مالی سویینی؛ تثلیثی که به «وحدت» نرسید!
از یک سو، مالی و فرانک و دکتر رایس در سه جهان متفاوت زندگی می کنند که وحدتی کور آنها را به هم رسانده
... دیدن ادامه ››
است. گوئی هر سه به دنبال هدفی مشترک که بینائی است به وحدت رسیده اند، ولی آنها دچار نوعی کوربینائی یا بینائی کور هستند که نمی بینند برای وحدت واقعی باید هم هدف شد و این سه جهان را به هم نزدیک کرد. این درحالی است که هر کدام از این سه، هدف مجزا و متفاوت خود را در این عمل بینائی دنبال می کنند، غافل از این که بینائی اصلی قبل از این عمل باید در فهم ما حاصل شود و هم هدف شویم. گوئی بیش از کوری بصری مالی، فرانک و رایس از کوری عمیق تری رنج می برند. البته که این سه جهان در صحنه هم هیچ گاه به وحدت نرسیدند و در جهان خویش و به صورت منفرد مونولوگ شدند.
از دیگر سو، مالی، این کورِ بینا، بینای کور شد. جهان برتری که فرانک و رایس برایش تدارک دیده بودند لزوما جهان برتر مالی نبود. جهان مالی با کوری هویت پیدا کرده بود و مالی بدان خو گرفته بود و هست و نیستش با آن معنا یافته بود. چنین تغییر شگرفی در بنیاد و معنای جهان فرد، اگر با آمادگی های فراوان روانی و ذهنی همراه نشود، شکننده و نابودکننده خواهد بود. انسان بنده اُنس است و عادت و تغییر که در بادی امر ساده رخ می نماید بسی سخت می نماید. تثلیث گذشته، حال و آینده در زندگی مالی بدون چنین مقدماتی و به رسمیت نشناختن ریشه ها و گذشته، به وحدت نخواهد رسید.
و پارادوکسی که تا ابد ادامه خواهد داشت این است که آیا ما وظیفه داریم دیگری را به جهانی که حتی به صورت عقلانی برتر می پنداریم دعوت کنیم؟ اگر آری، مجوز برهم زدن آرامش آن فرد برای چنین تغییری را از کجا می آوریم؟ و اگر خیر، وظیفه اخلاقی ما در قبال دیگری و رهائی وی چه خواهد شد؟!