خوب یک مقدار خیالم راحت شد و از نگرانیم کم شد.چند شب پیش آمدم چیزهایی بنویسم راجع یرما..کمی نظرها و نقدها را خوندم بعد، خستگی کار روزانه بهم اجازه نداد بنویسم و با یک نگرانی بزرگ خوابم برد. نگرانی از نقدهای اغراق آمیزی که خوندم (مخصوصا نقد یکی از دوستان و کامنتهایی بعدش که چه کردی تو دختر و...) تعریفهایی که دیدم..که انگار چه اتفاق بزرگی در عرصه تیاتر معاصر و متاخر افتاده است..نگران شدم چون حس کردم چقدر سطح سلیقه ما را پایین آورده اند که باید شاهد این نقدها باشیم..امشب اما می بینم که مقدار زیادی جو قبلی از بین رفته و نقدهای معقول تری را خوندم..اما دوست دارم از دوستان سینه چاک یرما یا به قول خودشان یرمازده بپرسم دلیل این یرمازدگی چیست؟ چه ارتباطی با متن و برداشتی که توسط کارگردان از متن لورکا شده است برقرار کرده اند که این طور از خود بی خود شده اند؟ یا اصلا اساسا این اجرا چقدر قرابت با مسایل امروز فرهنگی و اجتماعی جامعه ماداشته است؟ با توجه به اینکه اصولا یرمای لورکا یک متن استعاریست(که به لطف کارگردانی جناب رفیعی چیزی ازش نمانده است)..یا اگر به دنبال این عناصر نیستند آیا شاهد اجرای یک درام قوی و هنرمندانه بودند وشیفته داستان نمایش شدند؟چقدر بازیها باور پذیر بودند؟ چقدر شخصیتها به تماشاچی درست معرفی شده اند ؟ با تیپها در طول نمایش سرو کله زده ایم یا شخصیتها؟چند تپق از بازیگران در طول اجرا شنیده اند؟ آیا اصلا توجیهی برای شنیدن تپقهای متعدد از بازیگران بعد تمرین دو ساله یک متن وجود دارد؟ در نهایت آیا ما در همین سالهای نه چندان دور افرای بیضایی یا ملاقات با بانوی سالخورده سمندریان را ندیده ایم که با دیدن این نمایش متوسط اینگونه ذوق زده شویم؟
چون روی صحبت رفت سمت دوستان یرمازده دیگر مجالی برای اشاره به نکات مثبت نمایش نیست که البته زیاد هم گفته شده است.