در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | امیر عربی درباره نمایش یرما: خوب یک مقدار خیالم راحت شد و از نگرانیم کم شد.چند شب پیش آمدم چیزهایی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:44:31
خوب یک مقدار خیالم راحت شد و از نگرانیم کم شد.چند شب پیش آمدم چیزهایی بنویسم راجع یرما..کمی نظرها و نقدها را خوندم بعد، خستگی کار روزانه بهم اجازه نداد بنویسم و با یک نگرانی بزرگ خوابم برد. نگرانی از نقدهای اغراق آمیزی که خوندم (مخصوصا نقد یکی از دوستان و کامنتهایی بعدش که چه کردی تو دختر و...) تعریفهایی که دیدم..که انگار چه اتفاق بزرگی در عرصه تیاتر معاصر و متاخر افتاده است..نگران شدم چون حس کردم چقدر سطح سلیقه ما را پایین آورده اند که باید شاهد این نقدها باشیم..امشب اما می بینم که مقدار زیادی جو قبلی از بین رفته و نقدهای معقول تری را خوندم..اما دوست دارم از دوستان سینه چاک یرما یا به قول خودشان یرمازده بپرسم دلیل این یرمازدگی چیست؟ چه ارتباطی با متن و برداشتی که توسط کارگردان از متن لورکا شده است برقرار کرده اند که این طور از خود بی خود شده اند؟ یا اصلا اساسا این اجرا چقدر قرابت با مسایل امروز فرهنگی و اجتماعی جامعه ماداشته است؟ با توجه به اینکه اصولا یرمای لورکا یک متن استعاریست(که به لطف کارگردانی جناب رفیعی چیزی ازش نمانده است)..یا اگر به دنبال این عناصر نیستند آیا شاهد اجرای یک درام قوی و هنرمندانه بودند وشیفته داستان نمایش شدند؟چقدر بازیها باور پذیر بودند؟ چقدر شخصیتها به تماشاچی درست معرفی شده اند ؟ با تیپها در طول نمایش سرو کله زده ایم یا شخصیتها؟چند تپق از بازیگران در طول اجرا شنیده اند؟ آیا اصلا توجیهی برای شنیدن تپقهای متعدد از بازیگران بعد تمرین دو ساله یک متن وجود دارد؟ در نهایت آیا ما در همین سالهای نه چندان دور افرای بیضایی یا ملاقات با بانوی سالخورده سمندریان را ندیده ایم که با دیدن این نمایش متوسط اینگونه ذوق زده شویم؟
چون روی صحبت رفت سمت دوستان یرمازده دیگر مجالی برای اشاره به نکات مثبت نمایش نیست که البته زیاد هم گفته شده است.
چشم خانم محمدی عزیز..کلا هم چون هم نظریم در اکثر مواقع باهم اینطور که این چند وقت فهمیدم باید هوای همو بیشتر داشته باشیم..:)
البته من در صحبتم اشاره ام به شخص خاصی نبود..;)
۲۳ خرداد ۱۳۹۲
جناب عربی عزیز از اینکه این بار با شکیبایی بیشتری کامنتم رو خوندین و نظر دادین و با لحن متعادل و منصفانه ای هم نظر دادین ازتون ممنونم. همین باعث می شه که بشه حرف زد و بحث کرد و گوش کرد.
درمورد سطح سلیقه و این حرفها, بله اون ادعای من در زمینه ی ادبیات و تخصصم بود و هنوز بهش معتقدم که با همه این جرفها و هر ادعایی هیچ وقت نمی شه پایانی برای یادگرفتن و خوندن و تحلیل کردن قایل شد. منظور من از لحن شما و زیر سوال بردن سواد به همون بخش موسیقی مربوط می شد که دوست ندارم الان دوباره اون جملات رو مرور کنم دلیلی هم نداره چون توی این کامنت آخیرتون که الان دیدم خبری از اون لحن و اون نگاه نبود و نیست. اینکه ما به مخاطبمون بگیم منظور من رو نمی فهمی مسلماً متفاوته از این که بگیم تو چیزی از موسیقی نمی دونی مثلاً و من مقصودم اون بخش بود که بگذریم ازش:) بله. احتمالاً با سوءتفاهمی که به وجود اومده بود من منظور شما رو به غایت متوجه نشدم گرچه متوجه هستم در مورد چه برهه و چه سبک از موسیقی صحبت می کنین. اما چون موضوع بحث ما تحلیل و نقد در زمینه ی تاتر و ادبیات و موسیقی بود بحث من هم روی تاثیرگذاری نقد در موسیقی بود جدای از اینکه ... دیدن ادامه ›› الان چه سبکی در موسیقی کشورمون به حیات خودش ادامه میده یا نمیده. حرفتون رو در مورد مقایسه ی اون نوع موسیقی و خوانندگان و نوازندگانشون و ادامه ی روندش تا به امروز قبول دارم اما موسیقی تلفیقی رو مثال زدم فقط جهت اینکه اون جمله بیش از حد کلی بود (همین که موسیقی خوب دیگه تولید نمی شه) و اصلاً ظهور همچین سبکی رو و گرایش نسل جوان رو به اون ناشی از همین می دونم که موسیقی سنتی با افولی که در دهه ی گذشته داشته کم کم داره از خودش انعطاف هایی نشون میده که خودش رو بیشتر و در هیبت سبکی متفاوت تر به گوش خواننده ی پیگیرش برسونه. همین که کسی مثل شهرام ناظری نمی ترسه از اینکه کلِ یه آلبومش رو با تلفیق سازهای جهانی و آواهای کمتر شنیده شده ارائه کنه و حتی توی اون آلبوم نوع دیگری از آواز رو با اشعار مولانا تجربه می کنه, همین تجربه گرایی رو من نشونه ی این می دونم که موسیقی خوب هر چند پراکنده, هر کم جان و هر چند معدود همچنان داره راهش رو به گوش خواننده ش باز می کنه و همین باعث می شه به جای نگاه به گذشته و حسرت, امید داشته باشم که همین معدود گروههای با استعداد امروز با کارهایی که با سختی تمام دارن ارائه می کنن و سبک متفاوتی که تجربه می کنن و جا می ندازن, بتونن راهی باز کنن برای تلاشهای جدی تر در آینده که مسلماً اگه حمایت ازشون صورت بگیره این راه هموار تر می شه. این نه یک ادعا که تنها "نظر" من بود که وجود این گروهها و استعدادها که دارم از موسیقی شون لذت می برم هر چند هم معدود, گفتن و یا قبول کردنِ این جمله ی کلی رو برای من سخت می کنه که "امروز دیگه موسیقی خوب تولید نمی شه" که البته تماماً نظر من بود و برای نظر شمام احترام قائلم و تا یه جایی قبولش دارم و اصلاً اگه بحث موسیقی تلفیقی رو مطرح کردم نه صرف خوبی یا بدی این گروهها و موسیقی شون که به خاطر حرکت مستقل و رو به جلوش جدا از نوعی نقد کلیشه ای و مقایسه ی نخ نما توی فرهنگ موسیقیایی ما بود و گرنه که متوجه منظور شما هستم دوست من.
اینکه تاثیر نقدپذیری در فضای مجازی ما پررنگ هست یا نه, با اینکه برای نظرتون احترام قائلم اما اینکه با ساز و کار موجود و فشارهای بیرونی که بر صاحب اثر از طرف نهادهای اعمال سلیقه و قدرت وارد هست, بیاییم بگوییم نقد ما لزوماً سبب تولید آثار بهتر یا بدتری از سوی هنرمند خواهد بود... هنوز نمی شه برای این گزاره دلایل عینی و واقعی برشمرد. نقد مسلماً تاثیرگذار هست ولی اینکه در شرایط موجود تا چه حد تاثیری که بر ناخودآگاه صاحب اثر میگذاره به فعلیت تبدیل می شه در واقعیت, نمی شه هنوز قضاوتی کرد یا لااقل فکر می کنم تفاوت دیدگاه ما در اون آرمانگرایی هست که در دید شما می بینم و با عینی گرایی من در تضاد هست. که البته تضارب عقاید هم اصلاً چیز بدی نیست!:)
در مورد اختلافات فرهنگی و تاریخی در برداشت صحیح از استعاره ها و لزوم اجرای آثاری از این دست, بله موافقم که به پوسته ی ظاهری یرمای لورکا بیشتر پرداخت شده. در واقع کارگردان همون چیزی که در متن شاملو بوده رو با خلاقیتهایی در صحنه و اجرا (به نظر من البته) به نمایش گذاشته و ادعایی هم نداره که قراره پا رو فراتر از اون چیزی که در یرمای شاملو می خونیم بگذاره. اما این که اگه برداشت اون کارگردان (هرچند که در سطح مونده باشه) با دید ما از متن و اجرای آرمانی اون اثر متفاوت باشه, کارگردان حق نداره مثلاً اون اثر رو اجرا کنه, به نظرم منصفانه نیست. درسته شاید برداشت ما زمین تا آسمان با برداشت فلان کارگردان از فلان اثر فرق داشته باشه, اما حتماً شما هم قبول دارید که این تفاوت نمی تونه این حق رو از اون کارگردان بگیره که برداشتش رو (هر چند هم سطحی) به مرحله ی اجرا در بیاره. شاید اون اصراری که بهش اشاره کردین از دلمشغولی اون کارگردان بیاد, شاید اون نوع اجرا چنان ذهنش رو دگیر خودش کرده باشه که همه ی توان خودش رو دوسال تمام بر اجرای اون اثر بگذاره, همه ی کمبودها رو تحمل کنه تا از اون درگیری ذهنی خلاص شه. شاید به همین سادگی باشه دوست من و همونقدر که اون این حق رو داره که دغدغه ش و برداشتش رو از اثری خاص با ما درمیون بگذاره ما هم این حق رو داریم که نقدش کنیم, دوستش داشته باشیم یا نداشته باشیم. اون شاید تمام اون استعاره ها و مفاهیم انتزاعی رو اون طور که ما می خوایم برای ما نمایش نده اما حداقل تونسته فکرش رو, ذهنش رو, هرچی که هست بیاره روی صحنه و به ما اجازه ی تحلیل بده. اصلاً همین تفاوتها در شیوه های اجرا و خوانش هست که به منتقد این اجازه رو میده از دیدگاههای متفاوت یه اثر خاص رو بررسی کنه و باعث می شه اون اثر و یا ترجمه ی اون اثر از ذهنهای متفاوت عبور کنه و به حیات خودش ادامه بده. مثلاً یکی از دلایلی که هملت شکسپیر با انواع تحلیلها و برداشتها و دیدگاهها نقد شده و هنوز می شه و عین یه موجود زنده در طول تاریخ حرکت کرده و هنوز هم به پویایی خودش ادامه میده, اینه که 60 ساله به طور مداوم بر صحنه ی تاتر انگلیس و اروپا ادامه ی حیات داده و انواع و اقسام اجراها رو به خودش دیده با انواع و اقسام برداشتها که لزوماً کارگردانانی که اجراش کردن همه ی نیازها و خواستهای سیاسی احتماعی و فرهنگی زمانشون رو در اجرای اثر لحاظ نکردن. هنوز که هنوزه کلاسیک ترین اجراها از آثار شکسپیر بر صحنه میره و هنوز تماشاگرِ خودشون رو دارن, همونطور که مدرن ترین اجراها از همون آثار هم بر صحنه میرن و ضرورت و تماشاگر خودشون رو دارن. لزوم و ضرورت همه ی این اجراها شاید فقط یه چیزه که در طول تاریخ هم اصلی ترین دلیل بشر برای جرای نمایش بوده, یعنی لزوم بازنمایی. همین دغدغه ی بازنمایی هم هست که نمایش رو در طول سالیان سرپا نگه داشته: دغدغه ی ذاتی انسان برای بازنمایی. حالا بعضی وقتها این بازنمایی به ظاهر و پوسته بسنده می کنه و کاری با ملزومات پیرامون خودش نداره, گاهی هم به عمق میره و پا رو فراتر از اونچه که هست می گذاره. اما هر دو گونه ای از بازنمایی اند که حق خلق شدن دارن و حق نقد شدن البته.
در مورد تپق بازیگر من هم منکر این قضیه نشدم چون در نظر بعضی دیگه از دوستان هم دیدم این قضیه رو, فقط گفتم چون در شبی که من اجرا رو دیدم تپقی ندیدم نقد خودم رو هم بر همین اساس نوشتم و البته که بله توجیهی نداره و تنها دلیلش (و نه توجیه ش) بی تجربگی بازیگران آماتورش در "اجرای زنده" ست.
مسلماً من هم با نظر شما کاملاً موافقم و همونطور که در همه ی کامنتام بهش اشاره کردم من هم معتقدم که اینجا اومدیم برای شنیدن و گفتن و تحلیل کردن و تحمل کردن. نظرها رو باید شنید هر چند رک گفته بشن فقط چون مرز رک گویی و کنایه بسیار باریکه مطمئناً باید در این زمینه دقت بیشتری بشه که هر مخاطبی با هر آستانه ی تحملی حسن نیتِ نقد کننده رو در پس اون رک گویی ببینه و بتونه حرفهاش رو بشنوه و گفتگو ایجاد بشه. من باز هم از وقتی که گذاشتین ممنونم جناب عربی. بسیار از گفتگویی که داشتیم لذت بردم و آموختم. امیدوارم اگر شمام جایی لحنی از نوشته ی من گرفتین که سبب رنجش تون شده باز هم عذرخواهی من رو بپذیرین. موفق باشین
۰۴ تیر ۱۳۹۲
با تشکر بسیار خانم زرگر باحوصله و گرامی..:)
ممنون از توضیحاتتون و دیالوگ خوبی که ایجاد کردین..
به امید بحثهای همیشگی بهتر و مفیدتر..
۰۴ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید