در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمّد | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:07:00
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مردی پرسید: «راه به خدا چگونه است؟»
و جواب شنید: «"راه" بین دو چیز یا دو کس باشد؛ وقتی غیر از خدا وجودِ دیگری نیست، "راه" دیگر چه خواهد بود؟»

از: ناشناس
«آزادی» در «بی آرزویی» است.

از: شمس تبریزی
من چه یادی دارم. چرا یاد من به وسعت همۀ تاریخ است. و چرا آدم‌ها همه در یاد من زندگی می‌کنند و من در یاد هیچکس نیستم.


از: عباس معروفی - سال بلوا
چه آدم ابلهی
۲۸ دی ۱۳۹۳
فاطمه جان بلاهتش رو تشریح کن لطفاً.
مرسی
۱۰ بهمن ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
زمانیکه حقیقت آزاد نیست، آزادی حقیقت ندارد.

از: ناشناس
زدن با مژه بر مویی گره ها
به ناخن آهن تفته بریدن
ز روح فاسد پیران نادان
حجاب جهل ظلمانی دریدن
به گوش کر شده مدهوش گشته
صدای پای صوری را شنیدن
به چشم کور از راهی بسی دور
به خوبی پشه ی پرنده دیدن
به جسم خود بدون پا و بی پر
به جوف صخره ی سختی پریدن
گرفتن شرزه شیری را در آغوش
میان آتش سوزان خزیدن
کشیدن قله ی الوند بر پشت
پس آنگه روی خار و خس دویدن

مرا آسان تر و خوش تر بود زان
که بار منت دونان کشیدن...

نیما یوشیج
انتخاب خوبی بود محمد عزیز...
۲۹ آذر ۱۳۹۳
لطف داری آقای وکیل عزیز
۲۹ آذر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ابا یزید بسطامی به حج می رفت و او را عادت بود که در هر شهری که درآمدی، اول زیارت مشایخ کردی آنگه کار دیگر. سید به بصره به خدمت درویشی رفت. گفت که: یا ابا یزید کجا می روی ؟
گفت: به مکه به زیارت خانه خدا.
گفت: با تو زادراه چیست؟
گفت: دویست دِرَم!
گفت: برخیز و هفت بار گرد من طواف کن و آن سیم را به من بده !
[بایزید] برجست و سیم بگشاد از میان، بوسه داد و پیش او نهاد.
[درویش] گفت: آن خانه خداست و این دل من [هم] ... دیدن ادامه ›› خانه خدا !
اما بدان خدایی که خداوند آن خانه است، و خداوند این،
که تا آن خانه را بنا کرده اند در آن خانه درنیامده است
و از آن روز که این خانه را بنا کرده از این خانه خالی نشده است.


از: تقریباً تذکرة الاولیا
خیلی زیبا بود؛ ...
۲۷ آذر ۱۳۹۳
واقعا زیبا بود ، ممنون از این حسن انتخاب.
۲۷ آذر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی پدر و مادری از روی محبت لباس کثیف بچه را بیرون می آورد و او را به حمام می برد و می شوید، بچه گریه می کند... خدا هم با ابتلائات و سختی ها می خواهد بنده اش را پاک کند و لباس تمیز بر تن او کند؛ او چون جاهل است گریه سر می دهد و ناله می کند...

از: مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی(رحمه الله علیه)
مرضیه زمانی، اوا.ت، نرگس و مجتبی مهدی زاده این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید


عشق در حیطهء فهمیدن ما نیست‏، بیا برگردیم
آسمان پاسخ پرسیدن ما نیست‏ ، بیا برگردیم

گریه هامان چقدر تلخ، ببین ! رنگ ترحّم دارد
تا زمین دشمن خندیدن ما نیست‏، بیا برگردیم

باغ از فطرت این جاده پر از بوی شکفتنها، حیف
شمّه ای مهلتِ بوییدن ما نیست، بیا برگردیم

بال سنگین سفر میشکند وای ملال انگیز است
هیچ ... دیدن ادامه ›› کس منتظر دیدن ما نیست، بیا برگردیم

مثل گنجیم گرانسنگ پر از وسوسه هاییم ولی
دزد هم مایل دزدیدن ما نیست ، بیا برگردیم

خودمانیم ببین! ما دلمان را به دو قسمت کردیم
عشق در حیطهء فهمیدن ما نیست، بیا برگردیم

«فرهاد صفریان»
عالی ...
۳۰ مهر ۱۳۹۳
عشق در حیطهء فهمیدن ما نیست، بیا برگردیم
زیباست...
۳۰ مهر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کبوتر با کبوتر،
باز تنهاست...

از: ناشناس



...♥ بیا... کشیدمش رو دیوار روبروی پنجره اتاقت که همیشه چشت بهش باشه و مواظبش باشی. فقط یه تیر وسطش کم داره که اونم دست خودتو می بوسه.
نه از خونه و کوچه و محله... دارم از "یادت" میرم...
خداحافظ...
م.
5:25 صبح
93/6/10


از: خود
چقدر تلخ :(
۱۰ شهریور ۱۳۹۳
اخخخخخخخخخخخخخخخخخ
بمیرم محمد داغون شدیا
۱۰ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
می‌بینی دهه شصتی عزیزم... هیچ چیز عوض نشده.

فقط حالا، تنهایی‌های مشترکمان را
در تنهایی با هم به اشتراک می‌گذاریم... همین.

تنهایی «من» و «تو» خیلی گنده‌تر از این حرفهاست
که ابتکار یک بچه سوسول آمریکایی
بتواند به «ما» تبدیلش کند.


از: خود
:)
من افتخار میکنم دهه 60ام :)
۰۷ شهریور ۱۳۹۳
دهه شصتی عزیز خوب بود
۰۸ شهریور ۱۳۹۳
دهه 60ایا پرچمتون مثل مجسمه ازادی تابلوست
۰۸ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید


Turn to GOD
Before You
Return to GOD

از: ناشناس

دنیا همینجوری نمیمونه و
یه روزی هم نوبت من میشه...
و خیلی راحت هم ممکنه دنیا همینجوری بمونه و
هیچوقت هم نوبت من نشه...

ذتس دِ پوینت هانی...
این شد که نسبت به تو
و هرچی بودی و هستی و خواهی شد
بی تفاوت شدم... خلاص...

از: خود
سحر، المیرا فرشچیان و حدیثی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خوش آمدید بستنی؟ گلاسه؟ یا چایی؟
و من تمام حواسم به میز بالایی

کمی سکوت و هرهر ... کسی به من خندید
اشاره کرد به یک صندلی که: -می آیی؟

... زنی که پا به دلم زد درست شکل تو بود
سکوت کرد و پرسید: -قهوه یا چایی؟

- عجب شباهت تلخی... نه؟... قهوه ترجیحآ
ـ زنی که پا به دلت زد؟! عجب معمایی!...

کمی گذشت و فنجان ... دیدن ادامه ›› قهوه خالی شد
که گفت: -فال بگیریم مرد رویایی...؟

- من اعتقاد به فال ...
ـ هی پسر تو معرکه ای ...
ببین چه فال تمیزی! تو روح دریایی

زنی که پا به دلت زد به فکر ساحل بود
به فکر لنگر یک کشتی مقوایی

که ناخدای هوس روی عرشه ی شهوت
سکان به دست بتازد به سوی رسوایی

برای کودکی اش هیچ کس ترانه نخواند
برای کودک فردا نخواند لالایی

و روح یائسه اش...
- نه! جوان تر از من بود...
ـ و روح یائسه اش را کشاند هر جایی

همین که محو نگاهش شدم کمی ترسید
نگاه کرد به فنجان: -پسر کجاهایی؟

بلند شد برود: - با اجازه! دیرم شد...
- نمی شود نروی؟
-نه!
-دوباره می آیی؟

نگاه کرد به چشمم ... دوباره یک لبخند
ـ ببین! کجا؟ نرو حالا ...
... سکوت ...
... تنهایی ...


کاوه بهبهانی
.... سکوت ....
.... تنهایی ....
۲۴ مرداد ۱۳۹۳
بیست...
۲۷ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام عشق قدیمی ! سلام آقای ِ ...
چقدر حس قشنگی است این که جا پای ِ -

شما شبی بگذارم اگرچه می دانم
شما بزرگترید از تمام دنیای ِ -

غریب و کوچک من ... نه! نمی شود یکبار
کمی مماس شود بال من و پرهای ِ ...؟!!

همیشه من ته دره ولی شما انگار
همیشه دورتر از من ، درست بالای ِ ...

که ... نقطه چین بگذارم چقدر حرفم را ...
چقدر گریه کنم هی تمامِ شب های ِ ...

نمی شود به شما گفت « دوســ... » من آخر
بگو چکار کنم تا کمی دلت جای ِ ...


فاطمه حق وردیان

درود بر شما بابت این انتخاب نو و خاص ...
۲۲ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تجربه گرفتن از دیگران،
خیلی بهتر است از
تجربه شدن برای دیگران.

بی کِرفول...



از: ناشناس
گفتند: «تو کیستی؟»
گفت: «من همانم، که در جُستن آنم...»

از: ناشناس
علیوس، farzam gh، sanaz m.barin، آیدا خمان، نوبهاری و Someone این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
الحذار ای غافلان زین وحشت‌آباد الحذار
الفرار ای عاقلان زین دیومردم الفرار

ای عجب، دلتان نه بگرفت و نشد جانتان ملول
زین هواهای عفن زین آب‌های ناگوار

عرصۀ نادلگشا و بقعۀ نادلپسند
قرصه‌ای ناسودمند و شربتی ناسازگار

مرگ در وی حاکم و آفات در وی پادشاه
ظلم در وی قهرمان و فتنه در وی پیشکار

امن در وی مستحیل و عدل ... دیدن ادامه ›› در وی نا امید
کام در وی ناروا، راحت در او ناپایدار

ماه را ننگ محاق و مهر را نقص کسوف
خاک را عیب زلازل چرخ را رنج دوار

مهر را خفاش دشمن، شمع را پروانه خصم
جهل را بر دست تیغ و عقل را بر پای خار

نرگسش بیمار بینی لاله‌اش دل‌سوخته
غنچه‌اش دلتنگ یابی و بنفشه سوگوار

تو چنین بی‌برگ در غربت به خواری تن‌زده
وز برای مقدمت روحانیان در انتظار

بوده‌ای یک قطره آب و پس شوی یک‌مشت خاک
در میانه چیست این آشوب و چندین کارزار


از: جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی
farzam gh این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بهترین زمان برای کنترل احساس، لحظه ی شروع آن است.

از: آنتونی رابینز

مُردن چیزی نیست؛
این زندگی نکردن است که وحشتناک است.

از: "ویکتور هوگو"