کار رو به جز بخشهای پایانی کار دوست داشتم.
کشتن ماری خیلی طول کشید و به نظرم کمی خستهکننده شده بود.
بازی خانم پناهیها هم مثل همیشه خیلی عالی بود. پر از انرژی.
تا یه مقدار قبول دارم این کششِ زیادیش رو، ولی کشتن ماریا چون شاید بشه گفت یه جورایی نقطه ی اوج داستان محسوب میشد، بنظر من طولانی شدنش خوب بود. (نمیشد که یهویی قال قضیه کنده بشه بره!!..) باید اون حس انتقام و خشونتِ درونی ذره ذره به مخاطب تزریق میشد... و اینجا بود که من به فلسفه ی مفهومِ اون سرنگِ قرمزِ تو پوستر بیشتر پی بردم).