در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | یحیی ایزدپناه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:46:17
 

بازیگر، کارگردان

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مغزم را از کنار هم چیدن نقاط آزاد کردم و بالاخره ستاره ها را در آسمان دیدم، نه شکل های از پیش تعیین شده اندیشیدن را رها کردم، حس کردم.
اما صدای آمدنش خواب مرا قطع کرد ...
اینجا را می گویم نمی نویسم.
دوست دارم سر بخورم تو گذشته چن سال قبل، بعد بین تمام روزای بد و خوبی که داشتیم بر بخورم، بتونم چن ساعتی رو کنارت زندگی کنم
ولی، ولی! تمام اون ساعت ها به گریه های بی امانی تبدیل میشه که تو فقط بهت زده نگام میکنی که این چرا داره گریه میکنه
اخ که تو نمیدونی که چقدر تلخه آیندمون قربونت برم
پروانه روی دستم نبود اما خاطرات حس راه رفتنش در ذهنم زنده بود و آنها چشمانم را برای همیشه بستند.
یحیی ایزدپناه
دعوتت میکنم به دیدن "قلندرو"
او که در جان من زندگی می کند،
او که خونش بر لباس من ریخته است.
او ...
اول از همه به این خاطر که فکر می کنم بیشتر از هر کسی در مورد او می دانم و می دانم چه چیزی باعث مرگش شده است بیشتر از هر محقق غریبه ای که ممکن است با استفاده از کمک های روانشناسانه یا جامعه شناسانه یا در نهایت تعبیر خواب به یک توضیح ساده از این خودکشی درد آور دست یابد.
دلیل دوم به خاطر خودم است چون مشغول کاری بودن مرا به زندگی برمی گرداند. و دلیل اخرم اینکه من هم مثل محققی غریبه اگر چه به طریقی متفاوت دوست دارم این مرگ داوطلبانه را به عنوان پرونده ای ممتاز به نام خودم ثبت کنم هرچند تمام این توجیه ها خودسرانه اند و به راحتی ممکن است توسط دیگرانی که به اندازه من خودسر هستند جایگزین شوند در هر حال من لحظاتی از گنگی شدید را تجربه کرده ام و نیاز دارم انها را شناسایی و طبقه بندی کنم.
همان انگیزه ای که از هزاران سال پیش باعث شده بود انسان به نوشتن ... دیدن ادامه ›› روی آورد.
در خلاصه ترین حالت او در ان روزیکشنبه سرد بی توجه به تمام زخم های روانش و بدنش به خانه رفت و همه قرص های خوابش را یکجا سر کشید و سر رفت.
اگر با جمله (همه چیز این طور شروع شد که)نوشته ام را اغاز می کردم همه چیز تصنعی به نظر می رسید. من قصد نداشتم از کسی که من را بر صحنه می بیند، همدردی اخاذی کنم. فقط میخواستم راوی مرگ های از این جنس در شهرم باشم شکنجه و بعد مرگ داوطلبانه و حالا او نزدیک به پایان است در چند قدمی برای همیشه خفتن...
من یحیی ایزدپناه هستم بازیگر گروه تولید تئاتر مربع دعوت میکنم ازت برای دیدن این نمایش
وقتی میگم :یه لشکر خیلی بزرگ که دم شهر من منتظر دستور حمله اس تو چی میشنوی؟
چی فکر میکنی؟ چند گزینه بهت میده؟
میخوام بگم اگه میخوای نزدیک ترین برداشت رو داشته باشی به هیچ استعاره ای فکر نکن هیچ جای دوری نرو
دستامو بگیر و ساده ببین تپش رگباری و نامنظم قلبم رو از زیر پوستم از توی چشمام توی صورتم میتونی ببینی
حباب های ریز خون رو میبینی؟ بوی خون که شبیه بوی اهن زنگ زده رو حس میکنی؟ ، چشمای خشک منو میبینی؟ قرنیه خشک شده رو لمس کن مثل یه سوال می مونه پس ذهنت، بو بکش، لمس کن، حرف بزن و گریه کن. من این کارارو نکردم بعد از اون روز برای همیشه از دست دادم، از دست رفتم
یادمه سیگارش گوشه لبش بود دود سیگار رفته بود تو چشمش قطره های اشک اروم از چشمش می افتاد و اهمیت نمی داد پشت سردیس چوبی فروغ که خودش تراشیده بود با چاقوی کوچیکش می نوشت :
نیمه‌شب گهواره‌ها آرام می‌جنبند
بی‌خبر از کوچ دردآلود انسان‌ها
باز هم دستی مرا چون زورقی لرزان
می‌کشد پاروزنان در کام توفان‌ها
.
.
.
ای ... دیدن ادامه ›› خدا، ای خنده‌ی مرموز مرگ‌آلود
با تو بیگانه‌ست، دردا، ناله‌های من
من ترا کافر، ترا منکر، ترا عاصی
کوری چشم تو، این شیطان، خدای من

یحیی ایزدپناه بازیگر نمایش قلندرو
دعوت میکنم ازت برای دیدن این نمایش
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر

تماس‌ها

09216861403
yhya_izd