فارغ از برخی سلایقِ شخصی و فارغ از پرداختن به اینکه اهمیتدادن به وضوحِ حرکات با کوشش برای تصویرسازی در نمایش منافات دارد و گاهی کسانی اینکار را متّکی بر «واقعگرایی» معرفی میکنند. که نمی دانم چه مبنایی دارد! حتی فارغ از پرداختن به امتیازاتِ دیریابِ این نمایش چون هماهنگیِ عمومیِ بازیگران با ضرباهنگِ دقیقِ اجرایی (منطبق بر فرازوفرودها و ریتمِ موسیقی) و تصویرسازیهای غالباً مؤثّر و جذّاب و ظریف و فارغ از هرچه دیگر، میخواهم فقط به یک نکته در این اجرا بپردازم و آن آمیختگیِ نگاهِ زیباشناختی به موضوع و فرمِ نمایش و تشخیصِ درستِ نسبتِ جهانِ درونِ نمایش با دنیای (واقعیِ) بیرون است. که ستودنی و حقیقتا خیره کننده هم هست.
در این اثر با اجرای نمایشدرنمایش مواجه شدم و در بخش هایی واقعا تحت تاثیر قرارگرفتم و در قسمت هایی هم رفتار فرم گونه به شدت بیرون زده بود و جای کار داشت که تا چه حد ناشی از کمتجربگیِ احتمالیِ بازیگران است؟! که اینکه اجرای اولشان هم باشد و یا کم تجربه هم باشند باز دلیل نمی شود! و کارگردان وظیفه داشته تا در هدایت دقت بیشتری داشته باشد.
من اجرا را دوست داشتم و با کمی سختگیری در ژوست شدن حرکات و کم کردن تاریکی های اثر میتوانیم شاهد یک اجرای خوب باشیم.
خداقوت به گروه کارگردانی و بازیگران که در جان بخشیدن به این اثر سخت کوشیده بودند.