داستان خوب، اسلوب بسیار جذاب برای روایت داستان، بازیهای عالی، دکور و صدا به نظر من این تئاتر را در بالای لیست تئاترهای این چند وقت میگذارد و دیدنش را برای همه توصیه میکنم. از آن تئاترهایی که در چند روز بعد باز به آن فکر میکنید.
من عاشق اجراهایی هستم که تئاتر هستند. اگر یک اجرا صرفا دارای دیالوگ های تاثیرگذار باشد ولی خوراک دیداری قابل توجهی برای فکر کردن نداشته باشه شبیه نمایش نامه خوانی میشود که متاسفانه خیلی از نمایشها به این سمت رفتهاند. یک چیزهایی مثل برش مابین منولوگخوانی شخصیتها، پختن غذا (آن هم واقعی، خدا خیر بده کارگردان رو به خاطر زحمتی که متقبل شده بود)، چیدن سه بشقاب انتهای داستان در راستای آشپزخانهها به فاصلهی متفاوت با غذاهای متفاوت، ورود بازیگران به آشپزخانه دیگری، دکور آشپزخانه (جالب بود که اصلا متوجه جمع شدنش نشدم) و مواردی دیگر شبیه این در همهوایی وجود داشت که باعث میشد بیننده حتی اگر از شنیدن روایت بازیگران خسته میشد ولی بازهم حواسش پرت نشود.
اما... یک جاهایی... تکرار و خالی شدن دست کارگردان در استفادهی از تکنیکهایش برای همراه کردن تماشاگر و وادار کردنش به شنیدن داستان باعث خستگی و عدم تمایل به شنیدن منولوگها شد. البته بخشی از این نقص به عهدهی متن یا وفاداری کارگردان به متن است که در جاهایی جا داشت کوتاهتر شود. کم شدن بخش
... دیدن ادامه ››
مربوط به همسر شهید و در نتیجه کم شدن طول اجرا، میتوانست شیرینی نمایش را ممتد کند.
در مورد نمایشنامه، زمان اختصاص یافته به هریک از سه روایت با میزان اطلاعات موجود در اخبار و اینترنت همخوانی دارد. مخصوصا در مورد کوهنورد که تقریبا چیزی بیشتر از صفحهی ویکیپدیا مربوط به لیلا اسفندیاری را روایت نمیکند اگرچه نویسنده قطعا اطلاعات مفصلتری حاصل از تحقیقاتشان داشتهاند که به هر دلیلی در نمایش گنجانده نشده است.
معتقد هم هستم که نباید به نگاه بیطرف یا جانبدارانهی نویسنده، اینکه قضاوت کرده یا نه، یا اینکه آیا واقعا مردهای دو داستان قتل و کوهنورد آیا همین قدر بی وفا یا بیرحم یا رفیقنیمهراه بوده اند، یا آیا واقعا این دو زن دل از عشق مردهایشان بریدند یا هرچیزی شبیه اینها داشت. به هرحال این یک مستند نبود و نویسنده و کارگردان حرفی دارند که میخواهند از طریق تئاتر آن را بزنند.
در مجموع برآیند کار گروه بسیار درخشان بود. ممنون از نمایش