ظاهراً هدف این اثر ایجاد یک جور نوستالژی در بیننده بود که به نظر من در خلقش ناتوان بود . ایده نمایش به نظرم خیلی جالب بود : رجوع به فیلمهایی که در مورد مردمان گوشه و کنار این سرزمین ساخته شده و به آن بهانه اجرای موسیقی نواحی. . . ولی چگونه موسیقی ای ؟! پیانو و ساکسیفون قرار بود چه حسی به بییننده و شنونده القا کنند؟
به عنوان کسی که " میراث طوری " به سیستان و بلوچستان متصلم نه از دهل و سرنای طرب افزای سیستان چیزی یافتم و نه از قیچک و رباب سکر آور بلوچستان . . .
آنچه من دیدم حرکات و گفتار طنز آلود بازیگری بود که سعی می کرد گویش سیستانی را تقلید کند ولی در اصل داستانی از بلوچستان را نقل می کند !
پدید آورندگان اثر در قسمت بختیاری نمایش به نامانوس بودن گویش استفاده شده در فیلمی مرتبط با بختیاریها اشاره می کند و اندکی هم آنرا ملامت می کند ولی خودش همین بلا را به سر گویش سیستان می آورد.
موسیقی نیز که به عنوان ترانه ای بلوچی معرفی شد حتی مختصری هم نشانی از بلوچستان نداشت .
احساس می کردم عصبانی هستم . از اینکه جغرافیای مهجوری که به آن مرتبطم حالا که کسی به سراغش رفته است باز هم معرفی نشده است .
کارگردان را
... دیدن ادامه ››
به دلیل بهره نگرفتن از هنرمندان بومی مناطق ملامت نمی کنم چون قابل تصور است که دور هم جمع آوردن ایشان و گنجاندن هنرشان در چنین اثری به امکانات زیادی نیازمند است ( و البته صرف وقت بیشتری ) ولی حداقل کاری که به نظر من کارگردان می تونست بکند این بود که جرقه ای در ذهن شنونده ایجاد کند و به جای فریادهای خواننده و حضور نامتجانس سازها جرعه ای از چشمه فرهنگی هر گوشه از ایران به شنونده بچشاند .
مثلا ً شاید حضور عود در پایان نمایش به این دلیل بود که حال و هوای موسیقی جنوب را تداعی کند ولی در شلوغی سازهایی که هیچ جوره نتوانستم نقششان را در نمایش بدانم صدایی از عود نشنیدم . نمی شد حداقل لهجه شیرازی و ترانه شیرازی را شیرازی تر بشنویم؟
قسمت کردی وضع بهتری داشت چون خواننده و مجری خود کرد است و هنرمند ، ولی به جز تکه های کلامی با مزه " راننده دوربین فیلمبرداری " آقای رحمانیان مزه چندان بیشتری از موسیقی خراسان به شنونده نچشاند. مقام الله کو ؟ مقام معراج کو؟ مثل داستان همان عود که پیشتر گفتم اسم دوتار خراسانی بود و رسمش نبود.
احساس کردم مرگ راوی در پایان اثر گرته برداری از سفر قهرمانی اسطوره هاست که در پایان سفر قهرمان پس از کسب موهبت می میرد تا جاودانه گردد ولی راستش درنیافتم قهرمان به چه موهبتی دست یافته بود!! شاید دستاورد راوی از سفرش آنجا بود که در پاسخ به زن جنوبی که پرسید میدانی ریتم چیست گفت تا چندی پیش می دانستم ولی الان دیگر مطمئن نیستم ( خواننده این سطور به دلیل عدم روایت کلمه به کلمه دیالوگ نویسنده این سطور را می بخشد )
بنده مطمئن هستم اینجای نمایش راوی میتوانست دستاوردی قهرمانانه داشته باشد اگر من شنونده واقعاً از تنوع بوستان موسیقی ایرانی گلی چیده بودم . عرصه ای که به دلیل جغرافیای خاص سرزمینم به نحو استثنایی منعکس کننده و دربردارنده گوناگونی موسیقی های خاورمیانه و قفقاز و آسیای میانه هم هست .
.