ازنظر من یکی از مسائل مهمی که در این فیلم به آن اشاره شده است روزمرگی است. یکنواخت شدن زندگی علی و رویا باعث شده بود که مرد از ورود یک زن و در واقع یک امر غیر روزمره جدید به زندگی اش هیجانزده شود . و به اشتباه فکر کند"گرفتار" شده است. طبیعتا نباید از یک زندگی 14 ساله انتظار روزهای داغ و پر از عشق را داشت. عکس العمل رویا سنجیده بود. هر چند که در تنهایی اشکهایش را ریخت اما سعی کرد تا خودش را آرام آرام تطبیق دهد. و فکری برای زندگی اش بکند. بازگشت مرد هم اجتناب ناپذیر بود و رویا با توجه به شرایط جامعه فکر می کنم چاره ای غیر از پذیرش دوباره اش نداشت. و سوال آخر هم اینکه آیا مریم باید از اول حقیقت را به دوستش می گفت؟ رویا معتقد بود که حقش بوده تا بداند ولی خودش چرا نگفت که همسر رویا کلید خانه شان را به علی میداده تا با نسیم به آنجا بروند؟ حق مریم نبوده است؟