امشب، بلاخره تلسم شکست و تونستم اجرای آخر این نمایش را ببینم! نمایش کار زیادی برده بود و بازیگرها زحمت زیادی کشیدند! انصافا نقش آفرینی هنرمندان روی صحنه از خانم معلم گرفته تا شاگرد عصبی او به دلم نشست.
نمایش نشان دهنده تعاملات شخصی و اجتماعی چند شاگرد کلاس تافل بود که هر یک بنابر دلیل خاصی در این کلاس ها شرکت میکردند! و وقتی که دیگر دلیلی برای ماندن نبود یک به یک شرکت در کلاس را کنار گذاشتند!
برخی عاشق کورش بودند و برخی دیگر درونا متنفر از این زبان جدید و گم کردن هویت ایرانی خود و تحلیل رفتن در جامعه ای که بنابر خصوصیات زبانی و فرهنگی ذره ذره هویتشان را می زدود و تحلیلشان میبرد!
وا دادن پله پله خانم معلم متاهل در قبال شاگرد عاشق پیشه اش هم که اگر چه متاسفانه مطلب رئال کف جامعه و مردمان این روزگار است! اما، نمیتوان ناگفته گذاشت که سناریو مد این روزهای سینمای هالیوود و آن ور آبی هاست که ارزشها و آرمانهای اخلاقی خانواده به جاییشان نیست!!! و با توجه به نمایشنامه ای که از آن ور آمده؛ وجود یک چنین مفهومی در این نمایشنامه طبیعی مینماید !!! با این حال، گنجاندن یک چنین چیزی در دل هفتمین هنر این سرزمین به دل من یکی نمی نشیند و به مزاقم خوش نمی آید! شاید امثال من زیادی آرمان گرا و حل در نوستالژی های قشنگ زمانه خود هستیم!
در انتها برای همه عوامل نمایش درخشش های روز افزون آرزو دارم.