در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | پیمان لسان درباره نمایش ناصرِ سعید طهرانی: ناصر ؛ ناظمِ ناظر است ! نمایش آغاز میشود و 75 دقیقه نگاهت را مهمان
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:53:47
ناصر ؛ ناظمِ ناظر است !

نمایش آغاز میشود و 75 دقیقه نگاهت را مهمان یک درام رئال فوق العاده میکند ...
از این جهت فوق العاده هست که تمام آدم های توی نمایش رو میشناسم ؛ تمامشان را ...
صفر و صدشون رو ، بالا و پایینشون رو ، خنده و گریه هاشونو ؛ همه رو ...
چنین خانواده ای (دقیقا همین 5 نفر) رو شاید بیرون کنار هم ندیده باشم، اما تک تکشون رو مستقلا دیدم...
عبدالرضایی رو میشناسم که پسر بزرگ خانواده س (که ای کاش نبود!) و همینطور اهل خالی بستنه،معاف از سربازی و چشمش به جیب پدر و مادرشه و عمیقا هم حس بزرگی رو داره و میخواد با بالاتر ... دیدن ادامه ›› از خودش بپره!
میثم رو میشناسم که هواخواه پدر مادرشه،به حق یا به اجبار طرف پدر مادرشه و احتمالا تنها فردی تو جمع هست که نماز میخونه! و بعضی وقتا نصیحت گر و به قول میثاق مامان بزرگه س!
میثاق رو دور و ورم دیدم که نمک و کولِ خونوادس! ادعای زیادی داره ... پیش خودش میگه ای کاش حداقل از این میثم بزرگتر بود ! چون با عبدالرضا که تا مرز "چسب زخم" خودمونیه ! بلاهت و بامزه گی های خاص خودشو داره !
نسرینِ کنکوری و ته تغاری رو میشناسم که با لوس کردناش دلِ همه رو به دست میاره ... مشاور داره(!!!) باید ماجرا به بحران برسه که بشه بهش قضیه رو گفت !
فرنگیس هم معرف حضورمون هست ... دختری بوده که با یکی از خودش 17 سال بزرگتر ازدواج کرده که به قول خودش منطقی نیس!! زنی که مرد خونس ! چون مردشو قبول نداره ... نا خودآگاه بچه هاشم کشیده طرف خودش! اما بچه هاش رو هم بچه های همون مرد میدونه که بهشون اعتباری نیس ... عوضش عموشون قابل اعتماده ؛ چرا ؟ .......... هر دلیلی هم پیدا کنیم میرسیم به پولدار بودن نادر!
این وسط اسم "ناصر سعید تهرانی" رو هم داریم ... که با دیدن نمایش(بدون حضورش) احساس دوگانه ای بهش پیدا کردیم! و وقتی میخواد بیاد بهترین کار کات زدن به ماجراس به دو دلیل :
اولا با اومدنش مطمئنا چیزی حل نمیشه ... گره ای هم باز نمیشه ... حرفا رو شنیدیم ... آدمای خونوادش رو(خوب یا بد) شناختیم ...
دوما اگه لحظه ای ببینیمش قضاوتی که نمایش نذاشته بهمون دست بده تمام وجودمون رو ناخودآگاه فرا میگیره! یا حق رو به فرنگیس میدیم که شوهرش دیوانه س یا به ناصر که یه ناظمِ مظلومه که فقط حکم یه ناظر بر اتفاقات رو در خونه ش داره !
حرف در مورد واکاوی شخصیت ها و ماجرا زیاده ولی تشکر از این تیم واجب تره!
تشکر از محمود احدی نیا که با یه درام واقعی و روز که هممون میشناسیمش حالمونو خوب کرد و باز هم امیدوار شدیم به تئاتر ....
تشکر از داریوش خان رشادت که قسمت اعظمی از این درام رو رئال کرد ... چون همچین متنی که به این اندازه واقعی و ملموسه ، سخت ترین کار در مواجه شدن باهاش واقعی کردنشه ... وگرنه مورد خوبی برای لوث شدنه ...
تشکر از بازیگرایی که تنها کاری که نکردن "بازی کردن" بود ! زندگی به معنای واقعی ...
بالاخص از محمد روشنی و امین اسفندیار تشکر ویژه دارم :)
و در آخر افتخار به هم قطارهای دانشجو که پخته تر از ده ها حرفه ایِ تئاتر و بدون ادعا دارن کارشونو به بهترین شکل انجام میدن..."درود بر دانشجو ؛ ننگ بر مافیا" !
به شخصه از همین الآن منتظر کارِ بعدی این گروه هستم
سرتون سلامت ؛ دمتون گرم :)
خیلی خوب و روون نوشتی پیمان عزیز به قدری که از نوشتت بیشتر از خودِ کار خوشم اومد :)) و در ضمن موشکافی، راهگشا هم بود برام. ممنونم ازت
۰۷ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید