نمایش "ویتسک" یکی از دقیق ترین و به تقریب بی نقص ترین نمایش هایست که در ماه های اخیر دیده ام. (ملاک قضاوت، برداشت های شخصی ست و طبیعتا گزینه های مقایسه، نمایش هایی ست که دیده ام) اگر سال پیش اجرای "ویتسک، داستان ناتمام" به کارگردانی ناصر حسینی مهر را دیده باشیم - که به شکلی قاعده مند و خلاقانه، خصوصا در طراحی صحنه ای سه سویه و چرخش ریلی به نشانه دوار بودن ذهن ویتسک و البته زندگی روزمره آدمی، روایت دیگری از "ویتسک" بوشنر را در تالار مولوی اجرا نمود - به خلاقیت های استفاده شده در هر دو اثر بیشتر پی خواهیم برد. "ویستک" رضا ثروتی، با سادگی بیشتر در طراحی صحنه، از حجم درگیری ذهنی تماشاگر می کاهد و تمامی توجه صرف بازی ها، صداها و نورها می شود.
اصل نمایش نامه، و البته آنچه که در نمایش و در دومین صحنه ی رویارویی ماریا و فرانتس به دست تماشاگر می آید، گواه این است که ویتسک سربازی تنگدست است (اشاره به اصل شخصیت کریستین ویتسک) که همچون موشی آزمایشگاهی (اشاره به شخصیت موش استفاده شده در اجرا) روح خود را به پزشک و افسر از دنیا بریده می فروشد تا دست رنج خود را به همسرش ماریا دهد و بخش بزرگی از روان پریشی های او (اشاره به دست زخمی که سر ی بریده آن را گاز گرفته)، به دلیل آزمایش هایی ست که روی او انجام می شود و شروع این حالات، به واقعه خیانت ارتباطی ندارد. در خلاصه اشاره شده در توضیح این نمایش، در همین صفحه آمده است که "او که عاشقانه همسر و فرزندش را دوست میدارد با خیانت همسرش مواجه شده و از آن پس همه هستی و پدیدههای اطرافش را رو به زوال و نابودی میبیند" این توضیح ذهن تماشاگری را که از نمایش نامه اطلاعی ندارد و صرفا از ارتباط بین صحنه ها، به دنبال کشف داستان نمایش است، گمراه خواهد کرد. شاید اصلاح این مورد و البته توضیحی بیشتر در خصوص داستان این نمایش به تماشاگرانی که فرصت مطالعه نمایش نامه ویتسک و آشنایی با اصل روایت را نداشته اند، کمک کرده و تمام هنری که در این اجرا به کار رفته است، از طراحی صحنه، نورپردازی عالی، انتخاب موسیقی درست، آواهای اجرا شده در طول کار و از همه و همه بزرگتر و قابل تقدیرتر، بازیگری این اثر، به دلیل روشن نبودن سیر داستان مغفول نماند.