رئالیسم غیر جادویی....
پیش از هرچیز ممنون از گروه نمایش که با تاخیر کوتاه نمایش را به اجرا بردند و مهمتر اینکه با اینکه هنرمندانی در بین تماشاگران بودند در ردیف های بالاتر نشستند و حقوق مخاطب گرامی نگه داشته شد، هرچند که برخی از آنها رعایت سکوت را در نمایش واجب نمیدانستند و پچ پچ داشتند که البته ربطی به گروه اجرا نداره،
به غیر از این نیز رورانس کوتاهی برگذار شد و زمان تماشاگر صرف دست و تشویق برای مهمانان نشد. عکاس نمایش نیز بی صدا کار خودش رو انجام داد.
اما خود نمایش
نمایش از بازیهای خوبی سود میبرد و به نظرم بین ۴ بازیگر تعادل خوبی برقرار بود، الهه شهپرست و سوگند صدیقی ( که از آوا هم لذت بردیم) و سیروس همتی عزیز مانند همیشه همانطور که انتظار میرفت خوب بودند و پویا امینی عزیز که ظاهرا دومین تجربه کارگردانیش بود هم کاملا در خدمت اجرا بود و ریسک بازیگری_کارگردان را دور زده بود.
طراحی لباس و گریم به گمانم خوب بود و اون ایده لنز رو دوست داشتم، طراحی صحنه ساده بود و میزانسن های خیلی اعجاب برانگیزی
... دیدن ادامه ››
نداشت، در مورد نور هم به نظرم مناسب بود فقط یکی دوبار احساس کردم جایگیری جالبی نداره، از لحاظ موسیقی و افکت صوتی به نظرم میتونست نمایش سلیقه بیشتری به خرج بده، در ضمن در تراکت تا جایی که به خاطر دارم نام و معرفی از موسیقی کردی نشده بود.
....احتمال افشای خط داستان نه رخدادهای نمایش
اما چرا نمایش به رئالیسم نزدیک تر بود تا رئالیسم جادویی چون داستان احزاب کرد و انفال جزیی از بدنه تاریخی این منطقه است و اینکه از بردن نام صحیح حزب (تا جایی که دانش من میرسد حزب موجود در متن وجود خارجی نداره و اگر چنین حزبی وجود داشت من بی اطلاع بودم هرچند که اشارات متن مشخص است) امتاع شود به جادویی بودن یک نمایش چیزی اضافه نمیکند، و صدالبته استفاده از دو یا سه توتم و اسطوره نیز دلیلی بر جادویی بودن یک نمایش ندارد، و اسطوره ها واحدهای فرهنگی هستند که ریشه در سنت و آداب یک منطقه دارند و هر یک دارای معنا و تفسیر مشخصی است.
نکته بسیار مهم برای من این بود که این روایت متمرکز بر دوران تاریخی خاصی نمیشد و اسمی از مکان و یا حزب سرکوب گری آورده نمیشد و مهمتر از هرچیز آن دیالوگ مهاجرت به ایران و ... برده نمیشد، تو گویی با روح نمایش در تضاد بود و من استثنا این مورد را برای خودم نادیده میگیرم چون اگر به آن اکتفا کنم پیام نمایش بسیار مخدوش و شکننده میشد.
نمایش در دو یا سه جا تهور و ساخت زدایی خوبی داشت یکی در اوایل نمایش و ترانه ای که خوانده شد و دیگری دقیقا در انتهای اثر و البته اشاراتی به سریالی معروف که خارج از خط زمانی داستان قرار میگرفت. به غیر از این ایده تعاملی کردن و شکستن دیوار چهارم هم خوب بود هرچند قطعا با یک نمایش اینتراکشنی روبهرو نیستیم، و در واقع نمیدانم در نزد مخاطب این مسئله چگونه دریافت میشود.
به هرروی رخداد انفال در دهه ۸۰ میلادی صورت گرفت که طبق آمارها بالای ۲۰۰ هزار نفر کشته یا ناپدید میشوند و هزاران روستا و بخش اعظمی از مناطق شهری کرد نشین ویران و تخریب میشوند و میلیون ها احشام و دام به هلاکت میرسند.
در مورد توتم ها و اسطوره های نمایش خلاقیتی وجود داشت و دست بر روی اسطوره های آشنا قرار ندادند.
به طور مثال:
کلاغ یکی از مهمترین نمادهای اسطوره ای ایران زمین بوده و رنگ سیاهش نماد راز و ناشناختهای است و از طرفی نماد خورشید و خوش خبری است و اولین مرحله از هفت مرحله میتراییسم است، از سوئی در باورهای شمنی کلاغ پیام آور دنیای مردگان است و برای ارتباط با گذشتگان و به بیانی امروزی تاریخ به کار گرفته میشود. (هرچند که مفهوم کلاغ در طول تاریخ به تغییرات زیادی رسیده است و حتی مفهوم آن تغییر یافته و گویی با جعل اسطوره در دنیای امروز سروکار داریم که این هم مربوط به سیاست ورزی دول و اندیشه های مخالف با یک فرهنگ بومی بوده) حال در این نمایش با یک کلاغ خسته سر و کار داریم
خرس در باور ایرانیها و منطقه بین النهرین جایگاه اسطورهای چندانی ندارد هر چند از بقایای دوره پیشا مادی در غرب ایران توتمهایی از خرس یافت شده است که دقیقا معلوم نیست مربوط به این سرزمین بوده و یا اسیر رسوماتی مانند پُتلاچ شده است. اما در مجموع خرس نمادی از امنیت و قدرت است، حال ممکن است با سایه ای از این قدرت و امنیت سروکار داشته باشیم.
در آخر ماهی نیز در این منطقه نامش به زندگی، آبادانی و زایش گره خورده است و اشاراتی به نگهبان بودن نقش ماهی در این آبادانی شده است.
به هر تقدیر ترجیح من یک روایت آزادتری بود که در زنجیره در زمانی زبانشناسی جای بگیرد و فرامتن غیر محدود تری داشته باشد و خارج از جغرافیا خاصی قرار بگیره و مفاهیم مورد نظر نمایش در این چارچوب غیر محدود بیان شود و خود را به جادویی بودن نزدیک تر کند.
با توجه به حذف آن دیالوگ در ذهن خودم
امتیاز من ⭐⭐⭐
مانا و پراجرا باشید