تار شده اند گل های فرش
فرش ایرانی
دایره هایی کبودند
نه چیز دیگر
مثل خون های خشک شده کف آسفالت
خون های ساکت
مثل تهران یک وجبی
تهران مرده
در ارتفاع چند هزار پایی
لکه های ابر به جانم نشسته اند
بارانش کن
بباران بر تمام گل های فرش، خون های خیس، تهران خشک
به پنجره ی چشمانم بچسب
به درونم خیره شو
اینجا لکه ها کم کم خون می شوند
در قوز فرش ها
٩/خرداد/٩٣