در دفاع از بلبل
این متن نقدی بر "پلکان" به عنوان یک کل تجزیه ناپذیر نیست، بلکه تنها یادداشتی است بر متن نمایش. دوستانی که نمایش را ندیده اند (و نخوانده اند) بهتر است این را نخوانند که بعضی قسمتهای داستان براشان لو نرود.
"پلکان" آشکارا چپ است. در کار نمایش دادن همه ی دردها و مصیبت ها، بلبل سرمایه دار هست که تقصیر ها را بتوان به گردنش انداخت. پیرمردی که به عزای گاوش نشسته، دختری که خود را در رودخانه غرق می کند، زنی که از پیچیدگی روده می میرد، کارگر نابینایی که تا حد مرگ در سرمای دستشویی حبس شده، و بلبلی که اگر گاو را ندزدیده بود، اگر با دختر ازدواج کرده بود، اگر پانصد تومان خرج عمل را به زن داده بود، اگر همچنان با کارگر نابینا و باقی کارگرها نرمی کرده بود، این فجایع رخ نمی داد.
بلبل، تنها شخصیت قدرتمند است در جامعه ی ضعیفان. جامعه ی کثیف و نفرت آوری که ازو انتظار پاکی و اخلاق فرشتگان دارد. جامعه ای که می خواهد ازو
... دیدن ادامه ››
قهرمان بسازد.
همان طور که نمایش می خواهد به ما تحمیل کند که بلبل مسوول این پلیدی هاست، هم خود تک صدایی خود را می شکند و نمی گذارد تصویر سیاه بلبل کامل شود. خطابه ی غرّای بنا در دفتر کار بلبل در ذم سرمایه داری جز باد هوا نیست، چرا که تماشاگر می داند مسوول فلاکت و ضعف این افراد شخص بلبل نیست. پیش از بلبل این طور بودند، بعد ازو نیز همین طور خواهند بود. بلبل نیز یکی از همان ها بوده، اما نخواسته که "مثل شپش" در آن حال بلولد و بماند، و خود را نجات داده، نه با فرشته خویی، نه از راه آسمان، بلکه از راه زمین، تنها راهی که جامعه پیش پایش گذارده. آخر ازدواج کردن با دختری یک چشم که خواستگاری هم ندارد، برای رسین به آنچه که در آرزوی آن است، چه ایراد دارد؟ صادقانه باید گفت پیدا شدن محترم در پرده ی آخر روی صحنه نا منتظَر است. چه کسی فکر می کرد بلبل بعد ازین همه سال زن آبله رویی را که به خاطر دکان پدرش گرفته بود رها نکرده باشد؟
البته محترم غم انگیز است. بی وجود و ناتوان، دنباله ای از شخصیت بلبل شده است. اما پرسش این است که اگر با بلبل ازدواج نکرده بود، جز این می شد؟ مثل باقی شخصیت های داستان، مسؤول حال رقت آور محترم هم، بلبل نیست. بلبل خود را نجات داده اما متعهد نیست و وانگهی، نخواهد توانست همه را با خود نجات بخشد، هرچند که سخنانش در اواخر نمایش خطاب به پسر خود نشان از چنین تمایلی دارد.
تنها نقطه ی واقعا تاریک در گذشته ی بلبل همان گاو دزدی ابتدای داستان است. باقی هرچه هست، سخت دلی او را نشان می دهد نه پلیدی اش را. بی شک خوانندگان این خطوط می دانند دزدی توجیه ناپذیر است و نگارنده نیز را به تلاش برای توجیه آن متهم نخواهند نمود، اما باز باید دید که چه می شود که بلبل دست به دزدی می برد؟ آخر هیچ کار که بی دلیل نمی شود.
در دزدی گاو، من معتقدم، بلبل قربانی قدرت اراده و آرزوهای خویش است. بلبل تنها کسی است که می داند چه می خواهد، و می داند که چه جور می تواند به آن دست یابد: هیچ جور. جامعه آرزوهای دور را در او پرورانده اما راهی برای تمشک فروش یتیم نگذاشته تا بدان ها دست یابد. اما بلبل قوی است، بلبل نخواهد توانست دست از خواسته هایش بشوید، و اینجاست که دزدی گاو تنها راهیست که پیش روی اوست، و البته یا نفی خود، تلاش برای پنهان کردن اینکه واقعا کیست و چه می خواهد و به چه کارها قادر است.
نمایش پلکان، بر خلاف آنچه که ممکن است به ذهن بعضی خطور کند، تیزر تبلیغاتی چپ نیست. فضایی هنرمندانه است که انسان را به اندیشه وا می دارد، و هیچ گاه هجمه ای تمام عیار بر ذهن مخاطب نمی آورد، بلکه از گریزگاه های متعدد خود را زیر سوال می برد و نفی و اثبات می کند. همین شک پذیری و از خود نا مطمئن بودن، نمایش را هرچه انسانی تر و دلنشین کرده است.