در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | حسین رحیمی درباره نمایش پرده برداری: یه درد دل ساده : امروز با جلسه ائی که در گروه برگزار کردیم به این نتی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:57:22
یه درد دل ساده :
امروز با جلسه ائی که در گروه برگزار کردیم به این نتیجه رسیدیم تا 25 و آخرین اجرا در خدمت دوستان باشیم. هم شنو و مهران نگذاشتند و هم عذاب وجدان داشتم چرا که این کار من به نوعی پشت کردن به دوستانی بود که منو گروهمو قابل دونستند و حمایتومن کردند. خانم جدیدی ، آقای شکیبا ، آقای اژدری ، خانم مهتاب صفدری ، و دوستان دیگه .
2. هدف و چرائی کنسل موقت اجرا مسائل مالی نبود. بیشتر نگاه برخی مسئولین بود که کار منو یه نوع سرگرمی برای بچه ها میدونستند. من تمام تلاشمو به کار گرفتم تا این بچه ها صاحب نقش اجتماعی بشن و به چشم یک هنرمند اجتماعی بهشون نگاه شه بعد تمام رشته هام با گفتن اینکه (( اینا یه مشت بچه کم توان ذهنین هنرمند تئاتر نیستن و نباید متوقعشون کرد)) پنبه میشه.
3- دوستان عزیز شنو چندین ماهه پدر بیمارشو رها کرده و برای تئاتر به تهران اومده. منزل من محل اسکان این عزیزه. هر روز هزینه های زیادی رو متحمل میشم. اما بازهم به دنبال جبران و بهره مالی نیستم. شرایط گروه من با هر گروهی تفاوتی داره چشمگیر. خیلی دوست دارم بیشتر صحبت کنم و مسائل رو باز کنم اما میدونم اینا مشکلاته منه. به حساب آه و ناله نگذارید. فقط بدونید با گفتنش سبک تر میشم. دست تمام دوستانم رو به گرمی میفشارم و تا 25 تیر با قدرت به عشق 12 ستاره زندگیم و دوستان خوبم به اجرا ادامه خواهم داد . منو از دعاتون بی بهره نگذارید. یا حق.
جناب رحیمی من کوچکتر از آنم حتی بگویم خدا قوت، من که کنار گود نشسته ام و با گستاخی می گویم :"لنگش کن"

اما هر وقت بی مهریی را نسبت به بزرگواری میبینم یادم میوفتد دوباره این ابیات را بخوانم:

رفت لقمان سوی داود صفا
دید کو می‌کرد ز آهن حلقه‌ها

جمله را با همدگر در می‌فکند
ز آهن پولاد آن شاه بلند

صنعت زراد او کم ... دیدن ادامه ›› دیده بود
درعجب می‌ماند وسواسش فزود

کین چه شاید بود وا پرسم ازو
که چه می‌سازی ز حلقه تو بتو

باز با خود گفت صبر اولیترست
صبر تا مقصود زوتر رهبرست

چون نپرسی زودتر کشفت شود
مرغ صبر از جمله پران‌تر بود

ور بپرسی دیرتر حاصل شود
سهل از بی صبریت مشکل شود

چونک لقمان تن بزد هم در زمان
شد تمام از صنعت داود آن

پس زره سازید و در پوشید او
پیش لقمان کریم صبرخو

گفت این نیکو لباسست ای فتی
درمصاف و جنگ دفع زخم را

گفت لقمان صبر هم نیکو دمیست
که پناه و دافع هر جا غمیست

صبر را با حق قرین کرد ای فلان
آخر والعصر را آگه بخوان

صد هزاران کیمیا حق آفرید
کیمیایی همچو صبر آدم ندید

.
.
.
۱۲ تیر ۱۳۹۳
جناب رحیمی عزیز
نه توصیه ای دارم، نه نصیحتی که خود نصیحت لازمم، بخصوص از کسی چون شما با این روح بزرگ، فقط همین که بعنوان فردی که از عزیزان استثنایی بسیار آموخته می گم: طعنه های برخی افراد ناآگاه اثبات کننده حقانیت مسیری است که پیش گرفتید؛ در چنین مسیر دشواری اگر آدم حس کنه بجای سنگلاخ، پرنیان زیر پاشه، قطعا راه رو گم کرده. خدا قوت، منتظریم «مرد»...
۱۳ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید