توقع من از هنر بطور ویژه نمایش بجا و کافیست اما وقتی کیفیت کارهای این روزهای تئاتر تهران را می بینم سطح توقعم بسیار بالا محسوب می شود در صورتی که تئاترها کوتوله شدند،راحت و دم دستی،خالی از نبوغ و بی حوصله و حوصله سر بر! نریمانی جهان خیالی و نمادینی در ذهن ساخته بود که اسباب کم داشت و در انتقال مفهوم دچار لکنت می شد، بحث نشانه شناسی هم که این روزها و در تئاتر مدرن جایگاه بسیار معلق و بی حسابی دارد.طراحی صحنه تاحدودی خلاق بود.بازی ها ساده (به منظور هیچ و خالی) و تصنعی بودند،سیامک صفری تمام شده نه چیزی در چنته دارد و نه استعداد و قدرت گذشته برایش مانده روزهایی بود که برای دیدن صفری کارهایی را تا سه/چهار بار تماشا می کردم و امشب از دست تپق ها و مکس هایش کلافه شدم(تمامِ سیامک صفری در آغا محمدخان قاجار خرج شد و رفت)،حرکات بدن یا شبه پانتومیم بازیگران با موسیقی مداوم کار در مواردی غیرضروری و مکرر بود.هدایت هاشمی کم بود ولی درست بود.
فرشاد فزونی وقتش را هدر می دهد با این مهارت دوست داشتی اش! هرچند آواز آخر کار به دل نشست.
نیما دهقان بسیار بی تکلیف و سرگردان کارگردانی می کند،"ترن" که برایم حدود دو ساعت(درست خاطرم نیست) شکنجه ی بی امان بود و "شش و هشت" هم که خواندید از چه قرارست،نه سبک مشخصی دارد،نه حضورش در اثر به چشم می آید،و وقت من(مخاطب) را هم که می سوازند.