مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی میرسد اجرای همه نمایشها و برنامههای هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد. با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیلها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال | سیاوش حیدری درباره فیلم گذشته - le passé (هنر و تجربه): فواد : چرا دستگاه ها رو باز نمی کنن؟
سمیر: چون نمی دونن می خواد با
چقدر حرف این بجه را دوست دارم :دوست دارم بره ....
هیچ بزرگتری جرات گفتنش را نداره میترسه محکوم شه به بیرحمی و سنگدلی
ولی حق با اون بجه است بهتره بره . نباید به اونجا میکشید ولی دنیای بیرحمیه انعطاف نداره موندنش زجر و تلخی بیشتر داره هم برای خودش هم اطرافیانش و اون بچه از همه بیگناه تره
از اونجایی که دوستان هم میدونن من 2 تا بچه دارم:) از تجربه ی شخصیم میگم که فرزانه جان بچه های جدید حرف هایی می زنن که من هنوز جرات گفتن یا دانش گفتنش رو ندارم !
وقتی بخوای از بچه های نمایش دیالوگ های قوی بسیازی هم گاهی از دست کارگردان در میره و هنر فرهادی اینه که اکثر این دیالوگ ها رو باور پذیر میکنه!
اجازه بدید من یه نکته ای رو اضافه کنم. شاید در نگاه اول بنظر بیاد که اون بچه بدلیل اینکه ملاحظه بزرگ ترها رو نداره داره حقیقت رو میگه. اما حرفی که اون زد فقط یک حقیقت سطحیه و حقیقت واقعی نیست. حقیقت واقعی اینه که مادرش در اون لحظه خاص دلش میخواست بمیره و برای همین خودکشی کرد. هیچکی نمیتونه بگه که قبلش یا حتی بعدش هم میخواست که بمیره. این جواب رو پدرش میتونست بهش بگه.
تقریباً با نظر همه موافقم! با سیاوش و علیرضا خان و فرناز خانم درباره ی بچه های امروزی، با فرزانه خانم درباره ی گنده بودن اون حرف و درک و پذیرش مرگ و خودکشی و با بهرنگ درباره ی سطحی بودن و لحظه ای بودن و دوست دارم اینم بگم که، به نظر من یه بچه ای که مامانش جلوش دست به خودکشی میزنه باید خیلی به هم بریزه به نظرم که این پسره هم به هم ریخته بود البته و پسر بودنش ماجرا رو باورپذیر تر می کرد، چون به هر حال یه پسر بچه شیطنت های خاص خودشو داره و نسبت به دختر بچه کم تر احساساتیه و زیاد به هم نریختنش قابل قبوله، ولی اگه دختر بود اصلاً باور پذیر نبود به نظرم چرا که معتقدم
دختر بچه ها احساساتی ترند و در کودکی شدیداً وابسته به مادر و اونطوری باید دچار یه شوک روحی می شد، ولی پسر بچه کم تر ولی یه کم گنده بود این حرف براش.
جدا از شوخی اونجای که فواد با مشت و لگد به در میکوبید واقعا مشخص بود که از جایی دیگه پره! اون موقع کنجکاو شدم و بعدا فهمیدم!
و باز هم بچه های خارجی کمتر احساساتی هستن نسبت به ایرانی ها ! ما احساس و ازمون بگیرم دیگه کمتر چیزی میمونه
آقای معصومی عزیز ، کاملاً با حرف شما موافقم "چه های جدید حرف هایی می زنن که من هنوز جرات گفتن یا دانش گفتنش رو ندارم !
وقتی بخوای از بچه های نمایش دیالوگ های قوی بسیازی هم گاهی از دست کارگردان در میره و هنر فرهادی اینه که اکثر این دیالوگ ها رو باور پذیر میکنه!"
خودم سکانسهای بازی "فواد" رو خیلی دوست داشتم ازجمله اون سکانس محبوس شدنش در اتاق و پا کوبیدنش به در.همراه "فواد" داشتم زجر می کشیدم.