من روز 25 اسفند به اتفاق دو نفر از دوستانم باخوشحالی فراوان به سالن رفتیم ولی بر خلاف تمام نمایشهایی که رفتم، مجبور شدیم بعد از حدوداً یک ساعت و ده دقیقه از سالن بیایم بیرون. احساس کردم این بدترین و بی سر و ته ترین نمایشی بود که می شد ساخت. علیرغم زحماتی که همه دوستان هنرمند کشیدند و تمرینهایی که داشتند، من واقعاً از این نمایش نا امید شدم. دو همراه دیگر من هم وضعیتی بهتر از من نداشتند. همه اش از خودمون می پرسیدیم که چرا مردم اینقدر برای لحظه ادرار کردن پیرزن و برخی کلمات که در زندگی روزمره ما قرقره می شوند قهقه می زنند؟ واقعا کل نمایش یک داستان یک خطی هم نبود که به زحمت و با اتلاف وقت و طولانی کردن دیالوگها فقط کش پیدا می کرد. نمی دونم واقعا من منظور نویسنده و کارگردان رو نفهمیدم و یا سلیقه مردم اینقدر تغییر کرده؟
در یک کلام، بر خلاف گفتگوی صوتی که ضمیمه صفحه این نمایش در تیوال می باشد و مصاحبه کننده به نحو محسوسی حضور خانم ویشکا آسایش دوست داشتنی را متفاوت از سایر بازیگران تلویزیون و سینما در این نمایش و به طور کلی "تئاتر" ارزیابی کرده، معتقدم که به هیچ وجه نقدهای سایر دوستان در این صفحه که در تمجید از اثر عنوان شده اند، با نتیجه کار همخوانی نداشته و بیشتر به تعارف و شوخی می ماند.