در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال علی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:35:36
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
علی (pme_pt)
درباره نمایش سیزیف i
یک استادی میگفت در قیاس با استانداردهای جهانی، ما از فقر نویسنده ی خوب رنج میبریم. نشانه اش هم عدم اجراهای نمایشنامه های ایرانی در سایر کشورها یا تعداد ناچیز ترجمه ی نمایشنامه های ایرانی است. اما این نمایش نامه بدون نقص بود با ابعاد جهانی... امیدوارم به زودی ببینیم که این نمایش نامه ترجمه بشود و توسط گروه های خارجی اجرا شود تا افراد بیشتری از آن لذت ببرند.
در مورد اینکه این نمایش در تمام ابعاد کم فروشی نمیکند خیلی زیاد می توان نوشت، مفصل هم در نظرات دیگران پایینتر اشاره شده...
از اینکه برخی میگویند متوجه داستان نشدیم نترسید، حداقل ماجرا اینست که با چهل تومان، یک و نیم ساعت کارگاه آموزش بازیگری میروید.

پاینده باشید
نمایشنامه چیز بیشتری از اجرای سکانس فیلم ها یا ارائه دیالوگشون داشت ؟
دیالوگ های "کلفت ها" و احتمالا "اتبوبوسی بنام هوس" که نعل به نعل ادا میشدن.
نمیخوام ایراد بگیرم از کار، ولی احساس میکنم قدرت کار توی وصله پینه کردن متون دیگه بود که البته ارزشمند هست. ولی نتیجه این ایده رو میشه یک نمایشنامه خوب با توصیفاتی که شما فرمودید دونست ؟
۰۵ آبان ۱۳۹۷
اوه اوه، چه خبره توی کامنت ها!
نشستم کلی کامنت ها رو خواندم. واقعا انتظار این طیف وسیع از نظر مثبت و منفی را نداشتم.... شخصا اگر جای عوامل این تئاتر بودم یا مثلا یک اثری رو روزی خلق کنم کاملا خوشحال میشم/ترجیح میدم چنین مکالماتی حول کارم شکل بگیره و این حد مورد توجه قرار بگیره. حتی تصورم اینه که، از حالتی (فرضی) که همه تعریف کنن هم بهتره، نیست؟

جناب غیوری عزیز، اول ببخشید که دیر نظر شما رو دیدم. یهو یادم افتاد که برای سیزیف کامنتی گذاشتم و حدود ده روزی هست که سر نزدم به ... دیدن ادامه ›› تیوال... که آمدم و دیدم چقدر جو عوض شده اینجا و نظر شما رو دیدم. خیلی ممنون از این که نقد کردید.

دقیقا به نکته خوبی اشاره کردید که جای بحث فنی داره. وقتی من از استاندارد یک نمایشنامه گفتم، "صرفا" منظورم درون مایه ی داستان یا اینکه آیا توانسته به خوبی روایت بکنه نیست. منظورم استانداردهای اولیه بود.
در انتخابی مسابقات المپیک یک حد نصاب برای ورود به بازیهای اصلی قرار میدهند. همینطور برای صدور مجوز برای دفاع از رساله ی دکترا، یک معیارهایی از کیفیت پایان نامه و مقالات میگذارند. یا اینکه تمام مقالات علمی دارای ساختار واحد هستند، عنوان، اسم و آدرس نویسنده ها، خلاصه، معرفی، نتایج و بحث و ... اما
سنجش اصلی بعد از کسب این حد نصاب ها (کف قابل قبول) انجام میشود. گزارش یک تحقیق اگر در قالب استاندارد به مجله رسال نشود، هرچند که نتایج خارق العاده ای را گزارش کند، اما در همان قدم اول رد میشود. بعد از عبور از این مرحله تازه نوبت به داوری کیفیت محتوا میرسد. نتیجه اگر در خور توجه باشد و خوب روایت شود در مجله های با اعتبار بالاتر چاپ میشود و بیشتر دیده میشود.
متاسفانه خیلی از نمایشنامه های ایرانی، صرفا یک طرح اولیه است. شبیه چیزی که در سریال های صدا و سیما رواج پیدا کرده. از طرح اولیه (چند صفحه ای) تا رسیدن به معیار های اولیه ی یک نمایشنامه و انتشار آن مسیر طولانی ای هست [1].
این نمایشنامه دارای شخصیت پردازی خوبی بود که باعث شد بازیگران به کمک آن توانایی خود را نشان دهند. این نمایش با توجه به ایده، زبان، گره، ریتم، تعلیق، کنش ها، نقطه اوج، گره گشایی، موسیقی و صحنه و غیره، اگر در در قالب یک نوشته و با حفظ اصول نگارشی استاندارد -منظورم خصوصا شرح صحنه ها و توضیح پرده ها و شرح کاراکترها و غیره است- چاپ شود، قابلیت عرضه به سایر کشورها را خواهد داشت. اضافه کنم که نمایشنامه های خارجی معمولا به همان اندازه ی متن، دارای انواع حواشی، مصاحبه با نویسنده، تحلیل ها و نقدهای مجله های هنری و منتقدین حرفه ای و توضیحاتی در مورد سابقه ی اجراها است. لذا تماشاگران هم در اجراهای بعدی با ابعاد کلی کار آشنا شده و میدانند که به تماشای چه اثری میروند.
این نمایش با کمک یک دراماتورژ میتواند به خوبی نظرها را جلب کند. خصوصا که قطعات نمایشی درون داستان از نمایشنامه های خارجی انتخاب شده و اصولا شخصیت پردازی این نمایشنامه غربی (و نه ایرانی) است.

خلاصه اینکه، محتوای کار نشان میدهد که این نمایشنامه فارغ از plot که تنها بخشی از تحلیل یک نمایشنامه است، با اصول کلاسیک و آکادمیک تهیه شده. شاید این اثر مدال المپیک یا جایزه پولیتزر نمیگیرد اما قابلیت قرار گرفتن در منظر منتقدان بین المللی را دارد. میشود با حمایت و نقد اصولی بلکه به پیشرفت آثار ایرانی کمک کنیم و از شناخته شدن ایران تنها با برجام، موشک و تحریم، تغییر الگو دهیم.

1. Smiley, Sam. Playwriting: The structure of action. Yale University Press, 2005.
۱۶ آبان ۱۳۹۷
ممنون از توجه و توضیحاتتون
البته فرمایشات شما درسته، ولی برای اینکه رمان یا نمایشنامه ایرانی راه به مجامع بین المللی معتبر پیدا کنه، شرایط دیگه ای هم میخواد که الزاما هنری نیستند.

۱۶ آبان ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
- موسیقی عالی، نی انبان معرکه و افسوس از اینکه متوجه حضور ساز فرش نشدم...
- در نظرات گفته اند جایگاه G بد نیست، ولی انگار نیمی از داستان زیر این جایگاه گذشت، یا ما فکر کردیم که اینطور بوده... ولی اگر به هردلیل خواستید بالکن رزرو کنید، در نظر داشته باشید که طرف شماره صندلی 1 (در نقشه ی سالن میشود بالا سمت راست) کنار نوازندگان است.
- ممنون که درختان را با چاپ بروشور قطع نمیکنید. پیشنهاد میکنم اما بروشور را طراحی کنید و لینک فایل آن را به همراه پیامک رزرو بلیت ارسال کنید و اشاره کنید که هدف و کمپینی مد نظر هست. کلا کمپین ها باید تبلیغ شوند تا به هدف برسند.
- در نظرات این برگه و برگه ی اجرای قبلی خواندم که نام/داستان ماجرا ارتباطی با نمایشنامه ی شکسپیر ندارد. اشتباه است. جناب چرم شیر به داستان اصلی تا حد زیادی وفادار بودند. هرچند که هنوز هم در نوشته هایشان لزوم چندانی به معرفی شخصیت ها نمیبینند اما این کار را در مقایسه با باقی آثارشان، دوست داشتم.
- در مجموع ارزش تماشا کردن داشت و سه ستاره دادم. اما اینکه علیرغم سابقه ی اجرای قبلی هنوز آغاز نمایش پخته نشده، بروشور طراحی نشده و خلاصه ی داستان (در همین برگه ی تیوال) تنها یک جمله است و اشاره ای به خلاصه ی داستان ندارد به نظرم کم کاری و شلختگی است.

بسیار ممنون و موفق باشید
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اوه آفرین چه حرکت خوبی... خیلی کاربردی تر شده

فقط یک چیزی به نظرم رسید، اگر میشه در قسمت فیلتر کردن برنامه ها، امکانات بیشتری برای ترتیب چیدمان بگذارید. از "ترتیب الفبا" و "نزدیکترین" مهمتر موارد دیگه ای مثل تعداد نظرات ارائه شده، تعداد دوست داشتم ها، قیمت بلیت، تعداد بلیت های فروخته شده و از این قبیل رو هم میشه اضافه کرد. اگر فیلتر "بلیت با تخفیف دانشجویی" هم اضافه بشه خوبه.
و یک درخواست قدیمی، لطفا در تنظیمات شخصی، مثلا در کنار گزینه "نمایش امتیاز"، امکان انتخاب پیشفرض "نمایش نظرات برجسته" یا "همه نظرات" رو قرار بدید.

و اگر هم بتونید پیشنهادات ترکیبی بدید هم شاید خوب باشه و به رونق نمایش‌هایی با تبلیغات کم کمک کنه. برای نمایش های نزدیک به هم از نظر مکانی و در ساعات های متوالی پکیج ارائه بدید، مثلا نمایش فلان ساعت 7 سالن استاد مشایخی و بعد ساعت 8.5 مثلا چهارسو نمایش فلان. برای خرید هردو یک تخفیف هم ... دیدن ادامه ›› بدید یا شاید بشه برای وقت استراحت بین دو اجرا با کافه های اطراف اون دو سالن هم قرارهایی بگذارید و بلیت تخفیف اون رو هم ارائه بدید. البته چیزی شبیه این بعضا اجرا شده ولی جا داره سیستماتیک و بیشتر باشه.

ممنون
گروه همیاری (support)
درود بر شما
- گزینه فیلتر پیش‌فرض "نمایش نظرات برجسته" یا "همه نظرات" به تنظیمات حساب کاربری افزوده شد.

- گزینه‌های دیگر برای ترتیب، مشابه آنچه فرمودید در دستور کار است.
- اجرای بسته‌های پیشنهادی ترکیبی مورد نظر شما، دارای پیچیدگی‌هایی‌است که در کوتاه مدت نمی‌تواند روی دهد اما در مسیر رسیدن به آن هستیم.

۱۴ مرداد ۱۳۹۵
پاسخ شما حیرت انگیز بود. ممنونم و آرزوی موفقیت بیشتر دارم
۱۷ مرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام

1. عالی مثل رادی

نمایشنامه ی بیوه‌های سالار از اسلوب داستان گویی ایرانی و باب طبع مخاطب حال تئاتر ایران است. جناب آقای یاراحمدی یکی از بهترین استادانی است که به این شیوه از داستان گویی تسلط دارند. می‌شود به این گونه نمایشنامه‌ها "ژانر رادی" گفت. ملموس و دوست داشتنی، قابل فهم و مفرح هستند. شکر خدا که داریم عزیزانی که اینگونه می‌نویسند و داریم عزیزان دیگری که این نمایشنامه‌ها را روی صحنه می‌برند.
نمایش را ببینید.

راستی، اگر روی مترو برای برگشت حساب کرده‌اید حواستان باشد که شاید اجرا حوالی ساعت 23 تمام شود. ناموسا یک فکری برای تاخیر در شروع نمایش‌ها ... دیدن ادامه ›› بکنید.


2. گل یا پوچ، بدون گل

یک بار از جناب یاراحمدی سوال کردم که چه موقع نوشتن نمایش‌نامه را پایان می‌دهید. یعنی معیاری برای اینکه با خود بگویید "خب الان این نمایشنامه از نظر من تمام شده" دارید؟ ایشان گفتند تقریبا نه. یعنی با وسواس به ویرایش نوشته و دیالوگ‌ها ادامه می‌دهند تا حدی که حتی یک‌بار جناب رادی خودشان یکی از نمایشنامه‌ها را به زور از دست ایشان گرفته‌اند.

اما...
فکر می‌کنم نمایشنامه بیوه‌های سالار را یک کمی زود از ایشان گرفته اند.

مختصر بگویم، معرفی شخصیت‌ها، بیان گره اصلی داستان و زمانبندی رسیدن به این گره بسیار عالی و هوشمندانه بود اما پایان بندی نمایش و پرده ماقبل آن یعنی دیالوگ بازیگران مرد هنگام شب کمی شلخته بود (اگر در مورد مصادیق شلختگی این بخش‌ها و کمبودهای معرفی شخصیت پیشکار بگویم بخشی از داستان همراه آن لو می‌رود).
**اخطار: جمله‌های بعد کمی از بکر بودن تماشای نمایش کم می‌کند**
مورد دیگری که جای خالی آن را در نمایش احساس کردم، حضور یک کاراکتر باهوش بود. در طی نمایش هربار که در آستانه‌ی پرده برداری از نقشه‌های هوشمندانه‌ی یکی از شخصیت‌ها رسیدم اما باز دیدم که همه چیز همچنان بدون نقشه از پیش تعیین شده پیش می‌رود.
سلیقه من این است که بهتر بود "حداقل" یکی از شخصیت‌ها مغز متفکر این وقایع می‌بود، تماشاگر با خودش روی یکی از شخصیت‌ها شرط می‌بشت (اتفاقی که در این نمایش برای من افتاد) و در نهایت متوجه می‌شد که آیا شرط را برنده شده یا اشتباه حدس زده. این نمایشنامه مثل بازی "گل یا پوچ"ی بود که گل نداشت.

البته مورد دومی که گفتم کاملا سلیقه‌ای است و پیچیده کردن شخصیت‌ها اساسا ژانر این داستان را عوض می‌کند. لذا مورد اول نوشته‌ام به شدت معتبر است و تلاش کنید که بلیت جای خوب گیر بیاورید.

"فکر می‌کنم نمایشنامه بیوه‌های سالار را یک کمی زود از ایشان گرفته اند."
با تعبیر جالبی که فرمودید موافقم.
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
یا نظر کیان موافقم.
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
علی آشتیانی (pme_pt)
درباره نمایش چمدان i
"چرا ما اینجوری هستیم!"

اخیرا نسبت به نظر دادن در مورد اجراهایی که میبینم محتاط شده ام. دفعه قبل به اندازه دو صفحه کاغذ در مورد "در بارانداز" نوشتم ولی بالاخره همین دیروز، از روی دسکتاپ پاکش کردم. نقد کرده بودم ولی در عین حال چیزهایی در اون نمایش دیده بودم که منو قانع کرد منتشرش نکنم. در مجموع دست و دلم به انتقاد کردن کمتر میره!

منصفانه، اگر تخفیف نصف قیمتی سایت فروش بلیت نبود به هیچ وجه به تماشای این نمایش نمیرفتم. برای یک دانشجو، اسامی بازیگرها هیچ موقع انگیزه ای قویتر از یک تخفیف درست و حسابی نخواهد بود. قبل از خرید به تیوال آمدم و طبق معمول قبل از هر کاری با دلخوری از یک اضافه کاری، وضعیت نظرات رو از "برجسته" به "همه" تغییر دادم (تیوال جان اگر به روح اعتقاد داری حداقل این گزینه رو به عنوان یک آپشن قرار بده که در مراجعات بعد روی همون حالت بمونه یا برعکس کن، اگر کسی دوست داشت برجسته ها رو انتخاب ... دیدن ادامه ›› کنه)...

*حتی منفی ترین نقدها هم میتواند منجر به جذب مخاطب شود، خصوصا تماشاگران لجوج"
... در صفحه نمایش تیوال عملا نظر مثبتی یا حتی نسبتا متعادل هم به سختی پیدا میشد. اما اینبار دقیقا همین تعداد زیاد از نظر منفی و "دوست نداشتم"ها بود که من رو ترغیب به دیدن یک اجرا کرد. خوشبختانه تا قبل از پرداخت وجه هم متوجه مدت زمان 120 دقیقه ای اجرا نشدم. خلاصه لطفا نظر بدهید، نوشتن نقد و نظر حتی مغرضانه یا غیر حرفه ای بهتر از ننوشتن آن است. والا! :))


دلیل اصلی نوشتن این نظر بیان همان دو و نیم مورد بالا بود: 1- قیمت اجراها،‌ 2-تشکر از کسانی که در این صفحه انتقاد کردند. 2.5- اون گزینه "برجسته"ی اجباری مسخره

*چمدان*
حس میکنم کارگردان احتمالا بعد از شنیدن بازخوردهای منفی، در بیرون از اجرا هم واقعا با خود بگوید [شبیه دیالوگ های آقای آییش در نقش مرد بخوانید]: "چرا ما اینجوری هستیم، اصلا ما کلا از تیارت چیزی سرمون نمیشه، ما همش دوست داریم همدیگرو نقد کنیم، دو کلوم حرف حساب رو غیر مستقیم بگی هیشکی نمیفهمه..."
نمیخوام از نمایش دفاع خاصی بکنم چون به نظر خود من هم خیلی بهتر از این میشد موقعیت مهاجران خارج از کشور رو در مقابل چشم مخاطب گذاشت. حتی تا یک جایی از نمایش فکر میکردم منظور کارگردان چیزی شبیه برزخ هست! که بیشتر به خاطر دکور نامناسب، این موضوع به من القا میشد. (اتفاقا به نظرم ایده بدی هم نیست که با تم این نمایش نامه، آخرت و دنیای دیگر هم نوشته بشه).
اما واقعا این نمایش پر از ایده های قوی بود که باعث میشه از رفتن به تماشای اون راضی باشم (البته با توجه به نصف قیمت بودن بلیت). برای مثال، اون صحنه ی تنها شدن عروس و داماد که در نظرات به اون "ابتذال" گفته بودند، اوج بیان این ایده بود که ما همیشه حتی در نزدیک ترین روابطمون هم حائلی از پیش زمینه های فکری، از گذشته، از تجربیات و از حرف های ناگفته داریم. این همون ایده ای بود که کوآبه اون رو نه در یک بخش که در قالب یک نمایش کامل نگاشته بود. تجربه های بد گذشته ی هر کس چمدونیه که متاسفانه نمیشه اون رو گذاشت توی کوچه و فراموشش کرد. به آدم چسبیده و اگر نتونی راه کنار اومدن با اون را پیدا کنی روی رفتار خودت و اطرافیان تاثیر میذاره. مرد کوآبه با خودآگاهی به این نتیجه رسیده بود که اون گذشته رو نادیده بگیره...

کارگردان تمایلی داشته که موضوع نمایش در حد یک موضوع ساده و کلیشه ای باقی نماند. اتفاقی که در آن نمایش دیگر در مورد ترک وطن و کندن از گذشته (بازگشت پسر فلان...) کلیشه شد و وقتی این دو کار را مقایسه میکنم میبینم واقعا نظر خیلی بهتری نسبت به چمدان دارم. بخش زیادی از مشکل مخاطبین رو در این میدونم که فضای ایرانی های خارج از وطن رو شاید حس نکرده باشند. کارگردان سعی کرد چیزی رو نمایش بده که خودش زندگی کرده و شاید در این راه کمی احساساتی شده باشند. این موضوع در کنار تعدد تفکرات و ایده هایی که در این قالب گنجانده بودند باعث شد که فراموش کنند برای یک مخاطب داخل ایران (و غیر مهاجر) باید کمی تمیز تر و شسته-رفته تر ساز و برگ اجرا را کنار هم چید.

در کنار بدنه ی اجرا، اون هنر بصری جالب که در سالن انتظار محل نمایش اجرا شده و تهیه کلیپ (دیرین دیرین) به عنوان روش تبلیغی متفاوت و کلا با احترام به همت و دغدغه کارگردان و عوامل برای ایجاد حرکتی خلاف چهارچوب های ساده‌ی این روزهای تیاتر ما (و البته بلیت نصف قیمت D:)، گزینه‌ی "دوست داشتم" را انتخاب میکنم.

ممنون
--------------
راستی خال روی گونه مهاجران هم ریز بود و از ردیف های عقب تر به سختی دیده میشد.
اون قیمت بلیت هم که گفتم؟! :)))
"برای یک دانشجو، اسامی بازیگرها هیچ موقع انگیزه ای قویتر از یک تخفیف درست و حسابی نخواهد بود."

نه والا ، نه بلا ، خود من مثال نقضش! :))
تا بازیگرش کی باشه :)
۲۴ اسفند ۱۳۹۴
جناب آشتیانی بنده یه پرولتر واقعی ام کدوم بورژوازی :'-(
صرفا گفتم سور عمومی نیست گفته تان همین.من شخصا تجربه خرج کردن پولی را که برای خرید شلوار جمع کرده بودم برای دیدن بازیگر محبوبم دارم! :)
۱۸ فروردین ۱۳۹۵
عجب!
جالبه، کلی به روش شما فکر کردم

میدونید، قبلا هیچ وقت پولی که بابت بلیت دادم روی نظرم در مورد کیفیت نمایش تاثیرگذار نبود.
"در خواب دیگران" سرابی نا امیدم کرد و شاید میتونستم به جای اون یک نمایش گمنام ولی خوش-ساخت رو در جایی مثل سه-نقطه ببینم. یا مثلا ترجیح دادم "مالی سویینی" کردا رو نبینم. متاسفانه چنین اتفاقی اخیرا داره برای من اتفاق میافته. بسوزه پدر بی پولی :)



۲۴ فروردین ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایشی با شش شخصیت، گویی منولوگ اجرا شد.

انگار که پنج نفر دیگر اگر نبودند هم شکیب از پس کار بر می‌آمد!
این توانایی فوق العاده‌ی بازیگر بود در تفوق یافتن از سایرین یا عمد کارگردان در نحوه‌ی اجرا !؟ داستان هم اینطور ایجاب می‌کرد اگر دومی باشد.
مورد دیگر اینکه ایکاش این نمایش کاراکتر مونث نمیداشت. تخیل به درد همین جاها می‌خورد دیگر. این یکی حتما به کارگردان بر میگردد. آن بانوان محترم که آخر دیالوگ چندانی هم نداشتند. اکت قابل توجهی هم برایشان تصور نکردید. این به معنای نادیده گرفتن بازی خوب این عزیزان نیست. من این نمایش را با فقط سه شخصیت مرد خیلی بیشتر دوست می‌داشتم.
------------------------
دم همه شما گرم، عالی بود.
دوست داشتم، ببینید.
چند روز پیش این اجرا رو دیدم. دهان منتقد رو می‌بنده. یعنی اگر بخواهی به زور از یک جاییش ایراد بگیری باز میبینی که کار در مجموع آنقدر قابل قبول است که بی انصافی می‌شود. منظورم مثلا سالن اجراست که ریتم خوب اجرا و انرژی بازیگران شما را از فضای سالن خارج می‌کند.

خلاصه یک جورهایی باب میل بسیاری از افراد است. هم سرگرم کننده است و مزه می‌دهد برای آن دوستانتان که زیاد اهل تیاتر نیستند (هر جور شده به زور ببریدشان) و هم خوراک‌های خوبی برای تیاتر-بین‌های تخصصی دارد (اونا هم که خودشون میرن دیگه، هیچی)...

درکل بسیار دوست داشتم، ممنون از گروه، حتما می‌ارزد

یک نکته‌ی کوچک:
یک جایی از اجرا ریتم کند می‌شد و کشدار، یک جوری دلم می‌خواست اون قسمت رو بزنم بره جلو. آنجایی که سرهنگ در محاصره به دنبال ... دیدن ادامه ›› غذا بود... درام تلخی است که همه گرسنه باشند و خدمه پی سیر کردن سرهنگ ترسو. به نظرم از کشته شدن فرزندان دلاور هم بدتر است.
بعدا دیدم خوب است که جای ناراحت کننده‌ی داستان با اجرای بد،‌ ناراحت کننده تر شود. بیشتر تاثیر می‌کند.

در سر مپرور که همیشه حق با توست و عقیده دیگران به هیچ. کسانی هستند که گمان می برند تنها هوشیاران، تنها سخنوران و تنها خردمندانند، بازشان می کنند، تهی هستند.

"خردمند ننگ ندارد از دیگران بیاموزد وخطایش را دریابد. لجاج از ابلهی است نه خردمندی."

کرئن: من؟ من به این سن‌وسال از جوانکی خرد بیاموزم؟!
هایمن: عدالت بیاموز، نه سن مرا بنگر و نه سال خودت را، کردارت را بنگر.

------------------------
ممنون از مرضیه خانم زهری هم به خاطر یادآوری دیالوگ و هم بازی خوبشان در این نمایش.
مژگان پارسایی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امسال توی بازی‌های آسیایی اینچئون، رشته‌ی پرتاب وزنه‌ی بانوان، ایران یه ورزشکاری داشت که نقره گرفت... گزارشگر بعد از مسابقه همینجوری پرسید که ما از شما انتظار طلا داشتیم!؟ اون هم با تعجب جالبی جواب داد که نه... نه... حریفم عنوان دار المپیک بود. که یعنی آخه این چه حرفیه و چه انتظاریه!؟ این خانم ایرانی الاصل نیستند و احتمالا چون تعارف‌های ایرانی رو بلد نیست اینقدر تعجب کرد.

ربطش به این تئاتر اینه که خیلی وقت‌ها نقد رو باید متناسب انجام داد. متناسب با تجربه‌ی بازیگرانی که تجربه‌ی کار جدی کافی ندارند، متناسب با امکانات و غیره. نکته مثبت این اجرا اینجاست که با توجه به اینکه این یک اجرای پایان دوره‌ی هنرجوهاست ازش انتظار طلا نمیره، ولی چون گروه حتی بیش از حد انتظار روی متن و اکت و دکور کار کرده‌اند و کار بازیگران هم چشمگیر بود، لذا تماشاچی با خودش میگه:
ایکاش یک سالن بهتر
ایکاش فلان جای متن اونجوری
ایکاش دکور اینجوری
ایکاش طلا می‌گرفتید.

خلاصه‌اش که دست گروه درد نکنه، عالی بود.

و البته، رد پای دکتر دلخواه بیشتر از "مشاور کارگردان" دیده می‌شد.
و اینکه، سه نقطه با اینکه سالن‌های خوبی برای اجرا نداره ولی انتخاب‌های خوبی داره که به دیدنش می‌ارزه.
مرضیه زهری و عمو فرهاد قصه ها این را خواندند
راستی اگر کسی از تماشاگران با حافظه‌ی خوب یا از اعضای محترم گروه کمک کنند تا یه دیالوگ از اجرا رو یادم بیاد ممنون میشم.
صحنه‌ای که پسر با پدر بر سر اشتباهاتش مشاجره میکنه به کرئون (قصاب) چیزی در مورد خرمندان و نقد پذیری و آدم مستبد و اینا میگه... که فی‌المجلس یادم رفت :(
۱۰ مهر ۱۳۹۳


" خردمند ننگ ندارد از کسی چیزی بیاموزد، لجاج از ابلهی است نه خردمندی"
۱۱ مهر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من در طی اجرا بارها محو هنرنمایی خانم برومند شدم. یک طوری که اصلا باید دوباره بروم خود اجرا را هم ببینم. خدا حفظشان کند.

اگر یک دوست را برای بار اول به تماشای نمایش‌هایی مثل دولیتر در دولیتر صلح، شکلک، سقراط، مرد بالشی (مثال از نمایش‌های اخیر زدم) ببرید، معتاد تئاتر می‌شود و حداقل برای چند هفته برای رفع خماری به دنبال اجراهای دیگر می‌گردد. دیدم که میگم.
با افول هر چه بیشتر سینما در این ایام من که خودم از کنار سینما هم رد نمیشم سعی میکنم از کنار تئاتر بیشتر رد شم البته اگر جیبم اجازه بهم بده و نگه گرونه :) واقعا مردم در این اوضاع باید به فکر جایگزین برای سینما باشند
۱۹ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
علی آشتیانی (pme_pt)
درباره اپرای عروسکی حافظ i
دست گروه درد نکند و خسته نباشید. عالی بود.

البته من هم بروشور نداشتم و حالا که بروشور را دانلود کردم و خواندم دیدم عجب حالی می‌داشت این نمایش اگر قبل از اجرا بروشور را خوانده بودم...! درخواست می‌شود که برای مولوی، بروشور را از پیش در سایت قرار دهید.

بنابراین، به کسانی که بلیت دارند و قرار است که بروند پیشنهاد می‌کنم حتما بروشوری که آقای شکیبا زحمت کشیده‌اند (چند کامنت پایینتر) را در خانه سر فرصت بخوانند. کسانی که بلیت نگرفته اند و در حال تصمیم گیری هستند هم اول بلیت بگیرند و بعد هم بروشور و خانه و سر فرصت و اینا... :)



با توجه به درگیری ذهنی که معنی اشعار برای مخاطب ایجاد می‌کرد، زمان اجرا زیاد بود و گاهی از همراهی با صحنه جا ماندم.
یک کمی سالن سرد ... دیدن ادامه ›› بود.
خوب بود که با تاخیر کم شروع شد.
خوب بود که بعد از شروع اجرا چند نفر که دیر رسیده بودند را اجازه ورود دادند. اگرچه حواسمان پرت شد ولی خوب آن ها هم از اینکه نمایش را از دست ندادند حتما خوشحالند.
در فاصله بین پرده‌ها، از تصاویر پروژکتور روی دیوار مقابل استفاده می‌شود که خبری هم از محتوی صحنه‌ی بعدی می‌دهد. ایده‌ی خوبی بود و البته اگر اندازه ی تصویر کوچکتر و با کیفیت‌تر می‌شد بهتر بود.
صدا هم بعضی اوقات بد کیفیت و نامفهوم می‌شد.
مردم! نمایش اونجورا هم عروسکی نیست. پس یا فرزندتان را نبرید یا فرزندان باهوشتان را ببرید در حدی که خودش معنی اشعار حافظ را بفهمد و از صحنه‌های پیچیده هم سر در بیاورد. وگرنه هم خودتان هم اطرافیان را درگیر پاسخ دادن به سوال‌هایش می‌کنید.

در مجموع ببینید.
"یا فرزندان باهوشتان را ببرید در حدی که خودش معنی اشعار حافظ را بفهمد و از صحنه‌های پیچیده هم سر در بیاورد. وگرنه هم خودتان هم اطرافیان را درگیر پاسخ دادن به سوال‌هایش می‌کنید."

لذت بردم از نوشته تان بخصوص این بخش آخر که بامزه و جالب بود :))
۰۶ خرداد ۱۳۹۳
mostafa.b.m@gmail.com

جناب شکیبا بی صبرانه منتظر این تصاویر هستم. ممنونم از لطفتان
۰۷ خرداد ۱۳۹۳
تصاویر؟

جناب بیگ محمدی من متوجه نشدم اول....

تصاویر در داخل فیلمی هست که در سالن برای فروش گذاشتند

یعنی در DVD حافظ .... و باید مرحمت کنید تشریف ببرید آنجا خریداری کنید


من فکر کردم شما بروشور را میفرمایید.

عذر میخواهم.
۰۷ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
داستان خوب، اسلوب بسیار جذاب برای روایت داستان، بازی‌های عالی، دکور و صدا به نظر من این تئاتر را در بالای لیست تئاترهای این چند وقت می‌گذارد و دیدنش را برای همه توصیه می‌کنم. از آن تئاترهایی که در چند روز بعد باز به آن فکر می‌کنید.

من عاشق اجراهایی هستم که تئاتر هستند. اگر یک اجرا صرفا دارای دیالوگ های تاثیرگذار باشد ولی خوراک دیداری قابل توجهی برای فکر کردن نداشته باشه شبیه نمایش نامه خوانی میشود که متاسفانه خیلی از نمایش‌ها به این سمت رفته‌اند. یک چیزهایی مثل برش مابین منولوگ‌خوانی شخصیت‌ها، پختن غذا (آن هم واقعی، خدا خیر بده کارگردان رو به خاطر زحمتی که متقبل شده بود)، چیدن سه بشقاب انتهای داستان در راستای آشپزخانه‌ها به فاصله‌ی متفاوت با غذاهای متفاوت، ورود بازیگران به آشپزخانه دیگری، دکور آشپزخانه (جالب بود که اصلا متوجه جمع شدنش نشدم) و مواردی دیگر شبیه این در هم‌هوایی وجود داشت که باعث می‌شد بیننده حتی اگر از شنیدن روایت بازیگران خسته می‌شد ولی بازهم حواسش پرت نشود.

اما... یک جاهایی... تکرار و خالی شدن دست کارگردان در استفاده‌ی از تکنیک‌هایش برای همراه کردن تماشاگر و وادار کردنش به شنیدن داستان باعث خستگی و عدم تمایل به شنیدن منولوگ‌ها شد. البته بخشی از این نقص به عهده‌ی متن یا وفاداری کارگردان به متن است که در جاهایی جا داشت کوتاهتر شود. کم شدن بخش ... دیدن ادامه ›› مربوط به همسر شهید و در نتیجه کم شدن طول اجرا، می‌توانست شیرینی نمایش را ممتد کند.

در مورد نمایشنامه، زمان اختصاص یافته به هریک از سه روایت با میزان اطلاعات موجود در اخبار و اینترنت هم‌خوانی دارد. مخصوصا در مورد کوهنورد که تقریبا چیزی بیشتر از صفحه‌ی ویکیپدیا مربوط به لیلا اسفندیاری را روایت نمی‌کند اگرچه نویسنده قطعا اطلاعات مفصل‌تری حاصل از تحقیقاتشان داشته‌اند که به هر دلیلی در نمایش گنجانده نشده است.
معتقد هم هستم که نباید به نگاه بی‌طرف یا جانب‌دارانه‌ی نویسنده، اینکه قضاوت کرده یا نه، یا اینکه آیا واقعا مرد‌های دو داستان قتل و کوهنورد آیا همین قدر بی وفا یا بی‌رحم یا رفیق‌نیمه‌راه بوده اند، یا آیا واقعا این دو زن دل از عشق مردهایشان بریدند یا هرچیزی شبیه این‌ها داشت. به هرحال این یک مستند نبود و نویسنده و کارگردان حرفی دارند که می‌خواهند از طریق تئاتر آن را بزنند.

در مجموع برآیند کار گروه بسیار درخشان بود. ممنون از نمایش
علی آشتیانی (pme_pt)
درباره نمایش شکلک i
یک مفهومی در این نمایش را خیلی دوست داشتم. اینکه عالیه حتی روحش هم با حسن مونده بود درحالیکه خبری از نقره نبود.
خیلی دوستش می‌داشتم اگر، به واسطه‌ی این تئاتر می‌توانستم بیست سال دوری از وطن را حس کنم.

انتخاب بازیگرها، اجرای دوزبانه، زیرنویس، پرده نمایش، اکت بازیگرها، دکور، نور، طراحی پوستر و عکس‌های تمرین به همراه سایر المان‌های نمایش، نشان از حرفه‌ای بودن کار داشت و نمی‌توان آن را اجرایی سرسری و دورهمی دانست. دست شما هم درد نکند و خدا قوت اما...

ایکاش این تلاش برای این نمایش‌نامه صرف نمی‌شد. به نظرم نمایش‌نامه شلخته نوشته شده بود. مثل این بود که به خاطر چند دیالوگ، نمایش نامه بنویسی یا مثلا برای چند دکمه پالتو بدوزی.
چند دلیل برای برداشت اینچنینی خودم دارم اما مهمترینش این است که شخصیت اول اساسا در هیچ بحران خاصی قرار نگرفت تا تصمیمی بگیرد که بعد بتوان از تصمیمش در مورد او قضاوت کرد. از نظر دیگر شاید بتوان گفت شخصیت داستان به خوبی معرفی نشد تا بتوان با او همراه شد و خود را جای او گذاشت.
در مجموع فکر می‌کنم این اجرا برای کسانی که خود یا اطرافیانشان درگیر مهاجرت (یا مهاجرت نافرجام) نبوده‌اند چندان حس برانگیز نباشد.
آقای آشتیانی عزیز در مورد متن و نواقص آن باهاتو موافقم و فکر می کنم واقعا جای بسط شخصیت و ارتباط شخصیت ها کار بیشتری لازم بود البته جدای اینکه واقعا با فلسفه متن چندان رابطه برقرار نکردم...
اما به نظرم طراحی و اجرا مقبول بود.
۱۲ اسفند ۱۳۹۲
جناب ابرشیر من هم مجدد صحه می‌گذارم بر اینکه ساختار کلی کار، حرفه‌ای و قابل توجه بود. از سابقه‌ی گروه هم چنین انتظاری می‌رفت. نقد مفصل شما که بالاتر ارائه کردید را هم خواندم، ممنون. اتفاقا به چند مورد از نکاتی که گفتید هم اشاره کرده بودم اما آخر سر پاکشان کردم چون ترسیدم که یکطرفه به قاضی رفته باشم! ای کاش جلسه‌ی نقد و بررسی در پایان اجراها برگزار نمایند.
۱۲ اسفند ۱۳۹۲
آقای آشتیانی از شما هم ممنون.
۱۲ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خوبیش این بود که نقش‌ها باور پذیر بودند. در کل بازی و کارگردانی و طراحی و همه چیز حاضر بود تا اجرای یک نمایشنامه‌ی خوب (و پر معنی) از یک نویسنده‌ی خوب را اونطوری ببینی که اگر کتابش رو میخوندی شاید اینقدر لذت نمیبردی! اما... :(

دست زدن های مکرر موقع وارد شدن بازیگرها (تک تک)، صدای بچه های چهار پنج ساله و زنگ موبایل و حتی جواب دادن به تلفن! و البته خلوتی سالن (باعث می‌شد مردم خیلی جابجا بشن حین اجرا)، اینقدر برای بازیگران مشکل ایجاد کرد که رسما امیر غفارمنش وسط اجرا صداش دراومد و در قالب دیالوگ‌هاش و فی البداهه از مردم خواست که حرف نزنن و تلفن جواب ندن و بچه هاشون رو ساکت کنن. به این ترتیب اوج داستان و گره گشایی و نتیجه گیری از این داستان زیبا پشت این همه شلوغی لوس شد.

تبریک و تشکر از گروه به خاطر زحمت زیاد و اجرای ... دیدن ادامه ›› خوبشون

پی نوشت:
- مردم اگر اسم اجرا کله پوک‌ها هست، لزوما تئاتر کودکان نیست وگرنه داخل پوستر درج می‌کردند.
- مردم هر بازیگری که داخل صحنه میاد که براش دست نمیزنن آخه!!!
نمایش هایی که در سالن های کوچک اجرا می شوند را به طور کلی دوست دارم. چنانکه اگر ردیف اول باشی پاهایت را کف صحنه ی اجرا می گذاری و بعضی وقت ها بازیگر زل میزند درون چشمت و دیالوگ را به تو می گوید. اتفاقا این بار همینطور بود. ردیف اول نبودم ولی اگر گوشه ی بالا بشینید، وقتی بازیگران در حال نگاه کردن به مردم بیرون پنجره هستند، به شما نگاه می کنند. حس جالبی است.

روز سوم اجرا را دیدم. روزمرگی و خستگی از مشخصات خانواده ی داستان بود اما بازی مادر خانواده از این جنس نبود. من هم موافقم (با کامنت قبل) که این نقش حداقل تا روز سوم خوب در نیامده بود. اصلا کلا کامنت قبل (پردیس سیاسی) را تایید می کنم. ولی در مجموع، به دلیل همان حسی که در بالا گفتم و قیمت نه چندان بالای بلیت، این را یک نمایش خوب می دانم.
نمایش عالی است
چنانکه بازی زیبای هنرمندان باعث می شود تا بتوان به راحتی چشم را بر شرایط نه‌چندان مطلوب محل اجرا و نقدهای مربوط به اجرای نمایشنامه بست. البته محل اجرا اگرچه درخور اجرا نبود ولی لطف‌ خاص خود را نیز دارد. اگر تماشاخانه سه نقطه را ندیده‌اید، بد نیست امتحان کنید شاید شما هم خوشتان آمد.

گفته شده احتمالا زمان اجرا برای آخر هفته نیز تمدید می‌شود. از نمایش لذت ببرید.