در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال امیر عربی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:31:48
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سلام

آقا بعلت تغییر شغل 6 عدد بلیط در جایگاه عالی چهارشنبه را حراج نمودم به قیمت 12 تومن ناقابل..
B-۳-۲۵ / B-۳-۲۶ / B-۳-۲۷ / B-۳-۲۸ / B-۳-۲۹ / B-۳-۳۰

تماس بگیرید در صورت نیاز 09126867497
عرفان تحریری، niloofar.Lotus و گروه تاترموج این را دوست دارند
آقا امیر خداییش فوتبال مهمتره.
آخه هم تئاتر همیشه هست و ل فوتبال 4 سال یه باره و هم ایران تاحالا خوب بوده. شاید روزی که می خریدی فکر نمی کردی ایران تا بازی آخر شانس صعود داشته باشه! :D
۰۲ تیر ۱۳۹۳
من حسابی فوتبالی هستم آقا عرفان ولی متاسفانه فوتبال رو هم نمیتونم ببینم مسافرتی پیش آمد کرده.. به هرحال قیمت و جاش بسیار مناسبه میتونه وسوسه کننده باشه
۰۲ تیر ۱۳۹۳
شوخی کردم دوست عزیز من ;)
۰۵ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اجرای چندباره تیاتری که فیلمشم تو بازار هست از استاد یعقوبی گرامی، نمی دونم چی باید گفت.
manimoon، Henas، ilnaz rabiei و محمد فروزنده این را خواندند
محمدرضا دانش و علی اصغر شیرازیان این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعد از اجرای یک نمایشنامه(مرد بالشی) و دیده شدن دوفیلم سینمایی (در بروژ و هفت روانی) در ایران، مارتین مک دونا اینقدر شناخته شده هست که اجرای نمایشنامه ای از این نویسنده و کارگردان ایرلندی تبار یک اتفاق مهم محسوب شود و کنجکاوی زیادی را بر انگیزد. ملکه زیبایی لی نین ، اولین قسمت از سه گانه ای به نام لی نین ، از اولین نوشته های مک دوناست که این روزها با کارگردانی همایون غنی زاده به صحنه رفته است. این نمایشنامه همانند آثار متاخر نویسنده اش کمدیی روان شناسانه همراه با خشونت است که علی رغم برخورداری از سوژه ای کمتر استفاده شده(مادر کشی توسط دختر) و دارا بودن برخی ویژگیهای متنهای دیگر مک دونا، خالی از تعلیقها، پیچدگیهای و به اصطلاح ریزه کاریهای زیبای مرسوم در آثار دیگر او می باشد و همین موضوع این نمایشنامه در رده بندی آثار این نویسنده در سطحی پایین تر از نمایشنامه ای مانند مرد بالشی قرار می دهد.
اما همایون غنی زاده که با اجرای خوب کالیگولا بیش از پیش برای مخاطبان تیاتر شناخته شد این متن را به همراه نمایشنامه در انتظار گدو در دوسانس در یک روز بر صحنه تئاتر شهر برده است. غنی زاده که در کالیگولا خود را یک کارگردان جسور، خلاق و با تفکرات نو که به قول رامبد جوان بازیگر کالیگولا "دیوانگی" لازم را برای برداشتهای بدیع و تازه از آثار معروف تاریخ نمایشنامه نویسی جهان را داراست معرفی کرد، اینبار به نظر تنها و تنها به تکرار ایده های خلق شده در اجرای کالیگولا پرداخت و دستش خالی از ایده های نو بود. طراحی تمام سفید صحنه و لباس، سر آستینهای بلند لباس بازیگران، گریمهای کاریکاتور گونه ،استفاده از عناصر مشابه در صحنه، میزانسنهای بشدت تکراری، راه رفتن بازیگران بر روی خطوط عمود برهم و...همه و همه هر چقدر در کالیگولا بدیع و جالب به نظر می آمد در ملکه تکراری و خسته کننده. اصرار غنی زاده بر نگه داشتن بازیگران روی صحنه در تمام مدت نمایش و اکتهای شدید آنها هر چند در مواقعی به نزدیک شدن به فضای ابزورد مورد نظر کارگردان کمک می کند ولی در زمانهایی از اجرا به طور مشخص برای تماشاگران و همچنین خود بازیگران ملال آور می شود. جالب تر یا شاید تاسف بر انگیز تر اینکه در اجرای در انتظار گودو هم تمام این اتفاقات ذکر شده با شباهتی مثال زدنی دوباره تکرار می شود و جناب کارگردان در واقع با خلق چند ایده ... دیدن ادامه ›› محدود سه تئاتر را به صحنه می برد. گذشته از تمام این موارد البته همانطور که انتظار می رفت اگر از ضعیف بودن صدای ویشکا آسایش برای اجرای تیاتر بگذریم بازیها ،به خصوص بازی شخص غنی زاده، خوب و قابل قبول و کم تپق است وبازیگران از عهده ایفای نقشها به خوبی برآمده اند.
در پایان هر چند می توان گفت تمام لحظات این اجرا برای مخاطب خسته کننده نبود و دقایق لذت بخشی نیز وجود داشت اما ملکه زیبای لینین قابلیت اجراهایی بهتر از این را داراست و غنی زاده با اجرایی با این سبک قدمی رو به عقب در کارنامه کاری خود برداشت و پایین تر ازحد انتظار ظاهر شد.
امیر رضا کوهستانی از استثنا های تیاتر این روزهاست. کسی که حضورش و به صحنه بردن اجرایی از اویک اتفاق مهم محسوب می شود. اما آیا کوهستانی هم نزدیک به دوران رخوت هنریش شده..اتفاقی که برای هر هنرمندی ممکن هست در مرحله ای از عمر هنریش بیفتد.سالگشتگی اقتباس یا ادامه یا ارجاعی به تیاتر موفق رقص روی لیوانها بود که در سالهای اول دهه 80 اجراهای بسیار موفقی در داخل و خارج داشته است..از این دست آثار و بازگشت به گذشته در تاریخ هنر همواره توسط هنرمندان بزرگ دیده شده که به نظر من در همان دوران رخوت هنری و عدم وجود خلاقیت اتفاق افتاده و در برخی موارد آثار موفقی هم از آب در آمده است. اما سالگشتگی به نظرمن (که رقص روی لیوانها را ندیده است)به عنوان یک اثر مستقل موفق نبود. تیاتر با صحنه نشستن دو بازیگر روی صندلیهای جدا طوری که بهم نگاه نمی کنند و دیالوگ می گویند آغاز می شود که در ابتدا نوع رفتار و دیالوگها برای بیننده ای که رقص روی لیوانها را ندیده است جذاب است ولی به مرور متوجه می شود که تقریبا قرار نیست تا آخر نمایش چیز زیادی بیشتر از این بشنود این دیالوگها بارها توسط دو بازیگر اصلی این تیاتر دو بازیگر اصلی رقص روی لیوانها و... تکرار می شود، جای بازیگران برای گفتن همین دیالوگها عوض می شود و شاید تنها در بیست درصد از زمان اجرا مکالمات دیگری می شنویم. نمی توانم کتمان کنم که مخاطب در لحظاتی از بازی بازیگران و حس تعلیق ایجاد شده از رفت و آمد بدون مرز بین حال و گذشته(رقص روی لیوانها) لذت می برد ولی نمی دانم چقدر دیدن سرنوشت دو شخصیت نمایشنامه ای که در گذشته ندیده اند می تواند جذاب باشد یا برای کسانی که ده سال پیش رقص روی لیوانها را دیده اند این اجرا جذابیتی جز برانگیختن حس نوستالژیک دارد یانه..علاقه و دغدغه کوهستانی برای نوشتن ادامه ای برای نمایشنامه موفق گذشته اش و دیدن تغییرات شخصیتهایش یا حتی خودش در گذر زمان قابل احترام است اما آیا اجرای نمایشنامه ای با مختصات ذکر شده احترام به مخاطب محسوب می شود؟ در آخر باید بگویم اگر اینجانب جزو عوامل اجرا بودم در آخر پوستر تبلیغاتی سالگشتگی این جمله را اضافه می کردم:
برای دیدن سالگشتگی دیدن رقص روی لیوانها الزامی نیست ولی اگر دیده باشید شاید از این تیاتر خوشتان بیاید.
دمت گرم. آفرین

حرف دل منو زدی دقیقن
۲۹ دی ۱۳۹۲
ممنون اقای حیدری گرامی..
۲۹ دی ۱۳۹۲
واقعا اینطوری فکر نمیکنم...از نظر من استقلال داشتن نسبت به هم...
من نمی فهمم که چطور این رو ادامه اون کار می دونید...اگه بیشتر توضیح بدید ممنون میشم!اینجا دو نفر بودن که زمانی همبازی و زمانی همسر بودند...اما حالا...قصه ای دیگر است...
۱۹ فروردین ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دربند فیلمی کوچک با ادعاهای بزرگ
فیلم دربند پنجمین ساخته پرویز شهبازی برای من به چند دلیل فیلم کنجکاوی بر انگیزی بود و از خیلی وقت پیش منتظر دیدنش بودم. بخاطر آثار گذشته شهبازی که کم و بیش می شود گفت در زمان خود آثار مهمی بودند، به جهت دفاع تمام قد برخی منتقدین، بخاطر حواشی زیاد فیلم و در آخر بدلیل توصیه های موکد برخی دوستان. اما باید گفت نا امیدانه و ناراضی سالن سینما را ترک کردم و این نارضایتی هر چه از مدت زمان دیدن فیلم گذشت و هرچه به جزئیات فیلم دقیق تر فکر کردم بیشتر شد. فیلم ادعای بررسی بعضی معضلات اجتماعی در قالب بیان داستان دخترک تازه به تهران آمده دانشجویی را دارد اما فیلمنامه پراشکال و غیر قابل باور از همان سکانس های ابتدایی این ادعا را به سخره می گیرد. چرا که لازمه ساخت یک فیلم قابل قبول در ژانر اجتماعی برخورداری از یک فیلمنامه مبتنی بر واقعیتهای موجود جامعه است به طوری که بیننده بتواند برای اتفاقات، رفتارها وعکس العملها مصداق بیرونی با توجه به شرایط روز جامعه پیدا کند (این چیزیست که حتما شهبازی بدنبال رسیدن به آن بوده و قطعا هدف ساختن یک فیلم تخیلی، اکشن یا..نبوده است )اما فیلنامه حاضر فاقد خصوصیات مذکور می باشد. از همان سکانسهای ابتدایی فیلم بیننده با مشکل عدم باور پذیری مواجه می شود. دختر در مقابل عدم اختصاص خوابگاه به خود موضعی کاملا ضعیف و تلاشی به غایت اندک می نماید. حتی در مقابل درخواست مسئول خوابگاه برای ارائه امتیازی ویژه به رتبه المپیاد خواهر اشاره می کند اما رتبه 15 کنکور سراسری خود را فراموش می کند( در سکانسی دیگر در توجیه این موضوع اشاره می کند: فکر کردم مهم نیست). دلایل سستی که برای توجیح محروم ماندن نازنین از سکونت در خوابگاه ردیف می شوند. سحر(پگاه آهنگرانی) در یک اقدام جالب کلید منزل را در اختیار فردی قرار می دهد که اولین بار ملاقاتش کرده است تا به این طریق سکانس سرک کشیدن تنهای نازنین در خانه توجیه شود. در فیلم حضور پدر و مادری را درک می کنیم که حتی حاضر نیستند برای بازدید از وضعیت و کمک به دختر نوجوان خود از فاصله 80 کیلومتری به تهران بیایند.شاهد دعوای بدون توجیه و خنده دار سحر با نازنین و آشتی خنده دارتر و بدون توجیه ترآن دو هستیم. دختر کم هوش و استعداد وساده ای را می بینیم که به راحتی گول می خورد برای همخانه ... دیدن ادامه ›› بی اخلاق، خود را به آب و آتش می زند و کاملا اتفاقی دانشجوی پزشکی و رتبه 15 کنکور هم هست( فیلنامه نویس یا دانشجوی پزشکی ندیده است یا تصور کرده مخاطب تا بحال ندیده است.). دربند تنها جاییست که می شود در آن ویزای شینگن گرفت ولی زمینی و از مرز بصورت قاچاق خارج شد و به اردوگاه منتقل شد. در تخیلات ذهنی شهبازی تنها یک دانشجو با جرو بحث با یک فرد غریبه ستاره دار می شود و از این دست نمونه ها بسیار است.. دلایل و اتفاقاتی غیر قابل توجیهی که نویسنده خود را در دام آنها می اندازد و تا آخرین لحظات فیلم از آن خلاصی ندارد. تجمعات دانشجویی که مشخص نیست به چه هدفی برگزار می شوند وچرا در فیلم گنجانده شده اند(چیزی جز وقت گذرانی به ذهن من نرسید) و دیالوگهای نخ نما در این مورد که نشان از عدم شناخت حداقلی جناب کارگردان از فضای دانشگاههای امروز ما دارد و سکانسهای بی هدفی چون سکانسهای روز مادرو تدریس خصوصی ویا سکانس حضور دخترک در مغازه و دیالوگش با صاحب مغازه که به نظر فقط برای بکار برد واژه "دربند" چیده شده است همه و همه باعث پوشیده ماندن نکات مثبت معدود فیلم از دید بیننده می گردد و راه را برای نقد و صحبت راجع به دیگر ارکان فیلم می بندد. دربند شهبازیی را معرفی می کند که با عدم شناخت و بی ذکاوتی از دل یک سوژه کمتر توجه شده اجتماعی یک فیلم غیرقابل باور و آشفته در آورده است. دربند فیلم کوچکیست است مانند تمام فیلمهای کوچکی که امسال دیدیم اما با یک فرق اساسی، ادعای بزرگ دیگر..حضور در اسکار..

به نکته های قابل تاملی اشاره کردید.قبلا هم گفتم تنها شخصیتی که بعد از گذشتن چندین روز به یادش میارم فرید هست,اما اشاره ای در مورد این شخصیت نکردید ممنون.
۱۷ آذر ۱۳۹۲
با درود >آقای امیر عربی عزیز دقیقا با نظرات شما موافقم بسیار درست و سنجیده به نگارش درآوردید .
۲۱ آذر ۱۳۹۲
متشکرم آقای حمیدرضا..
۲۲ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اگر کسی بلیط اضافه برای پنج شنبه یا جمعه داره من میخوام
manimoon این را خواند
شما هم با آقای بیژن وکیلی تماس بگیرید!
آقای وکیلی شرمنده دیگه...
۰۹ آبان ۱۳۹۲
نمیدونم چطور باهاشون تماس بگیرم..
۰۹ آبان ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
توجه توجه : شاید این نوشته منصفانه نباشد

همیشه سعی کردم اگه نظری یا نقدی می نویسم در مورد تیاتری (چه مثبت چه منفی) بگذارم چند روزاز دیدن اجرا بگذره که منطقم بر احساسم غلبه داشته باشه ولی امروز می خوام با تمام احساس و تحت تاثیر تمام لحظه های زیبایی که تجربه کردم بنویسم. بنویسم از ترانه های قدیمی محمد رحمانیان که من رو برد به سالهای دور و نه چندان دور و لحظه های نابی برام خلق کرد که خیلی وقت بود تجربش نکرده بودم.. نمی دونم چه اتفاقی برام افتاد تحت تاثیر چی بودم وقتی تیاتر شروع شد یهو به قول یکی از دوستان قلابم گیر کرد.. از همون لحظه اول..درگیر شدم..سرم رفت جلوتر از بدنم دستام رفت زیر چونه ام تا آخر موندم همین طور..مسحور صحنه شدم.. اول فکر کردم من اوضاعم اینطوره هی نگاه کردم به همراهام دیدم اوناهم اوضاعشون بهتر از من نیست..خیالم راحت شد..خودم رو رها کردم..شنیدم و دیدم ترانه های قدیمی رو که انگار همه شون ترانه قدیمی گذشته من و نزدیکانم بودن..از همه چیز لذت بردم..از سامان احتشامی که مثل همیشه بااحساس می نواخت..علی زند وکیل که وظیفه اش رو خوب انجام می داد..افشین هاشمی بازیگر و نویسنده وکارگردانی که حالا کمانچه هم می نواخت وتواناییش رو بیش ازپیش به همه نشون داد..علی سرابی که ثابت کرد یکی از بهترین بازیگرای تیاتر حال حاضره..اشکان خطیبی که عالی خوند اونچه رو که باید میخوند..علی عمرانی و مهتاب نصیرپور همیشه مسلط و عالی.. و متن فوق العاده ی رحمانیان که در کنار این بازیها حسابی با احساس همه بازی کرد..همه چیزدست به دست هم دادن شب استثنایی بسازه برای من و همراهام..آخر هم که جناب کارگردان با لحن بغض آلود و نوای پیانوی احتشامی که رضا موتوری رو می نواخت حضور مسعود کیمیایی رو اعلام کرد و ضربه آخر رو به همه زد..نمی دونم از زبان یه مخاطب نیمه حرفه ای تیاتر چقدر درسته گفتن این حرف که ترانه های قدیمی یکی از بهترین تیاترایی بوده که دیدم با همه کاستی هایی که داشت و با یک نگاه ... دیدن ادامه ›› مستقل به اثر و بی توجه به اینکه کارگردان فنز و مانیفست چو بعد چهار سال اونو اجرا کرده..چون شاید من توقعم از تیاتر همین لحظه ها و احساساتی هست که تجربه اش کردم..
حسرت همیشگیم بعد از دیدن هر تیاتری این بوده که دیالوگهای ماندگارش به یادم نمی مونه ولی نمی دونم چرا این جمله از زبان علی سرابی با اون لهجه شیرین ارمنیش در اپیزود کافه نادری یادم مونده:

"یاد گرفتم که:
هروقت چند نفر دور یه میز بشینن و حرف بزنن دنیا جای قشنگ تریه"
درمورد آقای هاشمی باید بدونید که ایشون بتازگی کمانجه کش نشده اند بلکه حتی قبل از اینکه به هنرهای نمایشی پا بگذارند نوازنده کمانجه و شاگرد یکی از بزرگترین استادان این ساز بوده اند که احتمالن نامش رو در همین نمایش هم شنیده اید. به همراه گروهشان شمشال که همه گیلکی هستند یک اجرایی در کوشک احمد شاهی در سال 81 داشتند که نسخه صوتی آن راتحت عنوان زرنگیس موسسه کارگاه موسیقی منتشر کرده اند. اگر خواستید نسخه تصویری این کار که در مازندران اجرا شده را نده دارم و می توانید آن را داشته باشید.
۰۴ مهر ۱۳۹۲
ممنون آقای دوزنده ازتوضیحاتتون..کاملا مشخص بود که ایشان تبحر کافی در نوازندگی کمانچه دارند..
۰۴ مهر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به یکی از آرزوهای تیاتری امسالم رسیدم..دیشب مردبالشی بدون مهرانفر رو دیدم..مطابق تصورم بهتر و تاثیر گذارتربود...
موافقم. جالب تر اینکه استادم آقای یعقوبی از همان گزینه ای که مد نظرم بود استفاده کردند یعنی احمد ساعتچیان.
۰۹ شهریور ۱۳۹۲
احمد ساعتچیان با یک تمرین بسیار کوتاه به این نقش رسید در حالیکه به تازگی نیز تئاتر دیگری را به پایان رسانده بود و این به عقیدۀ من شگفت انگیز است. بسیار بازیگر توانمندی است. بیهوده نیست که استاد سمندریان از ایشان در اجرای کارهایشان بهره می برد. فکر می کنم اگر زمان بیشتری برای تمرین در اختیار داشت بسیار بهتر از این ظاهر میشد هر چند اکنون هم بازی قابل توجهی را ارائه می دهد.
۰۹ شهریور ۱۳۹۲
فکر می کنم برای ارایه اون نقش کوتاه همین اندازه زمان کافی به نظر میاد..ولی در مورد توانمندی ساعتچیان باشماموافقم آقای عمرانی گرامی..
۰۹ شهریور ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خبر: اجرای مجدد مردبالشی در فرهنگسرای ارسباران بعدازماه رمضان بدون احمدمهرانفر. .

برای من که خبر بسیار خوبی بود بخصوص قسمت آخرش..:-)
فاطمه ناظمی و نیلوفر ثانی این را خواندند
علی رضا و افرا یکه فلاح این را دوست دارند
خب کی به جای مهرانفر؟ تو ارسباران هم همون قیمته؟ تخفیف دانشجویی چی؟
۱۳ مرداد ۱۳۹۲
گروه همیاری (support)
فروش بلیت تمایش مرد بالشی: http://www.tiwall.com/theater/marde-baleshi

با سپاس
۱۳ مرداد ۱۳۹۲
باسپاس ازشما..گروه همیاری..
۱۳ مرداد ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوستان هم تیوالی گرامی اتفاقی برای من پیش اومد خواستم باهمه درمیان بگذارم:
دیروز بعد از چند روز که سری به اینجا زدم و به قسمت آگاهی هام سر زدم دیدم ٢عدد از تعداد دوست دارم ها وخواندنهای نوشته من درمورد پسران آفتاب کم شده تعجب کردم..چون مدت زمانی از این نقدگذشته بودونقدهای که دربالای صفحه مربوطه نباشن دیگه زیاد مورد توجه قرارنمی گیرن..وهمچنین مشخص بود که چه کسانی به اصطلاح خواندن ودوست دارم رو زدودن..اماگفتم لابد اشتباهی شده وگذشتم..تاامشب که برگشتم ودیدم برای برترین نقد پسران آفتاب و ٢نمایش دیگه مسابقه ای گذاشتن چندروزه وتعداد دوست دارمها وخواندنها تعیین کننده است.حالا:
بسیار اول باعث انبساط خاطر ماشدید دوستان
بعد یه خورده تاسف خوردم به حالتون
الانم میگم شما مختار یددر زدن یا زدودن..اما لطف کنین دیگه در مورد نوشته های من نظر یا زدن یا زدودنی اعمال نفرمایید چون اونوقت مجبورم نام شما را در پست جدا به دلیل اینکارتون ببرم.تاسیه روی شود...
در آخر..بدلیل اینکه نوشته های خودم رو در سطح مناسبی نمیدونم دراین مسابقه یاهرمسابقه شبیه به این شرکت نمیکنم..
ای داد، ای داد...

البته شاید هم اون دوست عزیزی که "دوست دارم" رو زدوده بعد از دوباره‌خوانی متن شما به این نتیجه رسیده که دوست نداره! ولی زدودن "خواندم" رو کجای دلمون بگذاریم؟ بعنی خوب که فکر کردند به این نتیجه رسیدند که دفعه پیش نخوانده بودند؟
۱۳ مرداد ۱۳۹۲
آقای اعرابی با کمال احترام شما تا دلت می خواد می تونی برای من متاسف باشی ولی نسبت دادن نگاه سطحی و قضاوت در مورد شناخت من از شبکه های اجتماعی باید ابتدا عیار شما ازموده شه تال معلوم شه صلاحیت این کارو دارید یا نه ... باری به هر جهت دلایلی رو که برای انتشار نقد در شبکه های اجتماعی رو فرمودید قبول دارم و پسندیدم ولی اگر خود حضرتعالی با دگر مطلبتون را بازخونی فرمایید می بینید قرابتی با تحلیلتون از نقادی نداره ... مگر نه کاهش 2 لایک ....
۱۵ مهر ۱۳۹۲
آقای محسن ه دلیل و علاقه ای برای ادامه بحث وجود نداره ولی واقعا کامنت آخرتون فوق العاده بی مفهوم هست برای من..فقط جالب که شما صلاحیت برای خودتون قایل هستید برای یک تاسف عمومی پایین مطلب بنده ولی بنده قبل از اظهار نظر بایدتوسط شما تایید صلاحیت بشم..
۲۰ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اینقدر به بازی سیامک صفری علاقه مند هستم که همیشه سعیم این باشد که کارهایی رو که در اونها حضور داره رو ببینم. بازیگری که اینقدر صاحب سبک هست که ما می تونیم در اجرایی یک کپی نزدیک به صد در صدی ازش ببینیم(اشاره به رابینسون کروزوئه).حتی اگر به قول بعضی از دوستان در یک نقشهایی کلیشه شده باشه من اون صدای دورگه گیرا و اون لحن جذاب رو اینقدر می پسندم که دوست دارم همون کلیشه ها رو هم ببینم. برای من قابل تصور بود که قاعدتا باید بازیی شبیه به منهای دو یا آقای اشمیت کجاست رو از صفری ببینم اما در این دو نمایشنامه کلیشه ما داشت دو متن نسبتا خوب رو اجرا می کرد که متن پسران آفتاب واجد این خصوصیت نبود. نمایشنامه پسران آفتاب اگر درگیر ممیزی یا حذفیات عمده نشده باشد قابلیت اجرایی بهتر از اینی که امروز از اون می بینیم رو ندارد. یک نمایشنامه با یک ایده تکراری که خوب هم پردازش نشده است و اگر هم در لحظاتی برای بیننده جذابیتی دارد در اثر بازی خوبی هست که بازیگران به خصوص سیامک صفری و جواد عزتی ارائه می دهند. هر چند به نظر میاد صفری تمام توان خود رو برای ارائه یک اجرای خوب گذاشته بود به عقیده من اشتباه در زمینه انتخاب متن باعث شد پسران آفتاب یک برگشت به عقب در کارنامه کارگردانی این بازیگر خوب محسوب شود.
همیشه وقتی زمزمه نزدیک شدن اجرایی از محمد یعقوبی را شنیدم برای دیدن آن لحظه شماری کردم . نوشتن در تاریکی، زمستان 66، خشکشالی و دروغ، برهان و حالا مرد بالشی...حالا اینکه شخصا محمد یعقوبی نویسنده و کارگردان را بیشتر دوست دارم یا محمد یعقوبی فقط کارگردان یا محمد یعقوبی کارگردان همراه با همکار (با تردید زیاد در مورد نقش همکار) بحثی هست که در این مجال نمی گنجد و به فرصتهای بعدی موکولش می کنم .فارغ از بحث ذکر شده برای من جای خوشحالی داشت که تیاتری با موضوعی متفاوت از اجراهای گذشته یعقوبی دیدم. نمایشنامه ای جذاب و قوی و تحسین شده از نمایشنامه نویس، فیلنامه نویس و کارگردان خوب ایرلندی مارتین مک دونا. یک کمدی سیاه جنایی همراه با خوشونت از کارگردان فیلم تحسین شده در بروژ مانند فیلم آخرش هفت روانی، که اجراهای موفقی در لندن و برادوی داشته و باتحسین منتقدین و جشنواره ها همراه بوده.نمایشنامه ای که با پیچیدگیها و فراز و فرودهای به موقع و داستان جذاب که تماشاچی را در طول اجرای تقریبا طولانی آن تا آخر سرپا و همراه نگه می دارد ، حالا اینجا با کارگردانی و بازی گرفتن زیبای محمد یعقوبی از بازیگران همراه شده ..مثل همیشه استفاده خوب یعقوبی از جلوه های تصویری کمک زیادی به فضاسازی مورد نظر کارگردان کرده که در کنار طراحی صحنه خوب از نقاط قوت اجرا به شمار می رود. اما اگر بخوام وارد مقوله بازی بشوم باید بگم که علی سرابی بازیگر توانا، توانایی خودش را بازهم در نقش تقریبا کوتاهی که داشت به رخ همه کشید اما پیام دهکردی چیز دیگری بود. بازی زیبای پیام دهکردی در نقش یک کاراگاه به ظاهر خونسرد با دیگر بازیهایی که من از ایشان دیده بودم تفاوت عمده داشت و نشان از پختگی و تجربه بسیار این بازیگر بود. ولی مهمترین مسئله انتخاب احمد مهرانفر به عنوان بازیگر نقش اصلیست. هرچند به بازی مهرانفر در شب اجرایی که من دیدم با تخفیف می توان عنوان قابل قبول داد(با اغماض از چند تپق و گرفتگی صدا در میانه نمایش) اما با اختلاف بسیار زیاد ایشان ضعیف تر از دو بازیگر نامبرده به ایفای نقش پرداختند و انتخاب مهرانفر این شبهه که در ذهن بنده در اثر اجرای سه نمایش از گروه یعقوبی در کمتر از 6ماه و انتخاب نیکی کریمی برای بازی در اجرای همزمان دیگه ای ازاین گروه، شکل گرفته را تقویت می کند و آن نگاه بیش از اندازه اخیر محمد یعقوبی به گیشه است. به هر حال خوشحالم اجرای قابل قبولی از مرد بالشی دیدم و مثل همیشه با تمام انتقادهای که به ایشان دارم در انتظار دیدن تیاترهای بهتر از یعقوبی هستم..
اتفاقا با بازی در پایتخت مخاطب عام خوبی رو میتونه جلب کنه..به نظر من نگاه گروه اجرا به همین بوده..شاید البته اشتباه کنم فرزانه..
۱۷ تیر ۱۳۹۲
درسته که با این انتخاب عملا دنبال جذب نوعی از مخاطب بوده که به خاطر بازی مهرانفر در سریال جذب اون شده اند که اکثرا هم هیچ ارتباطی با تئاتر نداشته اند اما انتخاب مهرانفر انتخاب هوشمندانه تری بوده به نظر من نسبت به تئاتر همزمان آن که نیکی کریمی را وارد این چرخه کرده
مهرانفر کسی بوده که تئاتر بازی کرده و تئاتر کارگردانی کرده و با این فضا نامأنوس نیست شاید به خاطر دور افتادن از این فضا دچار افت شده باشه که طبیعیه اما این که فک کنیم استرس داشته موقع اجرا قاب پذیرش نیست به نظرم اون استرس شخصیت داستانه که قراره اعدام بشه
ضعف مهرانفر در چندین تپقیست که میزنه و گاه مصنوعی شدن بازیش که من خودم وقتی دیدم کاملا مشهود بود نسبت به نقدای اولیه خیلی بهتر شده
اما به هر حال گیشه داره تأثیر میگذاره بر کیفیت تئاتر و شاهد افزایش تئاترهای طنز هستیم و سیل ویرانگر سینمایی ها به داخل تئاتر
امید دارم تئاتر از این مخمسه هم به سلامتی بیرون بیاد
۱۸ تیر ۱۳۹۲
با نظرات شما موافقم آقای امیدی گرامی..
۱۸ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خوب یک مقدار خیالم راحت شد و از نگرانیم کم شد.چند شب پیش آمدم چیزهایی بنویسم راجع یرما..کمی نظرها و نقدها را خوندم بعد، خستگی کار روزانه بهم اجازه نداد بنویسم و با یک نگرانی بزرگ خوابم برد. نگرانی از نقدهای اغراق آمیزی که خوندم (مخصوصا نقد یکی از دوستان و کامنتهایی بعدش که چه کردی تو دختر و...) تعریفهایی که دیدم..که انگار چه اتفاق بزرگی در عرصه تیاتر معاصر و متاخر افتاده است..نگران شدم چون حس کردم چقدر سطح سلیقه ما را پایین آورده اند که باید شاهد این نقدها باشیم..امشب اما می بینم که مقدار زیادی جو قبلی از بین رفته و نقدهای معقول تری را خوندم..اما دوست دارم از دوستان سینه چاک یرما یا به قول خودشان یرمازده بپرسم دلیل این یرمازدگی چیست؟ چه ارتباطی با متن و برداشتی که توسط کارگردان از متن لورکا شده است برقرار کرده اند که این طور از خود بی خود شده اند؟ یا اصلا اساسا این اجرا چقدر قرابت با مسایل امروز فرهنگی و اجتماعی جامعه ماداشته است؟ با توجه به اینکه اصولا یرمای لورکا یک متن استعاریست(که به لطف کارگردانی جناب رفیعی چیزی ازش نمانده است)..یا اگر به دنبال این عناصر نیستند آیا شاهد اجرای یک درام قوی و هنرمندانه بودند وشیفته داستان نمایش شدند؟چقدر بازیها باور پذیر بودند؟ چقدر شخصیتها به تماشاچی درست معرفی شده اند ؟ با تیپها در طول نمایش سرو کله زده ایم یا شخصیتها؟چند تپق از بازیگران در طول اجرا شنیده اند؟ آیا اصلا توجیهی برای شنیدن تپقهای متعدد از بازیگران بعد تمرین دو ساله یک متن وجود دارد؟ در نهایت آیا ما در همین سالهای نه چندان دور افرای بیضایی یا ملاقات با بانوی سالخورده سمندریان را ندیده ایم که با دیدن این نمایش متوسط اینگونه ذوق زده شویم؟
چون روی صحبت رفت سمت دوستان یرمازده دیگر مجالی برای اشاره به نکات مثبت نمایش نیست که البته زیاد هم گفته شده است.
چشم خانم محمدی عزیز..کلا هم چون هم نظریم در اکثر مواقع باهم اینطور که این چند وقت فهمیدم باید هوای همو بیشتر داشته باشیم..:)
البته من در صحبتم اشاره ام به شخص خاصی نبود..;)
۲۳ خرداد ۱۳۹۲
جناب عربی عزیز از اینکه این بار با شکیبایی بیشتری کامنتم رو خوندین و نظر دادین و با لحن متعادل و منصفانه ای هم نظر دادین ازتون ممنونم. همین باعث می شه که بشه حرف زد و بحث کرد و گوش کرد.
درمورد سطح سلیقه و این حرفها, بله اون ادعای من در زمینه ی ادبیات و تخصصم بود و هنوز بهش معتقدم که با همه این جرفها و هر ادعایی هیچ وقت نمی شه پایانی برای یادگرفتن و خوندن و تحلیل کردن قایل شد. منظور من از لحن شما و زیر سوال بردن سواد به همون بخش موسیقی مربوط می شد که دوست ندارم الان دوباره اون جملات رو مرور کنم دلیلی هم نداره چون توی این کامنت آخیرتون که الان دیدم خبری از اون لحن و اون نگاه نبود و نیست. اینکه ما به مخاطبمون بگیم منظور من رو نمی فهمی مسلماً متفاوته از این که بگیم تو چیزی از موسیقی نمی دونی مثلاً و من مقصودم اون بخش بود که بگذریم ازش:) بله. احتمالاً با سوءتفاهمی که به وجود اومده بود من منظور شما رو به غایت متوجه نشدم گرچه متوجه هستم در مورد چه برهه و چه سبک از موسیقی صحبت می کنین. اما چون موضوع بحث ما تحلیل و نقد در زمینه ی تاتر و ادبیات و موسیقی بود بحث من هم روی تاثیرگذاری نقد در موسیقی بود جدای از اینکه ... دیدن ادامه ›› الان چه سبکی در موسیقی کشورمون به حیات خودش ادامه میده یا نمیده. حرفتون رو در مورد مقایسه ی اون نوع موسیقی و خوانندگان و نوازندگانشون و ادامه ی روندش تا به امروز قبول دارم اما موسیقی تلفیقی رو مثال زدم فقط جهت اینکه اون جمله بیش از حد کلی بود (همین که موسیقی خوب دیگه تولید نمی شه) و اصلاً ظهور همچین سبکی رو و گرایش نسل جوان رو به اون ناشی از همین می دونم که موسیقی سنتی با افولی که در دهه ی گذشته داشته کم کم داره از خودش انعطاف هایی نشون میده که خودش رو بیشتر و در هیبت سبکی متفاوت تر به گوش خواننده ی پیگیرش برسونه. همین که کسی مثل شهرام ناظری نمی ترسه از اینکه کلِ یه آلبومش رو با تلفیق سازهای جهانی و آواهای کمتر شنیده شده ارائه کنه و حتی توی اون آلبوم نوع دیگری از آواز رو با اشعار مولانا تجربه می کنه, همین تجربه گرایی رو من نشونه ی این می دونم که موسیقی خوب هر چند پراکنده, هر کم جان و هر چند معدود همچنان داره راهش رو به گوش خواننده ش باز می کنه و همین باعث می شه به جای نگاه به گذشته و حسرت, امید داشته باشم که همین معدود گروههای با استعداد امروز با کارهایی که با سختی تمام دارن ارائه می کنن و سبک متفاوتی که تجربه می کنن و جا می ندازن, بتونن راهی باز کنن برای تلاشهای جدی تر در آینده که مسلماً اگه حمایت ازشون صورت بگیره این راه هموار تر می شه. این نه یک ادعا که تنها "نظر" من بود که وجود این گروهها و استعدادها که دارم از موسیقی شون لذت می برم هر چند هم معدود, گفتن و یا قبول کردنِ این جمله ی کلی رو برای من سخت می کنه که "امروز دیگه موسیقی خوب تولید نمی شه" که البته تماماً نظر من بود و برای نظر شمام احترام قائلم و تا یه جایی قبولش دارم و اصلاً اگه بحث موسیقی تلفیقی رو مطرح کردم نه صرف خوبی یا بدی این گروهها و موسیقی شون که به خاطر حرکت مستقل و رو به جلوش جدا از نوعی نقد کلیشه ای و مقایسه ی نخ نما توی فرهنگ موسیقیایی ما بود و گرنه که متوجه منظور شما هستم دوست من.
اینکه تاثیر نقدپذیری در فضای مجازی ما پررنگ هست یا نه, با اینکه برای نظرتون احترام قائلم اما اینکه با ساز و کار موجود و فشارهای بیرونی که بر صاحب اثر از طرف نهادهای اعمال سلیقه و قدرت وارد هست, بیاییم بگوییم نقد ما لزوماً سبب تولید آثار بهتر یا بدتری از سوی هنرمند خواهد بود... هنوز نمی شه برای این گزاره دلایل عینی و واقعی برشمرد. نقد مسلماً تاثیرگذار هست ولی اینکه در شرایط موجود تا چه حد تاثیری که بر ناخودآگاه صاحب اثر میگذاره به فعلیت تبدیل می شه در واقعیت, نمی شه هنوز قضاوتی کرد یا لااقل فکر می کنم تفاوت دیدگاه ما در اون آرمانگرایی هست که در دید شما می بینم و با عینی گرایی من در تضاد هست. که البته تضارب عقاید هم اصلاً چیز بدی نیست!:)
در مورد اختلافات فرهنگی و تاریخی در برداشت صحیح از استعاره ها و لزوم اجرای آثاری از این دست, بله موافقم که به پوسته ی ظاهری یرمای لورکا بیشتر پرداخت شده. در واقع کارگردان همون چیزی که در متن شاملو بوده رو با خلاقیتهایی در صحنه و اجرا (به نظر من البته) به نمایش گذاشته و ادعایی هم نداره که قراره پا رو فراتر از اون چیزی که در یرمای شاملو می خونیم بگذاره. اما این که اگه برداشت اون کارگردان (هرچند که در سطح مونده باشه) با دید ما از متن و اجرای آرمانی اون اثر متفاوت باشه, کارگردان حق نداره مثلاً اون اثر رو اجرا کنه, به نظرم منصفانه نیست. درسته شاید برداشت ما زمین تا آسمان با برداشت فلان کارگردان از فلان اثر فرق داشته باشه, اما حتماً شما هم قبول دارید که این تفاوت نمی تونه این حق رو از اون کارگردان بگیره که برداشتش رو (هر چند هم سطحی) به مرحله ی اجرا در بیاره. شاید اون اصراری که بهش اشاره کردین از دلمشغولی اون کارگردان بیاد, شاید اون نوع اجرا چنان ذهنش رو دگیر خودش کرده باشه که همه ی توان خودش رو دوسال تمام بر اجرای اون اثر بگذاره, همه ی کمبودها رو تحمل کنه تا از اون درگیری ذهنی خلاص شه. شاید به همین سادگی باشه دوست من و همونقدر که اون این حق رو داره که دغدغه ش و برداشتش رو از اثری خاص با ما درمیون بگذاره ما هم این حق رو داریم که نقدش کنیم, دوستش داشته باشیم یا نداشته باشیم. اون شاید تمام اون استعاره ها و مفاهیم انتزاعی رو اون طور که ما می خوایم برای ما نمایش نده اما حداقل تونسته فکرش رو, ذهنش رو, هرچی که هست بیاره روی صحنه و به ما اجازه ی تحلیل بده. اصلاً همین تفاوتها در شیوه های اجرا و خوانش هست که به منتقد این اجازه رو میده از دیدگاههای متفاوت یه اثر خاص رو بررسی کنه و باعث می شه اون اثر و یا ترجمه ی اون اثر از ذهنهای متفاوت عبور کنه و به حیات خودش ادامه بده. مثلاً یکی از دلایلی که هملت شکسپیر با انواع تحلیلها و برداشتها و دیدگاهها نقد شده و هنوز می شه و عین یه موجود زنده در طول تاریخ حرکت کرده و هنوز هم به پویایی خودش ادامه میده, اینه که 60 ساله به طور مداوم بر صحنه ی تاتر انگلیس و اروپا ادامه ی حیات داده و انواع و اقسام اجراها رو به خودش دیده با انواع و اقسام برداشتها که لزوماً کارگردانانی که اجراش کردن همه ی نیازها و خواستهای سیاسی احتماعی و فرهنگی زمانشون رو در اجرای اثر لحاظ نکردن. هنوز که هنوزه کلاسیک ترین اجراها از آثار شکسپیر بر صحنه میره و هنوز تماشاگرِ خودشون رو دارن, همونطور که مدرن ترین اجراها از همون آثار هم بر صحنه میرن و ضرورت و تماشاگر خودشون رو دارن. لزوم و ضرورت همه ی این اجراها شاید فقط یه چیزه که در طول تاریخ هم اصلی ترین دلیل بشر برای جرای نمایش بوده, یعنی لزوم بازنمایی. همین دغدغه ی بازنمایی هم هست که نمایش رو در طول سالیان سرپا نگه داشته: دغدغه ی ذاتی انسان برای بازنمایی. حالا بعضی وقتها این بازنمایی به ظاهر و پوسته بسنده می کنه و کاری با ملزومات پیرامون خودش نداره, گاهی هم به عمق میره و پا رو فراتر از اونچه که هست می گذاره. اما هر دو گونه ای از بازنمایی اند که حق خلق شدن دارن و حق نقد شدن البته.
در مورد تپق بازیگر من هم منکر این قضیه نشدم چون در نظر بعضی دیگه از دوستان هم دیدم این قضیه رو, فقط گفتم چون در شبی که من اجرا رو دیدم تپقی ندیدم نقد خودم رو هم بر همین اساس نوشتم و البته که بله توجیهی نداره و تنها دلیلش (و نه توجیه ش) بی تجربگی بازیگران آماتورش در "اجرای زنده" ست.
مسلماً من هم با نظر شما کاملاً موافقم و همونطور که در همه ی کامنتام بهش اشاره کردم من هم معتقدم که اینجا اومدیم برای شنیدن و گفتن و تحلیل کردن و تحمل کردن. نظرها رو باید شنید هر چند رک گفته بشن فقط چون مرز رک گویی و کنایه بسیار باریکه مطمئناً باید در این زمینه دقت بیشتری بشه که هر مخاطبی با هر آستانه ی تحملی حسن نیتِ نقد کننده رو در پس اون رک گویی ببینه و بتونه حرفهاش رو بشنوه و گفتگو ایجاد بشه. من باز هم از وقتی که گذاشتین ممنونم جناب عربی. بسیار از گفتگویی که داشتیم لذت بردم و آموختم. امیدوارم اگر شمام جایی لحنی از نوشته ی من گرفتین که سبب رنجش تون شده باز هم عذرخواهی من رو بپذیرین. موفق باشین
۰۴ تیر ۱۳۹۲
با تشکر بسیار خانم زرگر باحوصله و گرامی..:)
ممنون از توضیحاتتون و دیالوگ خوبی که ایجاد کردین..
به امید بحثهای همیشگی بهتر و مفیدتر..
۰۴ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تکلیف را همین ابتدا روشن کنم برف روی کاجها فیلم خوبی است اینقدر خوب که من را مجبور کرد دوشب متوالی به تماشایش بنشینم و اینقدر خوب که باید اعتراف کنم از پیمان معادی انتظار اینچنین فیلمی حداقل برای کار اولش نداشتم.یک فیلم نامه یک داستان سر راست با پیچیدگیهای کم را بیان می کند. زنی به معنای واقعی تنها که در گیر مشکلاتی می شود و باید به تنهایی از عهده مشکلات بر آید و تصمیم بگیرد. شخصیتهای کاملا واقعی و باور پذیر ازآب در آمده اند وبه نوبه خود در روند قصه مقصرند. مرد مقصر است چون به زن خیانت کرده است. زن مقضر است چون خود و شوهر را رها کرده و زندگی ساکنی برای خود ساخته است.دوست زن مقصر است چون با دوست خود صادق نبوده است و...قصه خوب بیان می شود به غیر از مواردی که مسیر قصه در اثر تصادفات تغییر می کند که از ضعفهای فیلنامه است. بازی زیبای مهناز افشار که به خوبی از عهده نقشی که کلا در همه صحنه ها حضور دارد بر آمده است و به همراه فیلم برداری زیبای محمود کلاری ضعفهای کوچک فیلنامه را پوشانده و به اصطلاح فیلم را نجات داده است. موسیقی خوب کارن همایونفر و فیلم برداری سیاه و سفید به فضاسازی مورد نظر کارگردان بسیار کمک کرده است.در آخر به این نکته که تاثیر اصغر فرهادی در فیلنامه پیمان معادی مشخص است اشاره می کنم و می گذرم.
من متاسفانه متن اصلی نمایشنامه خدای کشتار نوشته یاسمینا رضا را نخوندم حتی فیلمی به همین نام ساخته پولانسکی را هم ندیدم ولی چیزی را که می توانم با دیدن این نمایشنامه بگم این هست که مطمئنا هدف نویسنده خنداندن صرف تماشاگر نبوده است و کمدی کردن نمایش تا این اندازه که پیام اصلی کاملا در سایه قرار بگیرد را اصلا درست نمی دانم. شاید مقصود کارگردان از اینگونه برداشت بردن نمایش به سمت و سوی یک نمایش ابزورد باشد( که اشاره کوتاهی به کلمه ابزورد در دیالوگها شاید به جهت بردن اذهان به این سمت باشد) که بازهم در جمیع جهات نمی توان این عنوان را به این نمایش داد. بازیهای اغراق شده، به خصوص در مورد بازیگران زن، در اکثر اوقات حتی قادر به خندادن یک تماشاگر نیمه حرفه تئاتر هم نیست و حتی بازی خوب بازیگران مرد تئاتر رو هم تحت الشعاع قرار می دهد. به کار بردن عنوان پر تماشاگرترین تئاتر سال در تبلیغات و اجرای سه باره آن شاید نمایانگر هدف تهیه کنندگان نمایش برای اجرای یک کار کمدی عامه پسند ،مانند نمایشهای عامه پسند دیگر که در نقاط مختلف شهر در حال اجرا هستند، باشد که در اینصورت دیگر اشکالی وارد نیست.
ممنون از اینکه به تماشای کار ما نشستید.

خود خانم یاسمینا رضا در گفت و گو هاشون اظهار داشتند این یک نمایشنامه کاملا طنز ه و همین طور برای عام مردم نوشته.
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲
با عرض خسته نباشید خدمت شما خانم فیاض..خدمت شما عرض کنم که کار از طنز بسیار فاصله گرفته با اینگونه بازی گرفتن از بازیگران و تقریبا کار هجو و هزل شده بود..
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
علاقه شخصی من به علی مصفا و لیلا حاتمی به کنار، ارتباط خاصی که با سبکشان و فضای کارهای آنها می تونم برقرار کنم (که به نظر خودم عجیب میاد نمونه بارزش دیدن چیزهایی هست که نمیدانی برای چهار بار آنهم در سینما هست که برای خیلیها جای تعجب داشت) باعث شد که از کارلذت ببرم. بازیهای خوب شیوه روایت زیبای داستان تدوین جالب( که البته کاملا تقلیدی بود) نکات برجسته فیلم بود. البته این را هم نمی توانم کتمان کنم که در اواسط فیلم چند بار به ساعتم نگاه کردم. در نهایت باید بگم برای کشف برخی زوایای فیلم که فکر می کنم برای من مبهم مانده باید یک بار دیگر به تماشای فیلم برم. شاید این هم به بار چهارم رسید.
این قدر سنگلج دوره که به هر کس میگم باهام نمیاد. فکر کنم آخر تنها برم یا اصلا نرم..:(
دقیقن!!!!

۰۶ اسفند ۱۳۹۱
می خواین بگیم بندازن جلو خانم حصاری؟:) دیگه چاره ای نیست..ولی..باید رفت..
۰۸ اسفند ۱۳۹۱
کاش میشد آقای عربی :) حالا شما برنامه بذارید اگه تونستم میام حتمااا :)
۰۸ اسفند ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بر انگیختن حس نوستالژی برای تن تن خونهای قدیمی جمله ای که می تونم درباره این نمایش و هدف از اجرای آن بگم. چیزی که در بورشور نمایش توسط کارگردان به نحوی به آن اشاره شده بود. کارگردان و عوامل اجرایی نمایش تمام سعی خودشان را برای جان دادن به تن تن داخل صفحات کتاب و انیمیشنهای قدیمی و جدید آن کرده بودند و انصافا از عهده آن خوب برآمده بودند. گریم و طراحی صحنه عالی و بازیگرانی که به بهترین نحو ممکن گفتار و حرکاتشان را به شخصیتهای داخل کتاب نزدیک کرده بودن یک شب خاطره انگیز برای منی ساخت که در کودکی شاید 100 بار هرکدام از کتابهای تن تن را خوانده بودم. بازی بسیار زیبای طناز طباطبایی در نقش میلو را هم نمی شود به راحتی از کنارش گذشت. در آخر در پاسخ به انتقادات بعضی دوستان باید بگم که در آوردن یک درام قوی از یک کمیک استریپ کودکانه غیر ممکن هست و اصلا هدف از اجرای این نمایش رسیدن به این مقصود نبوده است.
بالاخره نویسنده مرده است را دیدم و چه قدر خوشحالم از دیدنش..همه چیز عالی بود کارگردانی، سوژه (هر چند که شاید ناب نباشد)، دیالوگها طراحی صحنه و بهتر از همه بازیها..چه لادن مستوفی که تا بحال اجرایی ازش ندیده بودم و فکر نمی کردم اینقدر راحت و روان بازی کند چه ایوب آقاخانی که مدتهاست کارهاش را دوست دارم.ممنون از همه عوامل اجرا..ممنون از آرش عباسی بخاطر این همه احساس خوب که به همه داد..و ممنون ازش که خودش بازی نکرد و پشت صحنه ایستاد..فردا حتما دوباره میبینمشان..به همه توصیه می کنم ببینند...
من هنوز در حسرت این نمایشم که نتونستم ببینم ،حیف:(
۲۸ دی ۱۳۹۱
من امشب دوباره دیدم..و جالب بود که 3 نفر دیگه رو دیدم که دیشب هم آمده بودن..بلیط گیر میاد اگه به موقع اقدام بکنین فردا خانم حصاری..
۲۹ دی ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعد یک روز خسته کننده با انرژی تمام برای دیدن نویسنده مرده است به تیاتر شهر رفتم. متاسفانه بلیط پیدا نشد. با توافق با دوست همراهم به دیدن هملت رفتیم با وجود دید منفی به خاطر خواندن بعضی نقدها و کمی امیدواری تا شاید کاری حداقل در حد ریچارد سوم ببینیم. اما متاسفانه ضعیفترین و خسته کننده ترین برداشت از هملتی بود که تا بحال دیدم. بازیهای ضعیف از بازیگرانی مانند صابر ابر، آتیلا پسیانی و بهناز جعفری که توانایی های اونها را در کارهای دیگه دیده بودم اما به لطف بازنویسی چرمشیر فرصتی برای بروزشان پیدا نکردند، موسیقی بی ربط با نمایشنامه و مونولوگهای طولانی، نقاط ضعف عمده کار بودند. بیان داستان از دید اوفلیاو تمرکز روی این شخصیت هم کمکی به جذاب شدن اجرا نکرده بود. تنها نکته مثبت قابل ذکر شاید طراحی صحنه مناسب تیاتر بود. با توجه به تماشای دو تیاتر ضعیف( هملت و جاده طولانی...) در یک ماه از زوج گوران چرمشیر فکر نمی کنم تا مدتها وقتی برای دیدن اثری از ایشان صرف کنم.