در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | شکیبا درباره نمایش تانگوی تخم مرغ داغ: از اجرا میگویم ، نه از نوشتار ِ نمایش .... از دید یک تماشاچی در سالن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 03:04:01
از اجرا میگویم ، نه از نوشتار ِ نمایش ....
از دید یک تماشاچی در سالن که خودمم، میگویم ، نه به مثال ِ دوستان ، فنی و تخصصی...

نمایش تانگوی تخم مرغ داغ
نمایش بود
تانگوی استاد نصیریان با صحنه بود
فریاد ها و تنش ها و شادی های زود گذر همه اش به تخم مرغ داغی میماند که میتوانستی حدس بزنی به زودی سرد خواهد شد و صحنه و نمایش و تانگو هم خواهد ایستاد ، چه رسد به احساس و امید و ایمان ... دیدن ادامه ›› و سرنوشت ....

و ایمان!
من نوشته مرحوم رادی را نخوانده بودم که ببینم ، جناب مرزبان خواسته بودند سبک و سیاق منطق و مذهب و آمال و آرزوها را با هم بیامیزند و فریاد های "من میخواهم " هر یک از کاراکترها را نشان دهند یا مرحوم رادی خواسته اند زندگی هر روزه مان را از طبقه بالا به پایین تا زیرزمینش را بنویسند.
همه در این اجرا ، میخواستند ، خواسته های وابسته به شرایطشان را ...
اما هر یک نقاب ِ "راضیم به رضای او" شده بود شرم و حیاءِشان...

روح گذشته و حالمان را شخم میزد با هر یک از آنها.
حتی زن آقابالا ،"قیصر" کسی را میخواست، توجه کند به او بیشتر از یک مافنگی یا یک مرد هرزه!
چون دیگر به قول مادر ِ حسین،"انیس"،
سیرمونی نداشت و این دفعه لقمه تبرک شده به تن ِ پرتقوا میخواست ....

استاد نصیریان کافی بود لحظه ایی سخن بگوید تا ببینید چگونه تمام المان های صحنه را با گفته هایش ،قدرت بیانش ، بازی ِ چهره اش ، حتی ریای رفتارش مرتب میکند و کنار هم میچیند تا بگوید ، دچارش شده ام ،ولله من هم دچار ِ آدم بودن شده ام ، آسمانی بودن را بگذارید برای تسبیح و نماز و دعا و آیه و دفتر و دستک و پسرم . . .

غیرتمان شده است ، آقا بالا . سرتکان دادن و وظیفه ایکه تهیه کنیم نان خاشخاشی ، هرچند تکراری...
خاطراتش ، قوت قلب لحظه هایی بود که مورد توجه قرار میگرفت در گوشه راست صحنه...

به راستی غیرت به نگه داشتن زن است و ایمان به هم آغوشی نکردن با عقده هایی که سر باز نکرده اند؟

نمایش یا متن مرحوم رادی ، چه چیز را به من متذکر میشد!؟
تنش های امروزی و دیروزی که هنوز که هنوز ِ هست فقط اسم و رنگ و لعابش فرق میکند.
ما که هنوز خواسته هایمان به قول دیالوگهای زیر شکمی ، همان است و تقوایمان فرار از دست خصم ِ شهوت و هدفمان باید کسب نان باشد!!!
حرامش را که حسن حلال کرد و برف زمان ِ رفتنش شد سپیدی روی خاکستر که همیشه با تکان دادن خاطراتش در صحنه بر میخیزد ، کمر موسی را خم میکند و قدم برداشتن برادر دیگر را خیانت و اشتیاق خواندن شکوه را بد جلوه میکند.

در این میان نان کجاست ؟
فقط به آنان که چشم بر روی واقعیات بستند و چَشم ، چَشم میکنند ، میرسد!!!؟
نان هم تعارف بود ، در اجرا...
هیچ کس غیر از آقابالا "نان" نسیبش نمیشد...


امین زندگانی گاهی دیالوگ ها را در پس و پیش جمله قبل و بعد میخورد یا من نمیشنیدم.
دهه چهل به اون نمی آمد و اما بازی کرد ....
مردی که فردوس کاویانی نقش او را بر عهده داشت
محجوب به حیا و با صدای معصومانه بود یا مردی گستاخ که هنوز دلش از این دنیا بیشتر و بیشتر میخواهد!؟

لیلا برخورداری، صدایش تئاتریست
صدای اون صحنه اییست، اما اجرایش چه چیزی بیشتر از سینمایی بودن با هزار کات و قطع تصویر میتواند داشته باشد؟


اگر سوالی داشتم دلیل بر نداشتن ساعات خوب در کنار هنرمندان نیست ....
خوب بود!
رنگ و بوی اجراهایی را داشت ، که از قدیمی ها در وصف تئاترایرانی شنیده بودم ....
خدا قوت جناب مرزبان و هزاران افتخار که توانستم اجرایی از استاد نصیریان ببینم و هنوز بگویم ، بی نظیر است این فرد ....

و برای دوستانی که میگویند قدیمی بود !
نویسنده خوب ، نوشته ایی را برای زمان خودش ، اما برای امتداد آن در کرامات اخلاق و محقق شدن رفتاری درست، در چندین و چند نسل مینویسند.(آیا متن مرحوم رادی نیز اینگونه است؟ قضاوت با شما)
مرحوم رادی و جناب مرزبان آنقدر حال و هوا را قدیمی نکرده بودند که آن را نتوانیم ، درباره عصر حاضر نامانوس ببینیم.
به مقوله ء ایی نپرداخته بود که بوی طاقچه مادربزرگ را فقط بدهد، که با خراب شدنش ، خاطره اش باقی بماند.
هنوز داغی تخم مرغ حس میشود...
هنوز ما هم گاهی میرقصیم ، شاید اکنون سالسا ....
اگر نوشته مرحوم رادی و مدیریت جناب مرزبان ، یک چراغ نفت سوز را توصیف کرد و بدانم من در زمانه ء چراغ و لامپ کم مصرف زندگی میکنم ، حداقل میتوانم لخظه ایی بیاندیشم بگویم
هر دو یک وجه مشترک دارند و آن هم "روشناییست"
پس خودم هم گاهی میتوانم المان ها را با امروزی هایش جایگذاری کنم و از قدرت ایفای نقش تک تک دوستان و هنرمندان لذت ببرم .
که بردم....