شنیدم که اجرا به ساعت ده موکول شده!! چرا اینقدر دیر؟؟!!
مدت اجرا رو هم که تیوال ننوشته ولی مطمئنا کمتر از یه ساعت نیست.
نمیشه یه تجدید نظری توی ساعت اجرا بکنید با توجه به دور بودن پارین از مرکز شهر، اینطوری خیلی سخت میشه. :(
و اما من...
به سهم خودم با اجرا های دیر هنگام شبهای بلند تابستان و بخصوص ماه رمضان خیلی موافقم بخصوص پارین که بعد تماشای یه نمایش خوب میتونی بری درکهیا بیای این ور بری دربند تجریش گردی کنی یا بری گلابدره یا خیابون ولیعصر و پیاده سرازیر بشی با تک تک درختای پیر سر به فلک کشیدش خاطره بازی کنی این ها و خیلی چیزای دیگه رو به نظر من تو سکوت میشه حس کرد و لمس کرد و تجربه کرد یکبار امتحانش یک عمر خاطرس امتحان کنید
بنده خدا آقای صفویان کلی با احساس پاک و دلنشینش از فضای دلچسب شب های تجریش و ولیعصر گفته، بعد که بلافاصله کامنت خانوم موسوی رو میخونی یکهو میترکی از خنده و شوت میشی از فضای نوستالژی بیرون:)))
وبازم من...
فهیمه موسوی نازنین شب های بلند تابستان استعارتی است به داشتن فرصت و مجال شب گردی.
تو شهری که من زندگی میکنم شب که به نیمه میرسه شهر با تعطیلی اجباری مکانهای عمومیش به نوعی دچار مرگ زدگی میشه, حالا که تابستونه و مشکل گرمای طاقت فرسای روز و سرمای استخون سوز زمستون رو نداریم و به میمنت ماه رمضون به لطف نیرو های نظامی و انتظامی!! شهر تا سحر بیداره از رستوران و پارک و سینما استخر و .... حالا از این فرصت یک ماهه استفاده کنیم شب ها رو طولانیش کنیم به دیدار و نوش و نیوش دیدار تئاتری بینش فیلمی نیوشیدن کنسرتی و خاطره بازیهای شب تا خود ... دیدن ادامه ›› صبح....
ستاره ها را می شمردیم
در آن شب های بلند تابستان
که راه ما را با خود به ناکجا می برد .
دستان کوچکم در آشیانه ی گرم دستانت
و گامهایم ....نا شکیبا با گام های تو
باد بر شانه هایت قرار می یافت
و مهتاب به روشنایی چهره ات می پیوست.....
سر مست حضور تو بودم
صدای تو بود و تماشای آسمان....
از آن زمان ........تا به امروز
همیشه آسمان برایم خاطره ی تو را دارد
و ستاره ها در شمارش من ....به تو می رسند......
از آن زمان ..........تا به امروز
همیشه بوی شالی ها دلتنگم می کند..........
نفس ها را حبس می کنم
زمان گذشته است...... می دانم...........
در پیچ راه های پی درپی
بی صدای تو .....و روشنایی چهره ات
شب های بسیاری بر من گذشته است