...
آینه میگه تو همونی که یه روز
می خواستی خورشید و با دست بگیری
ولی امروز شهر شب خونت شده
داری بی صدا تو قلبت می میری
می شکنم آینه رو تا دوباره
نخواد از گذشته ها حرف بزنه
آینه می شکنه هزار تیکه می شه
اما باز تو هر تیکش عکس منه
عکسا با دهن کجی بهم میگن
چشم امید و ببر از آسمون
روز ها با همدیگه فرقی ندارن
بوی کهنگی میدن تمومشون!
(اردلان سرفراز)