فقط که بحث رفتنت نیست! این که یک خط در میان سرد میشود وجودم؛ این که بی اعتمادم؛ به همه؛ این که بعد تو بد و بدتری شد روزهایم؛ این که خنده می ماسد میان بغضی که گلو میدرد؛ فقط که بحث رفتنت نیست! تو بگو چرا؟! مگر در بودنت چه بود که میان گیر و داد روزهایم بد حالم خوب بود! که چرا دیگر حرفم نمیاید با هیچکس؛ که چرا هیچکس نیست انگار؛ جز این قلم که به دوش میکشد مرا. این من را چه کنم؟ با این منی که تو ساختی چه کنم؟! فقط که نبودنت نیست میبینی ..