محمد یعقوبی مینویسد که سهراب مینویسد که شیوا میگوید:
من میرم بخوابم جیمی. دعا کن باز هم خوابم ببره تا سال ها بعد. خدا کنه این قدر بخوابم بخوابم بخوابم تا یه روز بیدار شم ببینم تو حالت خوب خوب ئه. شیدا و شهرام برگشته اند این جا. برم خیابون ببینم آدم ها دیگه غمگین و اخمو نیستند. ببینم همه لبخند می زنند و از این که زنده اند خوشحالند. از این که این جا به دنیا اومده اند و این جا زندگی می کنند خوشحالند. خدا کنه خوابم ببره. خدا کنه روزی بیدار شم که ارزش بیدار شدن داشته باشه.