گودوی ما کیست؟ ما روز های عمر خود را در پی کدام هدف واهی می گذرانیم؟ آیا اگر گودو یا انتظار گودو نبود ولادیمیر و استراگون انگیزه ی دیگری برای زندگی داشتن؟ اگر ما گودو نداشتیم زودتر طنابی محکم تر از بند تنبان استراگون پیدا نمی کردیم برا ی حلق آویز کردن خود از درخت ؟یا همچون لاکی تن به افسار دیگران می دادیم؟
ولادیمیر- خوب؟ میگویی حالا چکار کنیم؟
استراگون- من میگویم هیچکاری نکنیم، خطرش کمتر است.
ولادیمیر- صبر کنیم ببینیم او چه میگوید.
استراگون- کی؟
ولادیمیر- گودو.
استراگون- خوب فکری است.
ولادیمیر- صبر کنیم اول تکلیفمان روشن شود.
استراگون- از طرف دیگر تا
... دیدن ادامه ››
تنور گرم است باید نان را چسباند.
ولادیمیر- من دلم میخواهد ببینم او چی پیشنهاد میکند، آن وقت یا قبول میکنیم یا رد میکنیم.
استراگون- ما اصولا چی ازش خواستیم؟
ولادیمیر- مگر تو آنجا نبودی؟
استراگون- لابد گوش نمیدادم.
ولادیمیر- چیز مشخصی که نخواستیم.
استراگون- یک نوع دعا.
ولادیمیر- یک تقاضای مبهم.
استراگون- آن وقت او چی جواب داد؟
ولادیمیر- گفت تا ببینم.
استراگون- گفت قولی نمیتوانم بدهم.
ولادیمیر- گفت باید فکرش را بکند.
استراگون- تو حانهاش با خیال راحت.
ولادیمیر- با خانوادهاش مشورت کند.
استراگون- با دوستهاش
ولادیمیر- با نمایندههاش
استراگون- با طرفهاش
ولادیمیر- دفترهاش را ببیند
استراگون- حساب بانکی اش را ببیند
ولادیمیر- تا بعد تصمیم بگیرد
استراگون- معمولش همین است
ولادیمیر- غیر از این است؟
استراگون- گمان کنم همین است.
ولادیمیر- من هم گمان کنم.