به نظرم این نقد بیش از حد منفی هست.
نمایش یک ساعت و نیم پشت پرده یه مهمونی خونوادگی هست که قطعا تعداد شخصیت ها طوری هست که نمی شه شناسنامه همه رو تمام و کمال ارائه داد.
ما از هر شخصیتی رفتار و حرفی می بینیم و یه خصوصیاتی از هر کدوم رو می شناسیم.
امثال عاطفه و زن و شوهری مثل نوری و بهناز شخصیت های ملموسی هستن که اتفاقا هیچ اقراری تو رفتارشون دیده نمی شه.
امثال مردی که ... دیدن ادامه ›› با دوست دختر مورد علاقه اش ازدواج نمی کنه و بعد سه سال به بن بست مالی و عاطفی می رسه و با دیدن دوست دختر قدیمیش، فیلش یاد هندستون می کنه، اونقدر زیاد هستن که بشه بهمن و ثریا و لاله رو باور کرد.
باز و بسته شدن اون در و داخل و خارج شدن اونها هم همین طوره،
هر کی برای کاری می یاد،
ماجرای پارچه و کادو کردن و آوردن پدربزرگ و غذا دادن بهش و گرفتن فشار ...
شاید مشکل ماجرا تعداد زیاد شخصیت ها و داستان های کوچک هر کدوم باشه که هر کدوم می تونست یه قصه جداگانه داشته باشه و همین تعدد هست که اطلاعات ما رو کم می کنه و به نظر می یاد آدم ها یک بعدی هستن و تمام و کمال شناخته نشن و ماجرای هر کدومشون گنگ و مبهم به نظر بیاد.
سلام خانم سین محترم
ممنون که نظرتون رو راجع به این نقد نوشتین باید تاکید کنم من اصلا نگاه یک طرفه و خصمانه نداشتم نسبته به این نمایش
ببینید اصلا مهم نیست که نمونه خارجی این افراد وجود دارد یا نه چرا که جهان نمایش با جهان پیرامون ما فرق می کنه مهم اینجاست که ما توجه کنیم این افراد با اخلاق های منحصر به فردشون در این نمایش به هیچ وجه در روند درام تاثیر نمی گذارند و دلیل حضورشان معلوم نیست مثلا این که دختر دایی چه نقشی در روند نمایش دارد اصلا معلوم نیست و اگر نباشد هم هیچ اتفاقی نمی افتد ، من بیشتر به ساختار ها و منطق دراماتیک اثر توجه داشتم ... دیدن ادامه ›› و به موقعیت دراماتیک که دیر رخ می دهد یعنی در واقع اتفاقاتی که قبل از بحران و موقعیت دراماتیک اتفاق می افتد اصلا در به راه افتادن بحران دراماتیک ما هیچ ربطی ندارد و حتی با نگاهی دقیق تر در میابیم که آن ها حتی در فراهم کردن و دادن پیش آگاهی از موقعیت دراماتیک هم نقشی ندارند در مجموع من هم جز طرفداران این نمایش بودم که در مدیوم خود نمایش خوب و قابل قبولی بود....
کارکرد دختردایی رو در نشون دادن موقعیت او دوست خونوادگی می بینم.
تنها شخصیتی که کاش اصلا پاش به اون اتاق باز نمی شد از نظر من زن بهمن بود.
به نظرم ماجرا برشی از یه مجموعه اتفاق بود، هر چقدر به آخرهای مهمونی نزدیک می شدیم، یکی یکی روی دیگه آدم ها نمایان می شد.
از یه نظر پدربزرگ هم می تونست اصلا نباشه، هر چند که انگار علی رغم تصور همه اون از همه ماجراها بیشتر اطلاع داره.