در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | امیرحسین مجیری درباره نمایش بوی قهوه و بلال و کباب: احساس می کنم کسی که مدتی در سیستم دولتی «صدا و سیما» بوده، احتمالن از
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:37:51
احساس می کنم کسی که مدتی در سیستم دولتی «صدا و سیما» بوده، احتمالن از فضای آن جا متاثر می شود و وقتی که از این سیستم (به شکل دائم یا موقت) خارج می شود، رفتارش عادی و متعارف نخواهد بود. یا طبق الگوی رفتاری این سیستم عمل می کند که یعنی در چارچوب خط قرمزهای مسخره و گاه احمقانه. یا به شکلی افراطی راهی متضاد با آن سیستم را در پیش می گیرد که یعنی نه تنها شکستن خط قرمزهای صدا و سیمایی که حتا شکستن خط قرمزهای عرفی، آن هم به شکلی متهوع.
مسیری که احسان کرمی در اجرای این تئاتر طی کرده است به نظرم مطابق با الگویی است که گفتم. و البته نویسندگی کسی چون فرشته طائرپور مسلمن در این انطباق موثر بوده است.
«بوی قهوه و بلال و کباب» گرچه کاری بود نسبتن حرفه ای با بازی های نسبتن خوب (نسبت به دیگر اجراهای همین سالن! و همچنین نسبت به برخی کارهای ضعیفی که به نام تئاتر روی صحنه می روند) و روند نسبتن جذاب، با این حال در کل چند مشکل عمده داشت:

1- شکستن تهوع آور خط قرمزها
یک وقت هست که شما حرفی می زنید یا دست به کاری می زنید بی آن که توجهی کنید که این حرف یا کار ممکن است برای عده ای خط قرمز محسوب شود. در واقع ... دیدن ادامه ›› شما دارید عمل عادی خودتان را انجام می دهید بی توجه به نظر دیگران. مثلن اگر من به حرفی حساس باشم و شما آن را بی آن که از حساسیت من با خبر باشید به شکلی عادی جلوی من بر زبان بیاورید، نهایتن کمی ناراحت می شوم. اما یک وقت کسی می داند حرفی یا کاری برای عده ای خط قرمز است و برای لج بازی یا شوخی یا به هر دلیل دیگری، مدام آن حرف یا کار را تکرار می کند. در این حالت آن فرد، آدم حال به هم زن و مهوعی می شود! چرا که دیگر خودش نیست، آن حرف را برای آن حرف نمی زند، برای مخالفت با دیگری می زند. با حرفش فقط می خواهد لج بازی کند یا شوخی احمقانه، نمی خواهد پیامی را منتقل کند.
این اتفاقی است که در «بوی قهوه و بلال و کباب» افتاد. شوخی مدام با «قهوه» و تاکیدهای فراوان بر آن («قققهههوه که نمی خوردیم!») و انواع شوخی های جنسی یا شوخی های مربوط به فضای خصوصی (مثل استفاده ی مکرر از واژه ی «پرده») آن هم نه در روندی طبیعی بلکه در روندی تصنعی، باعث می شد این شوخی ها از یک جایی به بعد، تهوع آور شوند.

2- نصیحت کردن به جای داستان گفتن
این هم به نظرم از همان فضای «صدا و سیما»یی ناشی می شود! این که به جای پرداختن به داستان، به نصیحت کردن و «آینه ی عبرت» پخش کردن پرداخته شده است. البته من به شخصه لزومن معتقد نیستم که هنر نباید به ابزاری برای انتقال یک مفهوم یا عقیده تبدیل شود اما معتقدم که وجه اصلی هنر، «هنری» بودن آن است. اگر درامی اجرا می شود، اصل بر درام است و نه حرفی که قرار است در قالب آن درام منتقل شود. و این همان چیزی است که در «بوی قهوه و بلال و کباب» رعایت نمی شود. ما قرار است بفهمیم «اعتماد زن و شوهر به هم دیگر خیلی مهم است»، یا این که «اگر روابط خارج از چارچوب داشته باشیم، ایدز می گیریم» و چیزهایی شبیه این. اما فکر می کنم همه تایید می کنند که کسی نمی خواهد ساعت نه شب مسیری طولانی تا فرهنگسرای نیاوران را طی کند تا در آن جا به او به شکلی مستقیم بگویند: «یک وقت کار بد نکنی ها!» جای این جور پیام ها (وقتی مستقیم و بدون رعایت ملزومات داستانی و دیگر ملزومات تئاتر بیان می شود) در همان «رادیو» و «تلویزیون» است نه بر روی صحنه.

در کل با دیدن «بوی قهوه و بلال و کباب» کمی خندیدم و کمی لذت بردم و آن قدری نبود که پشیمان شوم اما این بود که به خودم گفتم اگر نمی دیدمش هم ضرر نمی کردم.
ساینا بیژن زاده این را خواند
سبا دانشفر این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید