من نمایش رو دوست داشتم. ایده ش خوب بود، سمبلیک بودنش خیلی بهم چسبی؛. کلا مفهوم عمیقی داشت.اینکه وجود بعضی از خط قرمز ها واقعا بی دلیله، و اینکه چطور هر خط قرمزی میتونه یک اثر هنری رو از ارزش بندازه.
آدمها خودشون انتخاب می کنن کور باشن چون تحمل دیدن حقیقت براشون سخته و یا اینکه خودشونو بخواب میزنن چون یارای مقابله باحقیقت رو ندارن
حقیقت مثل کودکیه که باید زاده بشه، جنسیت نداره، اما وجود داره و خدا همه کلماتی که به مرور زمان با تعصب کورکورانه در زنگیش تابو میشه رو در وجودش به ودیعه گذاشته
شک رو خیلی قشنگ نشون داده بود. شک لازمه وجود بشره به شرطی که انسان در این مرحله نمونه و به یقین برسه. مرضیه به یقین رسید اما یونس در شک موند و خودشو به خواب زد
زمین زیر پای ما سسته، ولی انقدر انکارش کردیم که تاب قبولشو نداریم.