همین است و پس از این هیچ چیز وجود ندارد. اگر اینگونه میدیدم یا لااقل گوشه ای کناری چیزی هم برای این نوع نگریستن می گذاشتیم شاید حال و احوال کودکان در تصمیم گیری های کلان جهانی نقش مهم و تعیین کننده ای میداشت نه اینکه بچه شدی را جایی به کار ببریم گویی طرف مقابل فکر یا عمل خارج از شان و منزلت آدم بزرگ ها انجام داده. خوب که فکر میکنم میبینم انگار بچه ی آدم اصلا آدم نبوده و نیست و تازه پس از اینکه رشد کرد آدم میشود. انگار که رشد کردن او باعث تغییر ماهیتش هم میشود. فهم این مطلب هم خیلی آسان است چقدر از تکنولوژی، بی واسطه ربط به تسهیل زندگی کودکان دارد؟ پاسخ وحشتناک است. ورود به حوزه کودکان و معضلات و مصائب آن کمر شکن و ویران کننده است چرا که کودک نه تنها اکثرا آدم حساب نمیشود و قهرا برایش تصمیماتی اتخاذ میشود که خودش نقشی در آنها ندارد بلکه پی در پی مورد تهاجم و انواع سواستفاده ها قرار میگیرد. نمی دانم شاید این همه بدبختی که از هر سوی جهان موج میزند تاوانی باشد که برای این ظلم نابخشودنی عادی شده پرداخت میکنیم. شاید جای دیگری کودکی هستیم در حال مرگ و با هر چه که میتوانیم و هر نیرویی که داریم کمک میخواهیم شاید آنهایی از من که متعادل تر هستند زودتر از من موضوع را درک کرده اند و خود را نجات داده یا در حال آن هستند. خیلی سنگین است درک این مطلب که کودکی باشی در پی انتقام از خودت یا کودکی در جای دیگری منتظر است این بار که خوابیدی هرگز بیدار
... دیدن ادامه ››
نشوی
پ ن: فضا سازی و جایگیرها و بازیها و دکور را دوست داشتم یعنی کارگردان خوب مدیریت کرده بود همچنین بازیها مشکلی نداشتند متن هم تا یک جاهایی قابل قبول بود با این حال نتوانستم زیاد با کار ارتباط بگیرم .مخصوصا بخش فانتزی کار که از ژانر های مورد علاقه ام است از دستم در رفتم و نتوانستم تمرکز لازم را انجام دهم ببینم چه شد.. تا تمرکز کردم هم متاسفانه نمایش تمام شد. به خاطر وجود سه تا انسان یا نمیدانم چه موجوداتی که درست پشت سر من وقیح و زشت بلند حرف میزدند و تاتر را با جای دیگری اشتباه گرفته بودند. جالب اینجا تا تذکر ندادم ساکت نشدند بنده _اصولا با تاخیرتذکر میدهم آن هن فقط به خاطر رواداری_. صندلی های G فکر کنم ۳۵ و ۳۶ و ۳۷ دو تا خانم بودند و یک آقا گویا دو خانم با هم آمده بودند و پسرک جوان خوشمزگی اش گل کرده بود و آن دو خانم هم استقبال شدید میکردند از مسخره کردن کار و عوامل و جالبتر آنکه در رورانس به تمسخر، پسرک بلند داد زد خیلی قشنگ بود.
موفق باشید.