راستش یه سوال از دیشب ذهن منو درگیر کرده اونم اینه که توی سیکل دوم فیلم جایی که مرد روستایی شروع به دعوا با بابک میکنه و سعید ازشون جدامیشه و دوربین روی مشاجره بابک و مرد روستایی میمونه بعد از اون بابک سراغ پروانه میره یه مدت باهاش حرف میزنه بعد از اون میره سراغ پرویز و باهم حرف میزنن بعد از اون پرویز دوست دختر حاملشو میبینه که یه هدفون بزرگ قرمز همراهشه ،باهم صحبت میکنن و بعد دختره جدامیشه و میره سراغ پیدا کردن یه درخت خوب... این از این... حالا توی سیکل سوم فیلم جایی که مرد روستایی شروع به دعوا میکنه و سعید از بابک جدا میشه میره پیش حمید که درحال گوشت خورد کردنه در این صحنه میبینیم که یه هدفون بزرگ قرمز روی میز حمیده و به سعید میگه از هدفون جدید استفاده کن (که این یعنی اون دختر حامله رو اول همه کشتن حتی قبل از مارال) و بعد حمید میره سراغ مارال و باقی قضایا... حالا سوال من اینجاست که چجوری ممکنه توی سیکل سوم دختر حامله کشته شده باشه در صورتیکه توی سیکل دوم خیلی بعدترش پرویزو میبینه و باهاش صحبت میکنه؟...
(اگه بخوایم به صورت موازی حساب کنیم احتمالا اون موقع توی سیکل دوم بابک کنار ماشین پروانه داشته باهاش حرف میزده)