در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | پرهام موسوی درباره نمایش بادی که تورا خشک کرد، مرا برد: دیالوگی از نمایش : بهاره: یه تاکسی گرفتمو تا امامزاده صالح آویزانش
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:59:17
دیالوگی از نمایش :

بهاره: یه تاکسی گرفتمو تا امامزاده صالح آویزانش شدم رسیدم اونجا و گفتم:خدایا چه خبره؟...اگه میخوای یه نفر دیگه جای تو به من خدایی کنه خب یه نشونی بفرست،تکلیف منو معلوم کن...ولی اگه راست میگی که همه ی بنده هاتو دوست داری،همه ی ما رو قد هم دوست داری،اگه راست میگی که بیشتر از مادر دوسمون داری...چرا به دادم نمی رسی؟
گفتم :مگه تو دادرس نیستی،خب من دادمو می خوام...خیلیه تو عرش کبریاییت این کارو واسه یه زن بکنی؟مگه چی ازت می خوام؟می خوام بچمو ببینم...میخوام این پسر کوچولو رو بذارم جلوم نگاش کنم...به چشماش نگاه کنم بدون اینکه یاد باباش بیفتم...می خوام خودشو ببینم بدون اینکه پای هیچ لعنتی دیگه ای،هیچ لعنتی دیگه ای،هیچ لعنتی دیگه ای در میون باشه...
من این دیالوگ رو خودم مکتوب کردم،ممنون که اینجا گذاشتیدش،یه نشونه هایی توش گذاشتم که بفهمم برا خودمه...آخه من صدای نمایشو ضبط کردم اینجاشو چون خیلی دوست داشتم مکتوب کردم،بقیشم ایشالا توی فرصت مناسب...
۰۶ دی ۱۳۹۲
سلام.پرستو جان من خیلی دوست داشتم متن این نمایش رو داشته باشم و نمیدونم ایا اصلا میشه جایی پیداش کرد یا نه.خیلی خیلی ازتون ممنون میشم اگر امکانش هست و میتونید سر فرصت مناسب دیالوگ های طولانی این نمایش رو اینجا بذارید.من وقتی این نمایش رو دیدم دیالوگ هاش مدام تو ذهنم می رفت و می اومد اما چون زیاد بودن هیجکدوم رو دقیق نتونستم به ذهنم بسپرم.باز هم میگم اگر تونستید.خیلی ممنون :)
۱۰ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید