من که باشم که به پای نقد تو بنشینم
تو، استاد و ماهر و جادوگر
چوب چرخاندی و صحنه را گرداندی
مرا چنان برگرداندی که واژهها
از گلوی من سر خوردند و ریختند بر زمین
من که باشم که به پای نقد تو بنشینم
منِ بیکلمه، منِ بینقد
که باشم که به پای نقد تو بنشینم؟:)