در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سحر بهروزیان درباره فیلم ترس از اشک های واقعی: حجاری پوچی آنالیز هیج به معنای واقعی کلمه هنر نیستی یا همون اص
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:42:58
حجاری پوچی
آنالیز هیج
به معنای واقعی کلمه هنر نیستی
یا همون
اصل عدم قطعیت هامون


فیلم ترس از اشک های واقعی به قول میترا جان شریفی ... دیدن ادامه ›› ادای دینی به هامون و دل شدگان بود که البته به نظر من کفه ای هامونش سنگین تر بود اگه هامون باز باشید و فیلم رو ببنید از همون صحنه حمام زیر دوش کد ها رو می گیرید و با موزیک باخ تو جاده دیگه نیازی به کد نیست!
فیلمی زیبا ،شاعرانه ،عمیق و دردناک!
اگه تو هامون حمید هامون دنبال دلیل عشق ابراهیم به اسماعیل بود اینجا "اسماعیل" خودش ابراهیم شده بود و دنبال معجزه بود!
هامون دنبال علی رفت کاشان ،ابراهیم دنبال علی اش رفت یزد!
بازیگر تیاتری که دیالوگ هاش بین نمایشنامه و واقعیت در نوسان هست در حال تمرین نقش هملت، حالش بد می شه و برای درمان حال بد باید فرار کنه به جای که قبل تر از فرار کرده بوده حتی سرک هم نکشیده بوده: شهر مادری!
از نظارت و کنترل فراری چه رابطه باشه چه تهیه کننده و چه دوربین مدار بسته!
ابراهیم شیدا است و در صحنه شیداتر!
تک تک المانهای استفاده شده حتی موسیقی پس زمینه هدفون در انتقال این حس سرگشتگی نقش زیادی داره!
عین هامون خواب می بینه با عده ای غریبه و اشنا مثل کارگردان و همسر و دوست با مرده خودش مواجه می شه اسکلتی شاعرانه!
در مسیر به نخل های سوخته می رسه: هر نخل یک نفر است! و اینجا تماشاگر یک نخل است چون ابراهیم به دوربین و ما نگاه می کنه!
در ناکجا آباد به دوستی می رسد که پرفورمنسی رو تنها برای اون به نمایش در می یاره و با او کوچه های عرفان رو طی می کنه از بادگیر تا آب انبار از مسجد تا کلیسا(تصویر گنبد مسجد با صدای ناقوس کلیسا خیلی صحنه زیبایی رو خلق کرد) از مرگ به زندگی و از درد به اشک!
در هنگام ورود به خانه ،بچه گی اش رو در کنار استخری بدون اب می بینه و دوچرخه ای خاک گرفته،خانه ای با چراغ ها و تلویزیون همیشه روشن که داره برنامه کودک نشون می ده!
ابراهیم دنبال معجزه است:
-روی صحنه که بازی می کنم حس می کنم خیلی خالی ام
-معجزه تو شغل شما چیه؟
-جنون
-زیبایی.... درد بکش
صدای قلب صدای زندگی در مقابل مرگ و این خود معحزه است!
دیدن عشق قدیمی ،دیدن پدر د،یدن دیوانه ای که از همه واقعی تر بود و دیدن خودش در نهایت درد رو به اشک تبدیل کرد!
-تو بازیگی می تونه گریه مادرت رو در بیاری!
-تو بچه ناخواسته بودی......
-یه بازیگر نابغه بودن چه حسی داره؟
-من حالم از خودم بهم می خوره
بازیگری که زمانی نقال بوده و الان هملت!

پرفورمنس مرگ در خرابه ای با شعار مرگ بر شاه ادامه داره خرابه ای که زمانی سالنی مجلل و شیک بوده و بهترین اجراها روی صحنه اش بودن و الان تنها تماشاگرش گربه ای روی پشت بام!
هر وقت حالت بد شد به خودت نگاه کن .... به تصویر خوابیده ات یا مرده ات......
ما واقعاً حالمون خوبه؟ نه من حالم اصلاً خوب نیست!
آزمودم عقل دوراندیش را
عاقبت دیوانه سازم خویش را

شاید درستش همینه باید ادا دراورد ادای خوشبختی، ادای عاشق بودن، ادای زندگی کردن!

اسماعیل گرجی بی نهایت زیبا در نقش خودش ( یک بازیگر نابغه تیاتر) ظاهر شده خسته از پوچی به دنبال نقش واقعی خودش!

قطرات اشکی که در اینجا و در صحنه تیاتر از چشمان اسماعیل گرجی می چکه به نظرم عصاره بازیگری!

بله جناب اسماعیل گرجی شما نابغه بازیگری هستید و هر چی پشت سرتون گفتن و می گن درست بوده!

تایم فیلم به دلیلی طولانی بود حدود نیم ساعت حذف شده که به نظرم تا حدی به تدوین لطمه زده امیدوارم فرصتی بشه نسخه اصلی رو ببینم!
دو بار این فیلم دیدم لذت بردم!
تصویر برداری، موسیقی های استفاده شده و کارگردانی عالی بود!


منم آری منم
که از اینگونه تلخ می‌گریم
که اینک
زایشِ من
از پسِ دردی چهل‌ساله
در نگرانی‌ِ این نیمروزِ تفته
در دامانِ تو که اطمینان است و پذیرش است
که نوازش است و بخشش است. ــ
در نگرانی‌ِ این لحظه‌ی یأس،
که سایه‌ها دراز می‌شوند
و شب با قدم‌های کوتاه
دره را می‌انبارد.
ای کاش که دستِ تو پذیرش نبود
نوازش نبود و
بخشش نبود.........
با اینکه خیلی موافق نبودم، لایک کردم...
گرجی رو دوست دارم هنوز...
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید