چندی پیش نقدی رو در رابطه با نحوه اجرای یرما نوشته بودم و اینکه ارکان اجرا هر کدام در این اجرا چطور بودن . اما با خوندن نقد دوستان و بخصوص نقد مسعود آبایی لازم دونستم نقدی بر محتوی کار هم ببرم .
جمله ای که من رو تحریک کرد که نقد دومم رو بنویسم این بود که مسعود آبایی عزیز نوشتند : "از نظر من یرما یه تئاتر زنونه بود. من اصلا نتونستم با موضوعش ارتباط برقرار کنم." باید بگم دردا و حسرتا که یرمای لورکا باید انقدر ضعیف کار بشه که همچین برداشتی ازش بشه . با همه ی احترامی که برای کارکشته تئاتر دکتر رفیعی قائلم اما باید بگم که مضمون یرمایی که لورکا نوشته درک نشده و به هیچ وجه به تصویر کشیده نشد . مضمونی که باعث شده یرما نوشته ای بشه که نه صرفا زنونه بلکه جهان شمول و فارغ از محدوده ی خاص زمانی و مکانی و جنسیتی باشه . لورکا با پیش کشیدن ظرافتمندانه تمایل یرما به باروری و عشق و احساسی فراوانی که به کودک داشت میخواهد به ناباروری اسپانیا در دوره نگارش این متن که همزمان با دوره دیکتاتوری بوده اشاره کند و عقیم بودن نظام سلطه بر اسپانیا را که با عقیم بودن نقش خوان ، همسر یرما به تصویر میکشد . اسپانیای در حسرت باروری و کلافه از پیشرفت های پیرامون که در چنگال دیکتاتوری درکنج خانه گوشه گیر شده . لورکا در اوج استبداد اسپانیا که با هر زایش اندیشه ای مخالفت میشد و ناباروری سرتاسر اسپانیای در تاب باروری را فراگرفته بود این نمایشنامه رو نوشت و چه هنرمندانه از وجود یک زن برای به تصویر کشیدن کشورش بهره گرفت چقدر زیبا درونیات زن را با کش وقوس هاش بیان کرد و سلطه خوان بر یرما که سدی بر شور و نشاط و باروری وی بود به قلم آورده . حال متاسفم از اینکه بگم المان های این مضمون در کار اجراشده توسط دکتر رفیعی و گروهش به چشم نمیخورد گویی به این بعد متن اصلا تامل و توجهی نشده است . اینه که مخاطب به ناچار برداشتی از متن میکنه که تنها به صورت ظاهری متن که همانا نیاز ها و احساسات یک زن بوده . که البته در این مورد هم بدلیل بازی های ضعیف و بدون حس لازم ، همانطور که در نقد قبلیم آوردم و فرزانه محمدی عزیز هم خوب اشاره کرد موفق نبوده و متن رو زخمی کرده .