بعضی کارها هم هستند که باید دیده شوند، باید دیدشان. به هر قیمتی. حتی اگر افتضاح هم باشند باز هم باید دیدشان. از آنها که میدانی اگر نبینی یک سال، پنج سال، ده سال بعد افسوسشان را خواهی خورد. این کارها تقریبا" همیشه در یک یا چند نام خلاصه میشوند: نویسنده، کارگردان، یا بازیگر. مثلا" اگر روزی "سر لارنس اولیویه" با یک معجزه مشکوک به جهان زندگان برگشت و فی المجلس به ایران آمد و خواست در خوانشی از "هملت" به کارگردانی "بهنوش بختیاری" هم بازی کند باز باید هر چه دستت هست و نیست را زمین بگذاری و تا تماشاخانه تخته گاز بروی و ساعتها زیر برف و کوران در صف بایستی و رنج له شدن را به جان بخری تا بعدش از روی زمین و بیتشکچه رقص واژگان را روی صحنه تماشا کنی. و این وسط هیچ هم مهم نیست که حاصل چه باشد، یک فاجعه تمام یا دستاوردی شگرف. در هر حال احتمالا" نمیخواهی که بعدها با سری به زیر انداخته و صدایی لرزان و کم رمق که پسِ پشتش هزار فحش و لعنت نهفته است پیش خودت یا دیگران اعتراف کنی که من میتوانستم یک اجرا از مرحوم "الیویه" را-آن هم پس از مرگ ایشان-روی صحنه و از نزدیک تماشا کنم اما نرفتم. خب خاک بر سرت (البته با احترام).
حالا هم حکایت این نمایش-در رده ای پایین تر البته-همین است جان برادر. ترکیب "مولر" و "حسینی مهر" از آن ترکببهاست که رد کردنش به این سادگی نیست. خاصه وقتی جایگاه "مولر" را در تئاتر اروپا بدانی و سبقه "حسینی مهر" را، به خوانش یک نمایشنامه از این نشسته باشی و تماشای یک نمایش از آن. اینکه برآیند این ترکیب کدام بردار و در کدام جهت است من نمیدانم هنوز. عجالتا" اما انقدری میدانم که مولر، شکسپیر و چرمشیر نیست که راه به راه اجرایی از نمایشنامههایش روی سن سالنهای تئاتر تهران گرد و خاک کند، ایضا" تعداد کسانی که در تئاتر ایران به قدر ناصر حسینی مهر از مولر و تئاتر معاصر جهان سر درمیآورند هم آنقدرها زیاد نیست. و دیگر اینکه ایشان بر خلاف بعضی دیگر در سال انقدری نمایش اجرا نمیبرد که بی خیال پا روی پا بیاندازی و با آرامش در خانه و پشت به
... دیدن ادامه ››
شومینه یله شوی که "عب نداره، ماه دیگه بهترشو میرم". ماه دیگری در کار نیست رفیق...
قصه کوتاه (دیر شد، نه؟)، همه حرفی که این همه جان کندم بگویمش این است که: «آقا جان بروید این نمایش را ببینید. وَلله کراهت دارد اثری از هاینر مولر کبیر با خوانش ناصر خان حسینیمهر بر صحنه باشد و شما سرِ ندیده بر بالین بگذارید. وَلله که ظلم است ندیدنش»
من راستش بلد نیستم بیش از این برای یک نمایش تبلیغ کنم؛ این است که این شما و این هم زور آخرم: «بروید آقا جان، بروید ببینید تا این هم به سرنوشت "ویتسک" ایشان دچار نشده. بروید...».
پی نوشت: رفتید و دیدید و دوست نداشتید، رکیکترین فحشهایتان را بی کم و کاست به آدرس پست الکترونیکی من ارسال کنید، همه را با آغوشی باز و لبخندی اینگونه :) خریدارم.
با احترام.