آه... تو از تبار کدام قصیده ای
ای تمامیت هر آنچه زیباست؟!
که فکرم به تو
مرا ازین پس کوچه های تاریک شک
به خیابان های روشن به ماه یقین
رهایی می بخشد...
که انگار نه انگار که من
در نبردی تن به تن
برای آسایشت در هماوردم
که در فکرم به تو برای تو
از نهایت دل برای فردای تو
عشق خود را چه سخت
ساده هدیه آوردم...