در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | گروه تاترموج درباره نمایش نویسنده مرده است: گفت و گو از : استفانو دورانتی پوکتی گفتگوی مجله corriere dello
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:51:02
گفت و گو از : استفانو دورانتی پوکتی



گفتگوی مجله corriere dello spettacolo ایتالیا با آرش عباسی

این گفتگو در سال ۲۰۱۲ انجام شده است

می توانی کمی از خودت و از زندگی ات برای من حرف بزنی؟ به من بگو که چگونه و کجا به عنوان نمایشنامه نویس آموزش دیده ای؟ چگونه به تئاتر ... دیدن ادامه ›› علاقه مند شدی؟ کجا اولین بار نمایش دیده ای؟

من متولد سال 1978 شهر ملایر هستم. آشنایی من با تئاتر به دوران مدرسه برمی گردد یعنی سال 1988-89 زمانی که برای اولین بار یک نمایش را روی صحنه دیدم. تا آن زمان فقط تئاتر های دانش آموزی دیده بودم و برایم هیچ وقت فرصت پیش نیامده بود بلیط بخرم و با تماشاگران تئاتر ببینم. آن نمایش طنز بود و بازیگری داشت به اسم "امین باراوند" که سخت مرا مجذوب خودش کرد . فکر می کردم این آدم خوشبخت ترین انسان روی زمین است چون هم بازیگر است و هم بازیگر خوبی است. سال ها بعد همین بازیگر در دوتا از نمایش هایم بازی کرد و من از این بابت خیلی خوشحال بودم اما متاسفانه از تئاتر دور شد ..... به هر حال آن سال ها به سرعت به تئاتر حرفه ای شهرم راه پیدا کردم و هر کجا نیاز به بازیگر کودک یا نوجوان بود به سراغم می آمدند. در آن فضای کوچک خیلی زود برای کارگردانی کردن وسوسه شدم. اما ای کاش این کار را نمی کردم. در سن 16 سالگی اولین نمایشم را در سالن مرکزی شهرم به مدت ده شب اجرا کردم و برای شرکت در جشنواره تئاتر استان ها که آن زمان یکی از معتبرترین جشنواره های ایران بود کارم پذیرفه شد. تئاتر را به همین شکل ادامه دادم . به سرعت تبدیل شدم به پای ثابت تمام نمایش هایی که اجرا می شد تا زمانی که بعد از دیپلم در دانشگاه قبول شدم و برای ادامه تحصیل در رشته بازیگری به پایتخت مهاجرت کردم. جایی که حرفه ای ترین شکل تئاتر ایران در آنجا اتفاق می افتاد و همچنان هم این روال ادامه دارد. خیلی زود از فضای تهران و دانشگاه سرخورده و منزوی شدم. من نوع دیگری از تئاتر را تجربه کرده بودم همان موقع بیش از 8 سال سابقه کار کردن داشتم و به خیال خودم باید در دانشگاه هم پرکار میشدم اما بنا به دلایلی نشد. اینها را گفتم چون برای اینکه بدانید چگونه نمایشنامه نویس شدم خیلی مهم است. در دانشگاه با هیچکس ارتباطی نداشتم یک پسر شهرستانی و ساکت ، گوشه ای از کلاس می نشستم و بعد می رفتم تا فردا که باز به دانشگاه بیایم. برای همین هیچکدام از همکلاسی هایم یادشان نمی آید که من با آنها در یک کلاس و سر یک میز نشسته ام. در چنین فضایی فکر کردم چگونه می توانم تئاتر کار کنم؟ چیزی به ذهنم رسید باید کاری می کردم که نیازی به کسی نداشته باشم. فکر کردم تنها راه این است که یک نمایش تک نفره را بازی و کارگردانی کنم اینطوری نیازی نیست با کسی همکاری کنم. آن زمان در یک خوابگاه دانشجویی در یک اتاق خیلی کوچک که کمی بزرگ تر از یک تخت یک نفره بود به تنهایی زندگی می کردم.دست آخر به این نتیجه رسیدم که خودم باید نمایشنامه ای بنویسم و بعد بازی و کارگردانی کنم.اما تجربه ای در نوشتن نداشتم از آن گذشته درباره چه چیزی باید می نوشتم؟آنهم یک نمایشنامه تک نفره که اصلن کار ساده ای نیست.آن روزها راهی را انتخاب کردم که تا همین امروز ادامه اش داده ام: نوشتن درباره چیزهایی که خودم با آنها درگیرم یا با شخصیت هایش در واقعیت آشنایی دارم. نوشتن درباره خودم و اطراف خودم. قبل از اینکه بتوانم با کمک دختر عمویم که آن زمان در دانشگاه دیگری مسوول خوابگاه ها بود و اسمش فرشته است و واقعن مثل یک فرشته مرا از دربه دری نجات داد و برایم خوابگاه گرفت ، مدت ها در خیابان های تهران به دنبال یافتن اتاقک کوچک و ارزانی بودم برای اجاره کردن. اما با پولی که من داشتم هیچ جایی را نمیشد پیدا کرد. روزهای وحشتناکی بود سیاه، تلخ و دردناک . بیشتر از آنچه بشود تصورش را کرد. این بهترین چیزی بود که می توانستم درباره اش بنویسم. از طرف دیگر خوابگاه من در طبقه هفتمم یک ساختمان بزرگ و قدیمی بود. دورتر از خوابگاه خانه بزرگی بود که پیرزنی تک و تنها در آن زندگی می کرد و من از پنجره اتاقم می توانستم آنجا را ببینم و مدام فکر کنم چرا این پیرزن در یک چنین خانه ای زندگی می کند و من برای یک اتاق کوچک باید چنین بدبختی هایی را تحمل کنم؟اینها دستمایه های اولیه من شد برای نوشتن نمایشنامه" یک سبد فحش برای شمسی خانم" . نمایشنامه ای درباره یک دانشجوی شهرستانی که به پایتخت می آید و بعد از کلی دربدری اتاق کوچکی در خانه پیرزنی به نام شمسی خانم پیدا می کند اما در نهایت کارش به جایی می رسد که پیرزن را می کشد.حالا فراری است و گذشته را مرور می کند. نیم نگاهی هم به رمان "جنایت و مکافات " داشتم. این اولین نمایشنامه جدی من بود که آن موقع در جشنواره های مختلف بارها و بارها اجرا شد و هنوز هم گاهی در بری از شهرهای ایران آن را اجرا می کنند. نوشتن این نمایشنامه مسیر زندگی ام را عوض کرد . اتفاق دوم خیلی جالب تر است. گرایش من در دانشگاه بازیگری بود ما بعد از دو سال که در دانشگاه درس می خواندیم باید تعیین گرایش می کردیم. از میان سه گرایش بازیگری، نمایشنامه نویسی و طراحی صحنه باید یکی را انتخاب می کردیم. برای من مشخص بود که باید بازیگری را انتخاب کنم اما به یک دلیل ساده مجبور به انتخاب گرایش نمایشنامه نویسی شدم. رشته بازیگری بیشتر واحدهایش عملی بود و برای واحد عملی باید پول بیشتری پرداخت می کردیم در عوض نمایشنامه نویسی بیشتر تئوری بود و پول کمتری نیاز داشت. من برای اینکه از پس هزینه های رشته بازیگری برنمی آمدم به اجبار دومی را انتخاب کردم. اما احساس می کردم تمام رویاهم نقش بر آب شده. بعد از آن همه بدبختی برای مبلغ ناچیزی مجبور بودم رشته ای را انتخاب کنم که دوستش نداشتم. من بازیگر بودم. لااقل در شهر خودم تا آن روز ده نمایش بازی کرده و جایزه گرفته بودم. به شوق بازیگری به تهران آمده بودم اما حالا از کلاس هایش محروم بودم به زودی دپرس شدم کارم به دکتر کشیده شد داروهای افسردگی مصرف می کردم. روزهایی میشد که بعد از کلاس مستقیم می رفتم ترمینال و با اتوبوس خودم را به شهرم و سالن تئاترش می رساندم. آنجا، آن سالن کوچک در خیابان 15 خرداد ملایر امن ترین جای دنیا بود برای من. من تمام رویاهایم را زیر آن سقف بافته بودم. تصمیم گرفتم دانشگاه را رها کنم و دوباره به شهر خودم برگردم اما در همین روزها بود که همان نمایشنامه "یک سبد فحش برای شمسی خانم "به دادم رسید. ناگهان برای چند جشنواره پذیرفته شد برایم جایزه نویسندگی آورد و مرا هر روز بیشتر برای نوشتن ترغیب کرد با شوفق بیشتری نوشتن را ادامه دادم نمایشنامه دومم را نوشتم و این یکی موفقیتش از قبلی بیشتر بود به طوری که بعد از گذراندن چند مرحله به جشنواره بین المللی تئاتر فجر که مهم ترین جشنواره تئاتری ایران است راه پیدا کردم با عنوان نویسنده ،کارگردان و بازیگر. راهم را پیدا کرده بودم تمرکز اصلی ام را بر روی نوشتن گذاشتم و تا امروزادامه داده ام اما رویای بازیگری همچنان با من است و آخرین نمایشنامه ام یعنی "نویسنده مرده است" درباره همین رویاست.

می توانی عنوان برخی از آثار خود را برشماری؟

متاسفانه در این سال ها زیاد نوشته ام. الان فکر می کنم کاش کمتر اما با دقت بیشتر می نوشتم از این به بعد تلاش می کنم خیلی کمتر از قبل بنویسم. اما تعدای از کارهایم اینها هستند: دومین نمایشنامه ام "کیلومتر 50" است و بعد" داستان عامه پسند"، "زیر زمین"، "ورود خانم ها ممنوع"، "لابی"، "پدرانه"، "ورود آقایان ممنوع"، "غریبه"، "خانم"، "آفتاب از میلان طلوع میکند"، "گذر از اتاق بسته"، "نقل سرخ"،"باد که می نویسد"، "پیچ تند"، "همه چیز درباره آقای ف" " اگر می توانی مرا بگیر" و..... تابحال برای نمایشنامه هایم حدود 30 جایزه گرفته ام که مهم ترین آنها جایزه منتقدین جهانی جشنواره بین المللی تئاتر فجر، دوبار جایزه جشن ادبیات نمایشی ایران، جایزه کتاب سال جنگ ،نشان عالی رادیوی ایران و....هستند. ده تا از نمایشنامه هایم در قالب 6 جلد کتاب چاپ شده

سبک نمایشنامه نویسی خود را چگونه می نامی؟

من از ابتدا به رئالیسم علاقه داشتم.داستان گویی را دوست دارم.وقتی به تئاتر می روم دلم می خواهد گوش هایم بیشتر بشنوند تا چشم هایم بیشتر ببینند. قصه گفتن و قصه شنیدن در ذات ما ایرانی ها وجود دارد. ما ادبیات داستانی غنی داشته و داریم. البته اگر بخواهم در ایتالیا کار کنم و دوام بیاورم حتمن باید عکس این عمل کنم.بیشتر به تصویر توجه داشته باشم و کمتر از دیالوگ استفاده کنم.

کدام نمایشنامه نویسان و یا نویسندگان تو را بیشتر تحت تاثیر قرار داده اند؟

از میان نمایشنامه نویسان غیر ایرانی آرتور میلر و از میان نمایشنامه نویسان ایرانی محمود استاد محمد.

کدام نمایش ایرانی است که بیشتر از سایرین در ذهن تو باقی مانده است؟

اگر بخواهم تنها یک نمایشنامه ایرانی را نام ببرم که تاثیر شگرفی بر من داشته باید بگویم نمایشنامه "ارثیه ایرانی" نوشته اکبر رادی اما کارهای دیگری هم بوده اند که از خواندن یا دیدن آنها بی نهایت لذت برده ام مثل "آخرین بازی" محمود استاد محمد، "زمستان 66" و "رقص کاغذ پارها" از محمد یعقوبی، "رضا موتوری" از محمد چرمشیر، "دریک خانواده ایرانی" از محسن یلفانی و.....

متاسفانه برای ما غربیها فرهنگ ایرانی خیلی شناخته شده نیست و به همین دلیل می توانی برای من کمی درباره تئاتر ایران حرف بزنی؟ایران از لحاظ تئاتری کشور غنی است؟امرار معاش کردن با تئاتر در ایران آسان تر است یا در ایتالیا؟

واقعیت این است که تئاتر امروز ایران یک تئاتر وارداتی است که سال ها پیش از غرب و با ترجمه نمایشنامه های مولیر و دیگران وارد ایران شد. اما ایران دارای گونه های نمایشی است که مختص خودش است. مثل "تعزیه" که مهم ترین گونه نمایش ایرانی به حساب می آید . یا "سیاه بازی" و "تخت حوضی" که شباهت های زیادی به کمدیا دل آرته ایتلیا دارد.اما این گونه های نمایشی امروزه کمتر روی صحنه تئاتر دیده می شنوند. اینها بیشتر در جشنواره ای که هر دو سال یکبار با چنین موضوعاتی برگزار می شود اجرا می شوند. بخش اعظمی از تئاتر ایران در اختیار تئاتر تجربی و آوانگارد است. پیکر تئاتر رئالیستی در ایران هر روز نحیف تر می شود. در بیشتر فستیوال های مهم تئاتری بخت و اقبال با کسانی بوده که به سمت آثار تجربی رفته اند و طبیعی است که در چنین فضایی هر روز از تئاتر رئالیستی دورتر شویم. اما درباره اینکه آیا در ایران می توان با تئاتر امرار معاش کرد یا نه؟ قاطعانه می گویم خیر. هیچکس در ایران تنها به صرف نمایشنامه نویس بودن یا کارگردان تئاتر بودن نمی تواند از پس نیازهای اولیه یک زندگی ساده برآید. شاید در تمام تئاتر ایران سه یا چهار بازیگر باشند که با تئاتر امرار معاش می کنند اما آنها هم مجبورند گاهی گریزی به تلویزیون یا سینما بزنند. دستمزد این دو با تئاتر بسیار متفاوت است. پس بی شک در ایتالیا بهتر می توان با تئاتر زندگی کرد چرا که من در اینجا آدم هایی را می شناسم که کارشان فقط نمایشنامه نویسی ، کارگردانی یا بازیگری تئاتر است و حقوق ثابت ماهیانه برای این کار دریافت می کنند بعید می دانم تا چندین سال دیگر در ایران چنین شرایطی برای تئاتری ها مهیا شود.

به نظر تو تفاوتهای بسیاری میان تئاتر غربی و تئاتر ایرانی وجود دارد؟ این تفاوتها کدام ها هستند؟

تئاتر ایران به شدت وابسته به دولت است. سالن های تئاتر متعلق به دولت هستند و دولت هزیینه های اجرای یک نمایش را می دهد. خصوصی ترین تئاترها هم باز وابسته به دولت هستند .حتا می توانم بگویم تئاتر خصوصی در ایران وجود ندارد. چون اگر شما حتا سالن تئاتر را داشته باشید، از بودجه دولتی هم استفاده نکنید باز مجوز اجرای نمایش شما را یک نهاد دولتی صادر می کند.در اینجا دولت از تئاتر حمایت می کند و مثلن به یک تئاتر در طول سال مبلغی را کمک می کند تا آن تئاتر بتواند چند برنامه را اجرا کند مثل نمایش، ورک شاپ، فستیوال و.... اما در ایران از نمایش حمایت می شود.برای هر نمایش به طور مجزا بودجه ای در نظر گرفته می شود.اما به نظر من مهم ترین تفاوت تئاتر ایران و غرب در این است که در ایران مرز بین تئاتر حرفه ای و آماتور مشخص نیست. در مهم ترین سالن تئاتر ایران ممکن است بزرگ ترین تئاتری این کشور با 50 سال سابقه، نمایشی را اجرا کند و ممکن است یک دانشجوی تئاتری هم به صرف شرکت در یک جشنواره معمولی نمایشش را بتواند همانجا اجرا کند. در تئاتر ایران هیچ چیز رویا نیست. تئاتر کار کردن خیلی دشوار است اما با کمی تاخیر و البته پافشاری می توان به همه چیزهایی که برای دیگران آرزو است دست یافت . کارگردانی که در سن 25-26 سالگی اجرا در همه تئاترهای مهم ایران را تجربه می کند بعید می دانم رویایی برایش باقی بماند که در 50 سالگی بخواهد به آن برسد. لااقل در ایران دیگر چیز هیجان انگیزی برایش وجود نخواهد داشت. یکی از بزرگ ترین و مجهز ترین تئاتر های ایران تالاری است به نام "تالار وحدت" با سبک معماری غربی که سال ها پیش برای اپرا ساخته شده اما حالا تئاتر در آن اجرا می شود. باسابقه ترین تئاتری های ایران با کارهای بسیار بزرگ شان در این تئاتر نمایش اجرا کرده اند اما در کمال ناباوری آدم هایی هم در این تالار اجرا کرده اند و بودجه های هنگفت دولتی را گرفته اند که یا هیچگاه کسی نامشان را نشنیده یا کار قابل بحثی نداشته اند اما به صرف اینکه کارشان سفارش شده یک نهاد یا ارگان خاص بوده امکان اجرا پیدا کرده اند. به همین دلیل قضاوت درباره تئاتر چنین کشوری بسیار سخت است. اما باید بگوئیم تئاتر ایران رو به پیشرفت است.هر سال آثار درخشانی در تئاتر ایران اجرا می شود. هر سال آثار ایرانی بسیاری در فستیوال های خارجی اجرا می شوند. البته من نمی دانم این همه جوان بودن تئاتر ایران خوب است یا بد ولی بخش اعظمی از نویسندگان و کارگردانان و حتا بازیگران تئاتر ایران جوان هستند. اما تئاتر ایران یک تفاوت عمده دیگر با تئاتر جهان دارد. در تئاتر ایران دو قشر بسیار قابل احترامند اول آنهایی که مرده اند و بعد انهایی که گوشه گیر شده و کار نمی کنند. کمبود فضا در تئاتر ایران باعث شده آنهایی که برای کار کردن و باقی ماندن در تئاتر تلاش می کنند آدم های منفوری باشند. در تئاتر ایران هیچکس از خودش نمی پرسد: "چرا من نمی توانم کار کنم؟" همه می پرسند: "چرا دیگری می تواند کار کند ؟ "این وحشتناک است. برایتان مثالی می زنم. در تئاتر ایران نویسنده و کارگردان ارزشمندی است به نام "محمد رحمانیان" . تا بحال همه کارهایش یکی از دیگری بهتره بوده و چیزی به تئاتر ایران اضافه کرده است. او در چند کار اخیرش به مشکل برخورد و هیچکدام اجرا نشدند. الان چند سالیست که از تئاتر دور مانده تا زمانی که مدام کار می کرد همواره از سوی عده ای متهم بود که در تمام دولت ها کار می کند و مگر بجز او نویسنده و کارگردان ایرانی دیگری وجود ندارد؟اما حالا که کار نمی کند مدام برایش یاداشت می نویسند که نبود تو چه ضربه ای به تئاتر ما زده و جایت خالی است و .... متاسفانه این خاصیت تئاتر ما است.قهرمان در تئاتر ما به دلیل عمل قهرمانانه اش نیست که قهرمان می شود بلکه به دلیل گوشه نشینی ، کار نکردن و نق زدن به این جایگاه می رسد. برای همین است که بزرگداشت ها در تئاتر تئاتر ایران معمولن برای ادمهایی گرفته می شوند که مرده اند در مراسم و جشن ها از گروه هایی تقدیر می شود که سال ها نخواسته یا نتوانسته کار کنند. البته من منکر سختی های تئاتر کار کردن در ایران نیستم.

نمایشنامه های تو بیشتر در ایران شناخته شده هستند یا در ایتالیا؟

وضعیت من در ایتالیا درست مثل 15 سال پیش است که از شهرم به تهران مهاجرت کردم.اینجا هم کسی مرا نمی شناسد و باید از صفر شروع کنم. با این تفاوت که آن زمان بارها و بارها زمین خوردم و دوباره بلند شدم و کار کردم اما الان در آستانه 35 سالگی بعید می دانم تحمل شکست را داشته باشم. روزهای سختی را در پیش خواهم داشت. یک نمایشنامه ترجمه شده به ایتالیایی و چند دوست تئاتری در جنوب ایتالیا تنها چیزهایی هستند که در حال حاضر دارم و ممکن است به دردم بخورند.



آرش تو کارگردان هم هستی، می توانی کمی در مورد کارهایی که به صحنه برده ای صحبت کنی؟

کارگردانی دغدغه اصلی ام نیست. اگر در کشورم نگاه حرفه ای به نمایشنامه نویسی وجود داشت هر گز به طرف کارگردانی نمی رفتم.حداقل از زمانی که نمایشنامه هایم توسط دیگران کار شد دیگر دلیلی برای کارگردانی کردنم وجود نداشت. برای این کار یک دلیل دارم: در کارگردانی به شدت به نمایشنامه هایم پایبندم چون در زمان نوشتم کارگردانی ذهنی می کنم برای همین در اجرا شاید نتوانم چیز زیادی به نمایشنامه اضافه کنم.لذت نوشتن زمانی چند برابر می شود که کارگردان زوایای تازه ای در نمایشنامه تو پیدا کند.به هر حال برخی از اجراهایم را خیلی دوست دارم و خوشحالم که خودم کارگردانی کردم مثل نمایش "همه چیز درباره آقای ف"



ایتالیا را برای حرفه نمایشنامه نویسی چگونه ارزیابی می کنی؟

نمی دانم. هنوز برای قضاوت سخت است. من اول باید بتوانم به ایتالیایی بنویسم و بعد کارهایم اجرا شوند تا بعد بتوانم درباره وضعیت نمایشنامه نویسی اینجا نظر بدهم.

آیا تئاتر ایتالیا در کشور تو مورد استقبال قرار می گیرد؟

به نظرم تئاتر هیچ کشور دیگری مثل ایتالیا در ایران شناخته شده نیست. در تمام جشنواره های بین المللی ایران همیشه دو و گاهی سه نمایش از ایتالیا حضور داشت است. تئاتر کروجا که در شهر لچه است آثار بسیاری را در ایران اجرا کرده. همین الان که ما گفت و گو می کنیم دو نمایش ایتالیایی در ایران در حال اجرا است.

کارهای آینده ای که می خواهی انجام دهی کدام ها هستند؟

مهم ترین کارم ادامه تحصیل است در حال حاضر دانشجوی کارشناسی ارشد رشته قواعد تئاتر زنده در دانشگاه بلونیا هستم. درس خواندن در قدیمی ترین دانشگاه اروپا و بهترین دانشگاه ایتالیا کار چندان ساده ای نیست ونیازمند این است که وقت زیادی را برایش صرف کنم. اما از نظر اجرای نمایش قطعی ترین برنامه ام اجرای نمایش" نویسنده مرده است"در ژانویه 2013 به مدت 30 شب در ایران است . برای این اجرا از دو سوپراستار سینما استفاده می کنم. ضمن اینکه همین حالا در تدارک شروع تمرین نمایش"حرکت خون در رگ های خشکیده" در ایتالیا و با بازیگران ایتالیایی هستم. یک نمایش ایرانی
niloofar.Lotus و شاهین نصیری این را دوست دارند
سلام و سپاس
آیا نمایشنامه ی نویسنده مرده است چاپ شده است یا چاپ خواهد شد؟
۱۸ تیر ۱۳۹۳
سلام. هنوز چاپ نشده اما به زودی روانه بازار نشر خواهد شد. سپاس.
۱۸ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید