الحذار ای غافلان زین وحشتآباد الحذار
الفرار ای عاقلان زین دیومردم الفرار
ای عجب، دلتان نه بگرفت و نشد جانتان ملول
زین هواهای عفن زین آبهای ناگوار
عرصۀ نادلگشا و بقعۀ نادلپسند
قرصهای ناسودمند و شربتی ناسازگار
مرگ در وی حاکم و آفات در وی پادشاه
ظلم در وی قهرمان و فتنه در وی پیشکار
امن در وی مستحیل و عدل
... دیدن ادامه ››
در وی نا امید
کام در وی ناروا، راحت در او ناپایدار
ماه را ننگ محاق و مهر را نقص کسوف
خاک را عیب زلازل چرخ را رنج دوار
مهر را خفاش دشمن، شمع را پروانه خصم
جهل را بر دست تیغ و عقل را بر پای خار
نرگسش بیمار بینی لالهاش دلسوخته
غنچهاش دلتنگ یابی و بنفشه سوگوار
تو چنین بیبرگ در غربت به خواری تنزده
وز برای مقدمت روحانیان در انتظار
بودهای یک قطره آب و پس شوی یکمشت خاک
در میانه چیست این آشوب و چندین کارزار
از: جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی