شکلک: تعالی شخصیتی به نام عالیه
در این شلوغیهای کاری انتهای سال که دیدن و دنبال کردن نمایشها و کنسرتها و فیلمهای مختلف با درجات گوناگون اهمیت هم بخشی از آن به حساب میآید، برای خود نگارنده هم غریب است که چه انگیزه و گرایشی باعث شد در عین غافلگیری خودم، نمایش «شکلک» کار کیومرث مرادی که بازتولید او از اجرای 9 سال پیش خودش است را سه بار ببینم! از میان آنچه تا به حال دیده و شناختهام، این بهترین نمایشنامه نغمه ثمینی است که دو تلفیق به ظاهر ناممکن را به شکلی ساده و باورپذیر و بیآنکه ابهام بغرنجی برای تماشاگر پدید آورد، ممکن کرده است: از یک سو تلفیق میان واقعیات اجتماعی و خیالپردازی با خلق موقعیتی سوررئال به واسطه شکست مرز زمان و از سوی دیگر، تلفیق میان کمدی موقعیت و کلام و رفتار با تلخیهای یک تراژدی منتهی به «مرور تاریخ مردمی ایران» که برای نمایشی ظاهرا چنین سرگرمکننده و مفرح، دستاوردی بس بزرگ است. اما این ویژگی متن را سالها بود که میدانستم و به فرض اینکه میخواستم ببینم آیا این بار هم مرادی توانسته «فروتنی» متن را با به رخ نکشیدن مضمون بزرگ «آنچه بر سر فرزند ایران آمده» در اجرایش حفظ کند یا نه، همان تماشای نخست کافی بود. در آن نوبت، نوید محمدزاده که در این اجرا، همان نقش احمد مهران فر در اجرای قدیمی را به عهده دارد، خود بعد از بازگشت از برلیناله به تماشای اجرای آخر جواد عزتی در همین نقش نشسته بود و بازی عزتی با تمام لطف و نمکش، برای انتقال مفهوم تاریخی فرزندی که نه پدر لمپن نسل قدیم و نه جوان آگاه نسل حاضر نمیخواهدش، بیش از حد کاریکاتوری بود. از فردای آن شب، محمدزاده باز روی صحنه میرفت و دیدار دوم من، میتوانست به این دلیل باشد. آن فروتنی که گفتم باید در این اجرا با نهان و ظریف مطرح کردن مضمون تاریخی فرزند سرزمین مان جاری میشد، با تقابل درست بین بازی و شخصیتی که امیر جعفری و محمدزاده خلق میکردند، به درستی رعایت شده بود و این، طبعا از
... دیدن ادامه ››
اجرایی که تلخی این مضمون را در پس شیرینی تمامنشدنی عزتی از دست میداد، آرمانیتر بود. یک دستاورد دیگر این نوبت تماشا هم یکدستی شخصیت نقره و واکنشهای عصبیاش در آن موقعیت هم هولناک و هم مضحک بود که به واسطه نوع کار ستاره پسیانی، گویا تئوریهای مربوط به تاثیر همبازی در خلق شخصیتی که بازیگر مقابل به عهده دارد را ماهرانه زیر سوال میبرد. اما انگیزه بار سوم از کجا آمد؟ آن هم میان این ازدحام کاری که همه مان را بدهکار بسیاری کرده. در جستوجوی ذهنیام، به نتیجهیی رسیدم که هر چه میگذرد، برایم قطعیتر میشود: اهمیت و شدت زنده و سمپاتیک بودن شخصیت عالیه با بازی پانته آ بهرام که میتواند در یادها بماند. کسی که با آن همه آسیبپذیری و شیرین عقلی ظاهری، عمیقترین درک را نسبت به رنج و درد تک تک شخصیتهای دیگر دارد. کسی که در اوجهای تلفیق «نقالی» و پرده خوانی با روایت چندگانه و مدرن کار، حتی باید خود شعبون خان را هم برخوانی کند. کسی که وقتی اشاره شعبون خان به انداختن طفیلیای به نام عالیه در مقابل حسن را نقل میکند، هم رنج خودش و هم بیاعتنایی شعبون را در عرض چند ثانیه به هم پیوند میزند. کسی که با این همه تکرار شیوههای بازآفرینی آدمهای دچار لکنت در انبوه نمایشها و حتی سریالهای تلویزیونی، باز طرز حرف زدنش یکه و ویژه خودش به نظر میرسد و کسی که بیش از همه شخصیتهای دیگر، دو وجه «فردی» و «نماینده بخشی از مردمان این سرزمین» را به هم میآمیزد. چه آنچه در متن ثمینی در قالب عالیه خلق شده و چه شخصیتی که بهرام روی صحنه اجرای مرادی جان میبخشد، میتواند کنار کسانی چون حمید هامون یا ناخدا خورشید یا قدمشاد مطرب در تاریخ هنرهای نمایشی ما ثبت و ماندگار شود. فرقش این است که شخصیتهای فیلمها را میتوان بارها باز دید ولی شخصیتهای نمایش محمد رحمانیان/حبیب رضایی و مرادی/ثمینی، با اتمام اجرا دیگر قابل رجوع نیستند؛ مگر آنکه فیلم اجرا به درستی تدوین و عرضه شود.
امیر پوریا