در ابتدای سخنم باید بگویم نگاه من به این فیلم، با نگاه شما هنر دوستان بسیار متفاوت است، می توانم با جسارت بیان کنم در این چهل و اَندی سال که به نوشتن و دیدن فیلم ها وقت صرف کرده ام، بعد از استاد کیا رستمی اولین فیلمی که من را به تعمق فرو برد و لذت بردم از لحظه لحظه هایش، این اثر جذاب و دیدنی بود.
صحت با ساخت این اثر به یکباره خود را به عنوان پیشرو و یا شاید صاحب سبک در سینمای ایران و جهان، مطرح کرد. نگاه او به طبیعت، زندگی و سینما بسیار متفاوت است، ابتدا باید صحت را بشناسید، و با دنیای او آشنا شوی و سپس دست در دست افکار او، همراه و پا به پای او به درون دنیای فیلم سازی اش سرازیر شوی، که اگر مُرید افکار و قلم او نباشید، نخواهی فهمید که او از چه دنیایی سخن می گوید. وگرنه در اعماق افکار او بی مسیر و بی مقصد در نیستی رها خواهی شد.
از دید بنده این اثر یک پوستر ژورنالی، توام با سورئال و به بیان کلی تر غیر واقع گرایانه است.
صحت یا حرفه ای تر بیان کنم: سینماگر فوتوریستی حال حاضر ما، در ساخت اثر خود حساسیتهای موجود در جامعه، طبیعت، زندگی و .... را حاد میکند و توسعه میدهد و تخیل آفریننده را تسریع میکند و به شعور، معنای چشمگیر تقارن و فراگیری میبخشد. سینماگر فوتوریستی ما (صحت) بدینسان در نوسازی همگانی مشارکت میکند و این نوع نگرش در فیلمسازی جایگزین مجلّه (که همیشه فضل فروشانه است)، درام (که همیشه پیشبینیشده) و کتاب میشود که همیشه حرف ها را ملالآور و سنگین بیان می کند.
حتی مارینِتی بنیان گذار سبک یا مکتب فتوریسم در اوایل قرن بیستم در ایتالیا در روزنامه ی فیگارو بیان کرده: ما تاکید می کنیم که
... دیدن ادامه ››
زیبایی جهان توسط زیبایی جدیدی به نام سرعت، غنای فزون تری یافته است ».
چیزی که در این فیلم به وُفور دیده میشد سرعت رویش تفکر و احساس در تمامی صحنه ها بود، همچنین تقابل صنعت و مدرنیته با نگاهی فیلسوفانه.
مثل سکانس های موتور خانه، و تصاویری که از داخل یک کارخانه متروکه گرفته شده بود و تجهیزات و دستگاه هایی که بی حرکت بودن، به نوعی به زیبایی مرگ تکنولوژی را به تصویر کشیدن، و شکوفایی احساس را در سکانس های فیلم می دیدیم که بر تکنولوژی غلبه کرده. و تصاویری زیبا را به قاب عکس هایی ماندگار و معنا دار مبدل کرده.
مثل برخی تصاویر سامِت که در میانه ی فیلم به عنوان مکث و جای تعمق پخش میشد: تصاویری در کارخانه، موتور خانه و ساختمان بتنی که درختی سبز او را احاطه کرده بود.
به عنوان یک آرشیتکت اگر بخواهم این اثر را تحلیل کنم: کارگردان و طراح صحنه به زیبایی روح شهریت، حس مکان، حس تعلق به فضا و زمان را با شکوه و فاخر آن هم به زیبایی هرچه تمام تر در این اثر به نمایش گذاشتند، مانند: سکانس های موتور خانه و کارخانه که نماد تکنولوژی یا انقلاب صنعتی است و معمولا این فضاها بی روح و کسل کننده طراحی میشوند و به نوعی طبع سردی دارند که در این اثر بسیار زیبا، پر احساس و گرم به تصویر کشیده شدند، یا سکانس های ساختمان بتنی نیمه آماده که با طبیعت هیچ سِنخیَتی ندارد و به گونه ای دشمن طبیعت محسوب می شود، چون یک نوع سنگ مصنوعی است. ولی در یک سکانس یک تصویر زیبایی خلق شد، و آن هم نشینی یک ساختمان بتنی نیمه آماده با یک درخت سبز بود، که درخت سر بر شانه های خسته ی این ساختمان متروکه گذاشته بود. این سکانس بدجور مرا با خود همراه کرد و به فکر فروع برد. که تقابل یا چیرگی طبیعت بر تکنولوژی بود.
یا سکانس های داخل ویلا فوق العاده بود، طراحی داخلی روانکاوانه ای داشت، تقابل رنگ سبز آبی دیوار با رنگ سفید که نماد آرامش بخش است و تقابل این رنگها با دکورهای چوبی و طراحی لندسکیپ محوطه ی باغ به زیبایی به هم نشینی بنا در پهنه ی طبیعت اشاره کرده بود. همه چی به اندازه و کافی بود.
از نگاه نماد گرایی اگر به این اثر بنگریم: آب، نماد روشنایی، پاکی و زایش است. در دو صحنه ای که پژمان جمشیدی به درون آب پرت شد یکی در ابتدای فیلم و دیگری در انتهای فیلم، نمادی از غرق شدن اَبر انسان در خویشتن خویش را به تصویر کشید، نماد واماندگی اَبر انسان نیچه یا همان انسان متعفن که به ظاهر مدرنیته است اشاره دارد.
که نمایی از پاک شدگی روح و آلایش آدمی از آلودگی های پسا مدرن بود.
کاراکتری که بهرام رادان بازی میکرد، نماد اِنزوا و روح پاک آدمی در دوره مدرن بود. که به گونه ای از واماندگی سوژه در عصر اِنزوا و تنهایی است، انفرادی زیست می کند حتی به غلط، آنهم در عصر ارتباطات و تکنولوژی های مافوق بشری.
کاراکتر هوتن شکیبا، نماد عشق و کینه.
کاراکتر دکتر (حجازی فر)، نماد مدرک گرا، انسانی که فکر میکند خیلی میفهمد ولی تُهی و پوچ است.
کاراکتر مهندس (بنفشه خواه)، نماد جسارت، اعتماد به نفس کاذب و اما بی ریا.
کاراکتر پژمان، نماد زندگی، جنگجویی و اَبَر انسان بودن.
کاراکتر اَن آقا، نماد نفهمی بشر متعفن.
گاو، گاوِ نر نماد خوبی، آرامش و نیروهای آرامشبرانگیز است. و گاهی نماد نادانی محسوب میشود.
و اَفیون، نماد توَهّم و پوچی.
و در انتها مرگ، نماد پایان چرخه ی زیستی، توقف برگشت ناپذیر علائم حیاتی. گاهی مرگ پایان همه چیز محسوب میشود و گاهی دریچه ای برای ورود به دنیایی جدید.
از نماد گرایی بیاییم بیرون، و به ادامه ی تحلیل فتوریسمی بپردازیم:
در سکانس انتهایی فیلم دیدیم پژمان جمشیدی از پله های متعددی عبور میکند، در واقع سکانس های گذشته را به آینده وصله میزند، از پله های موتورخانه، پله های کارخانه ی متروکه، نردبان( پله های چوبی)، پله های بتنی ساختمان نیمه کاره و پله های فلزی که به دری چوبی ختم شد که صعود به منتهی الیه را تداعی می کرد، و از پله ی فلزی به درب چوبی رسیدیم، از تکنولوژی عبور کرده و به اصل خویشتن که همان سُنّت است یعنی مادر طبیعت رسیدیم. به گونه فرار ابر انسان از عصر تکنولوژی به دامن طبیعت را بازگو میکرد.
عبور از پله ها به جای آسانسور به نحوی بیان گر شعار فوتوریسم ها بود:《آسانسورها دیگر نباید همچون سوراخ های کِرم در گوشه های راه پله پنهان شوند. خود قفسه راه پله به دلیل بِلا استفاده بودن، باید حذف شود. و پله ها می بایست به مَثابِه اژدهایی ساخته شده از آهن و شَبَح بر پیکر ساختمان بالا روند.》
و در ادامه باید بگویم این اثر در دوره ای خلق شده که سوژه و روایت دیگر معنای گذشته ی خود را ندارد.
و کارگردان همانند نقاشی زبر دست، چیره شد بر تنهایی انسان متعفن (به ظاهر مدرن) در این عصر اِنزوا یا تک یاخته ای. و به زیبایی تراژدی را به تصویر کشید، هرچند مخاطب عام درکی از این تفاسیر نداشت و گاه در برخی صحنه ها جوری به تراژدی خندید، که انگار کُمدی است..... به تراژدی باید گریست، اما مخاطب در میانه ی راه گول خورد، و به تراژدی خندید.....
این فیلم یک اثر اجتماعی با روایت طنز تلخ و نگاهی فیلسوفانه بود و اصلاً کمدی نبود. و این برگرفته از هوش سَیّال صحت بخاطر مطالعه ی زیاد اوست. میتوانم صحت را کتابخانه ای سیار بنامم.
در کل هر فیلمی دچار نقصان هم هست، این فیلم هم مُستثنا از این قضیه نیست، ولی بنده سعی کردم به نکات مثبت آن اشاره کنم، چیزهایی که مخاطب عام به سادگی از کنار آن میگذرد، هیچ درکی از آن ندارد. و قضاوت نکات منفی و ضعف ها را به اساتید امر در این حیطه واگذار می کنم که همیشه دست به قلم برای نقادی حاضرند.
و ختم کلام، اگر در یک جمله بخواهم اعتراف نامه ای در وصف این اثر بیان کنم این است: صبحانه با زرافه ها، روایتی است فتوریسمی از تخیلی واقع گرایانه، برای همه کَس و هیچکس...!
البته این تحلیل، نگاه فوتوریسمی مَنِ آرشیتکت به این اثر بود.😉
جا دارد از تمامی عوامل این فیلم سپاسگذاری کنم بابت خلق و اهدا این اثر و احترام به شعور مخاطب.🙏🌹🍀
به قلم هنرپرورتمیز🖋 (پژوهشگر در حیطه معماری، نشانه شناسی، رمان و ادبیات )